وقتی قرار میشود همراه با همکار عکاسم برای تهیه مصاحبه و گزارش راهی اقامتگاه بومگردی و هنرمندسرایی در روستای زردنجان شویم، با خودم فکر میکنم لابلای این همه کار و دغدغه آخر سالی همین یکی را کم داشتم! رودربایستی مانع میشود که بگویم نه و همین میشود که ساعت دو و نیم بعدازظهر همان روز راهی شویم. مسیر خشک شرق را در پیش میگیریم و با عبور از منطقه پینارت، از شهرک تازه ساز زاینده رود عبور کرده و در میانههای جاده به فرعی روستا میرسیم. تابلوی بزرگی که جهت روستای زردنجان را نشانه رفته در کنار جاده یله شده، هرچند هنوز هم میشود با دیدنش فهمید که برای رسیدن به روستا باید به کدام جهت پیچید.
روستا کوچک است و خلوت و بی آب و بی درخت. در عوض آسمانش هنوز قدری آبی است و بوی بهار را میشود از همین میانههای اسفندماهی از دل کوچههای خاکی و باریکش که با اعتماد به نفس حیرت آوری «خیابان» نام گرفتهاند، شنید!
پیدا کردن هنرمندسرای «هورشید» که البته اهالی روستا بیشتر به نام خانم «سلیمانی» میشناسندش کار دشواری نیست. به چشم بر هم زدنی جلوی عمارت ایستادهایم و چشممان به جمال تابلوی کاشیکاری فیروزهای نصب شده بر سردر خانه روشن میشود. انگشتم را هنوز از روی تک زنگ آیفن برنداشتهام که خانمی با چشمانی به غایت مهربان در میانه در ظاهر میشود و با لبخندی میهمان نوازانه و دلنشین به داخل خانه هدایتمان میکند.
ورود به خانه، به فضای دیگری پرتابمان میکند. هر دو بی اختیار می گوییم: «چقدر اینجا خوشگله...». زمین و در و دیوار و پنجرهها با چنان خوش سلیقگی کمیابی تزئین شده که چشم را مینوازد و روح را صیقل میدهد. هنوز روی مبلهای چوبی با طراحی زیبای سنتی ایرانی ننشستهام که در دم از پذیرش این پیشنهاد کاری احساس خوشحالی میکنم و سر ذوق میآیم.
میزبان خوش قریحه و خندان با یک سینی چای تازه دم عصرگاهی و ظرفی پر از نان خامهای در ظروف سفالین با نقوش سنتی به استقبالمان میآید و در نهایت صمیمیت میگوید که صبر کرده تا ما از راه برسیم و چای عصرانه را در کنار هم بنوشیم. چای داغ با نان خامهای را مزه مزه میکنیم و از تماشای این خانه با آن همه سلیقه و زیبایی که در تزیینش به خرج داده سیر نمیشویم...
فرزانه سلیمانی را خیلیها به عنوان یکی از 30 زن برتر در دومین نمایشگاه بینالمللی نقشآفرینی زنان در توسعه پایدار میشناسند و میدانند که او دارنده دکترای پژوهش هنر و یکی از فعالان حوزه صنایع دستی است. اما شاید خیلیها از روح بسیار لطیفی که او دارد و عشق عجیب و غریبش به اصفهان بی خبر باشند. او خاطرات زیادی از دوران کودکیاش در این شهر دارد و میگوید که چطور از همان ابتدا شیفته و شیدای میدان نقش جهان بوده و حاضر است دورتادور این میدان را سینه خیز برود! این زن که لحظه به لحظه ابعاد خاص و ویژه شخصیتش برایمان بیشتر آشکار میشود، برای اینکه از نقش جهان عزیزش دور نماند و بتواند به کارهای مربوط به خانه هورشید هم رسیدگی کند، چند روز آخر هفته را به تنهایی و بدون همراهی همسر و فرزندش از خانهاش در تهران رانندگی کرده و به اصفهان میآید. او که از سال 94 خانه هورشید را در روستای زردنجان راه اندازی کرده و پیوسته پذیرای گردشگران خارجی از نقاط مختلف دنیاست، میگوید که از نخستین دیدار مهمانان خارجیاش با میدان نقش جهان فیلمبرداری میکند و بعد هم با شوق خاصی اضافه میکند که اغلب آنها هنگام دیدن میدان بغض میکنند و اشک در چشمانشان حلقه می زند...
حالا که میان آدمهای عجیب و غریب این روزگار که بیشترشان ادعای هنرمندی و هنرشناسیشان گوش فلک را کُر کرده، به هنرمند و هنرشناسی تمام عیار رسیدهام، سؤالهای زیادی برای پرسیدن دارم. سؤالهایی درباره اینکه چه ضرورتی برای فعالیت در حوزه صنایع دستی احساس کرده و چرا موسسه علمی کاربردی فرهنگی هنریاش را در تهران رها کرده و به این روستای کوچک آمده و برنامهاش برای آینده چیست، اما شور و شوق وافری که در لحن و گفتارش هویداست بر آنم میدارد که افسار سخن را به دستش بسپارم و شنونده حرفهایش باشم.
او از هر دری سخن میگوید. میگوید که از شنیدن صدای زنگوله گله گوسفندانی که هر روز از آن نزدیکی رد میشوند، سرشار از لذت میشود و از سکوت و آرامش این روستا حظ وافری میبرد. به تکه دوزی های نصب شده بر جای جای دیوار عمارت هم اشاره میکند و توضیح میدهد که اینها برگرفته از نقش «خورشید خانم»، نماد زندگی و حیات است که برای نخستین بار توسط خودش احیا شده و بعد هم توسط زنان روستای زردنجان بر روی پارچه دوخته شده است. بعد با لحن آزرده اما مهربانی میگوید: «این نقش را احیا کردم و آن را در اختیار یکی دو نفر از همکارهایم در اصفهان گذاشتم. بعداً متوجه شدم که آنها احیای نقش خورشیدخانم را به نام خودشان تمام کردهاند.»
فرزانه سلیمانی اما هرچقدر عاشق اصفهان است، دل پٌری از مواجه مردم و مسئولان این شهر با میراث فرهنگی و صنایع دستیاش دارد. میگوید: «افسوس، احساس میکنم مردم این شهر از تماشای این همه سنت به تنگ آمده و دلشان میخواهد قدری در هوای مدرنیته نفس بکشند.» او مواجه مردم با گردشگران به ویژه از نوع خارجیاش را بسیار ضعیف و دور از آداب صحیح میزبانی میداند و معتقد است ویژگی غریبه پرستی اصفهانیها حتی گاهی باعث میشود که گردشگران از سکونت در اقامتگاههای بومگردی در روستاها و شهرستانها منصرف شده و برای پرداخت هزینه کمتر در خانه یا آپارتمانی در شهر ساکن شوند. آن طور که فرزانه سلیمانی میگوید، برخی از مردم خانه یا آپارتمان خودشان را با قیمتی کمتر از حد معمول در اقامتگاههای بومگردی، برای سکونت گردشگران به آنها پیشنهاد میدهند و گردشگران هم میپذیرند.
با برخورداری از اندکی احساس زیبایی شناسانه، میتوان از تناقض عجیب اما دلنشین عشق بی نهایت زنی به عروسک، در حین عبور از پنجمین دهه عمرش لذت برد و برای انتقال این همه لطافت به نسلهای بعدی آرزوهایی داشت. دعوت برای حضور در محل نگهداری عروسکها که در قسمت منتهی به پشت بام عمارت هورشید قرار دارد، بخش دیگری از این مهمانی است. از راه پلههایی که به سبک راه پلههای عمارت عالیقاپو با کاشیهای زردِ ساخته شده توسط خانم سلیمانی و دوستان کاشیکارش تزیین شدهاند، بالا میرویم و با منظره حیرت آوری از چیدمان عروسکهای کوچک و بزرگی روبرو میشویم که در کنار هم به دیوار آویخته شده و یا در طبقات قفسهای که به این منظور در آنجاست، قرار دارند. خانم سلیمانی توضیح میدهد که اصالت و زیبایی عروسکها را میزان خلاقیت سازندههای آنها مشخص میکند. او عروسکی را که ظاهراً خیلی طبق قاعده و در اندازههای درست و دقیق ساخته شده نشان میدهد و میگوید: «از نظر من این عروسک اصالت کمتری دارد، چون زیاده از حد درست و دقیق درآمده و شلختگی و آشفتگی هنرِ دست را چندان در خود ندارد.»
آنطور که فرزانه سلیمانی میگوید، تماشای این عروسکها بیش از هرکس برای گردشگران جذاب و حیرت آور است، تا جایی که در هر بازدید دوست دارند تک تک عروسکها را از نزدیک دیده و با فلسفه ساخت آن آشنا شوند. او با عشق فراوانی که زاییده سالها تنفس در فضای هنر و فرهنگ ایران زمین است، میگوید که فرهنگ و تمدن ما بسیار بسیار غنی و سرشار از مفاهیم متعالی و فاخر است و ای کاش قدر این همه اصالت را بدانیم...
اما وقتی میگوید قرار است عروسکهای ساکن راهروی منتهی به پشت بام خانه هورشید، به زودی راهی حمام موزه علیقلی آقا شده و نخستین خانه عروسک در اصفهان را راه بیندازند، انگیزه بسیاری از صدایش میتراود. او امیدوار است که با کمک شهرداری اصفهان بتواند خانه عروسک را راهاندازی کند و عروسکهایی را از سرتاسر نقاط مختلف کشور به آنجا بکشند. در پایان حرفهاش درباره خانه عروسک به خنده میگوید هرچند امیدی ندارد که اصفهانیها برای خرید عروسک پولی بدهند، اما راهاندازی این خانه برایش خیلی اهمیت دارد.
بازدید از آشپزخانه هنرمندسرای هورشید که به واسطه درهای چوبی کوچک مزین به تکه شیشههای رنگین قدیمی از سالن اصلی جدا شده، آخرین بخش بازدید ما از این عمارت است. به دنبال این صاحبخانه خوش ذوق و سلیقه به راه می افتیم و با ورود به آشپزخانه، با تعدادی ظروف سفالی مواجه میشویم که روی سکو جا خوش کردهاند. خانم سلیمانی به تماشای یک قوری سفالی خیلی عجیب و غریب دعوتمان میکند. یک قوری با طراحی بسیار جالب که به گفته او در کارگاههای سفالی شهرضا توسط هنرمندان سفالگر این شهر ساخته شده. او کمی آب از قسمت زیرین قوری داخل آن میریزد و در کمال تعجب ما قوری را برمی گرداند، بی آنکه قطرهای از آب داخل قوری به بیرون بریزد! در پاسخ چشمهای گرد شده ما توضیح میدهد که این قوری دو جداره است و وقتی آب به داخل آن میرود، در جداره دوم ذخیره میشود. به همین دلیل هم با برگرداندن قوری، آب در فضای جداره دوم باقی میماند و بیرون نمیریزد. او با شوق و حرارت خاص خودش که حالا دیگر پس از ساعتی همنشینی با او برایمان لذت بخشتر هم شده، میگوید: «ببینید هنرمندان ما در ساخت و طراحی آثار سفالی چه خلاقیت و نوآوری جالبی به خرج میدهند. چرا نباید قدر این همه ذوق و هنر را بدانیم و آن را به جهان عرضه کنیم؟»
تماشای یک سماور زغالی تمامسفال مزین به نقش و نگارهای زیبای رنگین، بخش دیگری از این سیاحت آشپزخانهای است. مدیر هنرشناس هنرمندسرای هورشید میگوید وقتی برای اولین بار این سماور را در یکی از کارگاههای سفال شهرضا دیده، از شدت شوق به گریه افتاده است!
وقت خداحافظی رسیده و اگر قرار نبود این عمارت زیبای روستایی در ساعات ابتدایی آن شب پذیرای چند گردشگر خارجی باشد، دلمان به رفتن رضا نمیداد و بیشتر میماندیم تا قدری بیشتر با دنیای ذهنی فرزانه سلیمانی آشنا شویم و از کندوکاوَش در دنیای ناشناخته هنر، اسطورهها و سمبلها باخبر شویم. او از ما قول میگیرد که دوباره و دوبارههای بسیار به هنرمندسرای هورشید برویم و ما به او قول میدهیم در اولین فرصتی که دست داد، از قیل و قال ناتمام شهر بگریزیم و به خلوت دلنشین خانه او پناه ببریم و مهمان جلسات و نشستهای داستانخوانی و شعرخوانیاش باشیم که گاه گاه با حضور نویسندگان و شعرا و علاقمندان به هنر در این عمارت برگزار میشود.
گزارش از: فرناز کلباسی، خبرنگار ایسنا-منطقه اصفهان
انتهای پیام
ثبت نظر