صدای تورج نصر برای بچههایی که در دهه ۱۳۶۰ بزرگ شدهاند، یادآور کاراکتر «شیپورچی» در انیمیشن «پسرشجاع» است.او از جمله بازیگران و گویندگانی است که صدایش را بسیار میشنویم، اما هربار تازگی و نشاط خاصی در صدایش حس میشود که مخاطب را با خود همراه میکند.نصر میگوید علاقهمند به حضور در آثار کمدی و سینمای کودک است و شاید به همین خاطر است که دوبله انیمیشن را به دوبله سینمایی ترجیح میدهد.
شما ظاهرا ابتدا وارد عرصه موسیقی شدید و بعد به سمت هنرهای نمایشی و گویندگی گرایش پیدا کردید. خانوادهتان چقدر بستر را برای شما فراهم کرد که وارد عرصه هنر شوید؟
۸ سالم بود که پدرم فوت کرد. دو برادر و یک خواهر دارم که هیچکدام از آنها تمایلی به کار هنری نداشتند. حتی در بین فامیل و اقواممان نیز کسی نبود که به هنر علاقه داشته باشد. ما در دوره دبستان یک معلم موسیقی داشتیم که من از آنجا به موسیقی علاقه پیدا کردم. آن موقع اصلا به کار دوبله فکر نمیکردم و اتفاقی وارد این عرصه شدم. یکبار یکی از معلمهای ما با نام آقای فتحی به من گفت تو خیلی به درد کار سینما میخوری. کلاس سوم یا چهارم ابتدایی بودم که چندبار هم از مدرسه بهخاطر شلوغکاریهایم بیرونم کردند.
چطور شد که وارد حرفه دوبله شدید؟
دایی من یک مغازه سلمانی داشت و من اکثر اوقات آنجا بودم. یک روز یکی از اقوام دورمان بهنام محمود نوربخش که از قدیمیهای این عرصه بود به سلمانی داییام آمد. او در فیلم «پدرخوانده» جای مارلون براندو حرف زده بود. من آنجا به داییام پیله کردم که به او بگوید من را به دوبله ببرد. من نزدیک دو سال دنبالش میرفتم و او هم از دست من در میرفت و میگفت دوست ندارم به دوبله بیایی چون از زندگیات باز میمانی، بهتر است که تحصیلاتت را ادامه بدهی. با این حال من وارد حرفه دوبله شدم و کارم را ادامه دادم.
آیا آشنایی با آقای لاچینی باعث شد که به سمت موسیقی بروید؟
بله، من و هادی اسلامی یک نمایشنامه اجرا کردیم و با هم به شیراز، اصفهان و جزیره خارک رفتیم. زمانی که به شیراز رفتیم، آقای فریبرز لاچینی آنجا کنسرت داشت که این دیدار باعث آشنایی ما شد و من پس از آشنایی با او وارد عرصه حرفهای موسیقی شدم. تا پیش از آن بهصورت دلی موسیقی کار میکردم ولی از آن به بعد حرفهای شدم. البته پس از چند سال موسیقی را رها کردم و وارد عرصه دوبله شدم. هنوز هم زمانی که فریبرز من را میبیند، میگوید تو چرا موسیقی را رها کردی؟ استعدادم در موزیک بسیار خوب بود.
شما تا سن ۲۰ سالگی تئاتر کار کردید. آیا وارد فضاهای جدیتر در تئاتر هم شدید که مثلا بخواهید بروید در تئاترهای لالهزار اجرا کنید؟
من اصلا آنجا نمیرفتم چون خوشم نمیآمد. بیشتر کارهای سنگین میکردم و در شهرستانها اجرا میرفتم. زندهیاد خسرو شکیبایی وقتی در حرفه دوبله موفق نشد به تئاتر رفت و در اداره تئاتر استخدام شد. من با خسرو شکیبایی و هادی اسلامی تئاتر کار میکردم.
فقط بازیگر بودید یا کارگردانی هم میکردید؟
من فقط بازی میکردم. دو سال پیش هم در سنگلج یک نمایش اجرا رفتم.
دلتان برای فضای تئاتر تنگ نشده است که بخواهید دوباره روی صحنه برگردید؟
واقعا دلم تنگ شده است و معمولا برای تفریح هر دو سال یکبار هم در یک نمایشی بازی میکنم.
از چه سالی وارد رادیو شدید؟
از سال ۶۷ وارد رادیو شدم. آقای حمید منوچهری برنامهای ساخته بودند که من با ایشان کار میکردم. چند سالی هم با زندهیاد مهرپرور کار کردم و بعد از آن بود که وارد برنامه صبح جمعه با شما شدم. یک روز آقای نوذری گفت من میخواهم از دوبلورها استفاده کنم و من گفتم در این صورت بومیهای رادیو بیکار میشوند، بهتر است که از آنها هم استفاده کنیم. اینطور بود که برنامه «صبح جمعه با شما» ابتدا با دوبلورها آغاز شد و مورد استقبال هم قرار گرفت و ادامه یافت.
برنامههای حال حاضر رادیو بیشتر حول یکسری مجری جوان میگردد که فقط هیاهو دارند و میخواهند این هیاهو و انرژی کاذب را به مخاطب القا کنند ولی این اتفاق نمیافتد و حتی ممکن است مخاطب آنها را پس بزند، در صورتی که مخاطب در گذشته راحتتر میتوانست با برنامههای رادیویی ارتباط برقرار کند. فکر میکنید دلیل عدم ارتباط مخاطب امروز با برنامههای رادیویی چیست؟
فکر میکنم دلیل نخست بیتجربگی آنهاست. در واقع درِ رادیو باز شده است و برخی از افراد بهصورت سفارشی وارد حرفه گویندگی شدهاند. مشکل بعدی این است که رادیو نویسنده ندارد. زمانی که مردم در خیابان با من راجع به رادیو صحبت میکنند، مدام از متنهای ضعیف رادیو میگویند. من برای برنامه «کوی نشاط» گفتم که ما مجبور هستیم خودمان یک چیزی را اضافه کنیم، وگرنه خود متن جذابیتی ندارد. از آنجا که حقوق در رادیو بسیار پایین است، کمتر کسی میآید در رادیو کار کند. جوانهایی که وارد رادیو میشوند ابتدا باید کنار دست چند نفر آدم حرفهای کار کنند، در حالی که امروز اینطور نیست. برخی از جوانها هنوز نیامده به اجرا میروند. در نتیجه برنامههای رادیویی همه شبیه هم هستند و مخاطب خسته میشود.
شما در انیمیشن و فضای کاریتان با کاراکتر «شیپورچی» معروف شدید. چرا کاراکترهای بعدی که کار کردید مثل آن پررنگ نشدند؟
دهه ۶۰ چند کارتون خوب نظیر «پسرشجاع» و «جیمبو» آمد که ما آنها را دوبله کردیم ولی «پسرشجاع» یک فضای بسیار خوبی برای ایرانیها داشت. گویندههای درجه یک کشور کمدیگوی این سریال بودند که برای مردم جذاب بود. کاراکتر «شیپورچی» شخصیت بسیار جذابی داشت که گاهی خودمان هم ضبط را تعطیل میکردیم و به آن میخندیدیم.من در آن فیلم بداهه زیاد میگفتم که شیرینتر میشد. فکر میکنم تا آن زمان کارتونی به زیبایی «پسرشجاع» نیامده بود. دهه ۶۰ کارتونهای بسیار خوبی آمد که هنوز هم بچههای آن زمان وقتی من را میبینند میگویند یادش بخیر.
هیچوقت نترسیدید درگیر کاراکتری بشوید که بعد از آن دیگر نتوانید هیچکاری انجام بدهید؟ از این بابت که صدای شما آنقدر آشنا باشد که مخاطب صدای شما را در نقش دیگری نپذیرد و پس بزند.
خیر، این اتفاق برای من رخ نداده است. در آن زمان یک مدت نوار قصه زیاد ضبط میشد و در بازار وجود داشت. همان زمان من با تیپ «شیپورچی» نوارهای زیادی را ضبط کردم.
برای اینکه این روند ادامه پیدا کند تصمیم نگرفتید فضای کاریتان را تغییر دهید؟
خیر چون جذابیت نداشت. مثلا شما الان اگر یک سرمایه بگذارید و قصه ضبط کنید، چند روز بعد میبینید بلافاصله مردم آن را دانلود میکنند و سرمایه دیگر برنمیگردد. آن موقع که ما این کار را انجام دادیم، خبری از دانلود نبود. من یک نوار کاست میزدم و قصه را نقاشی میکردم و آن را ۱۲ تومان همراه کتاب میفروختم. زمانی که به بازار میرفت حتی یک نسخه از آن هم پیدا نمیشد ولی در حال حاضر شرایط تغییر کرده است.
چرا این روزها کمتر به سراغ کارهای سینمایی میروید؟
سینما دستهبندی عجیبی دارد. یکی دو نفر از دوستانم میگفتند تو چرا به دفاتر سینمایی سر نمیزنی؟ گفتم در شأن و موقعیت من نیست که به دفاتر بروم و بگویم به من کار بدهید.البته اکثرا این کار را انجام میدهند و نقش هم میگیرند، اما من اهل این کارها نیستم و آنقدر منتظر میمانم که به سراغم بیایند و بگویند این نقش را بازی کن. بعضی از همکارانم در فیلمهای کمدی با کمترین دستمزد شرکت میکنند ولی پول آنها را هم نمیدهند.
اگر فیلمهایی در حوزه کودک ساخته شود و به شما پیشنهاد بدهند حضور پیدا میکنید؟
صددرصد. زمانی که فهمیدم فیلم سینمایی مبارک درباره کودک است، حتی حاضر شدم که در این فیلم یک سکانس بازی کنم که البته آنطور که باید بازخورد دریافت نکرد. من حاضر هستم حتی پول هم نگیرم ولی در کارهای کودک بازی کنم.
در گذشته دوبله کردن یک فیلم زمان زیادی میبرد. درست است؟
بله چون آپارات بود و باعث میشد که گوینده خوب تعلیم ببیند. در حال حاضر کار دوبله یک روزه تمام میشود و اصلا به روز دوم هم نمیکشد. هر کسی میآید رُل خودش را میگوید و میرود. در واقع دوبلهها جدا جدا هستند.
فضای دیجیتال برای کار شما خوب شد یا بد؟
برای ما که حرفهای هستیم خوب شده چون سرعت کار بالا رفته است. دیگر زیاد تمرین نمیکنیم و آپارات وقتمان را نمیگیرد؛ اما برای گویندههای جدید اصلا خوب نیست چون آنها زمان زیادی برای یاد گرفتن ندارند. آنهایی که دارند با ما کار میکنند بسیاری از چیزها را از ما یاد میگیرند ولی کسانی که بهصورت زیرزمینی کار میکنند اصلا بهصورت جدا دوبله میکنند و چیزی یاد نمیگیرند.
در حال حاضر در زمینه دوبله چه کارهایی را آماده پخش دارید؟
ما در حال حاضر در حال دوبله دو انیمیشن هستیم که نام یکی از آنها «کاروانسرا» است و خانم فولادوند آن را سرپرستی میکند. یک سریال انیمیشن ایرانی هم با نام «موزه» است که آن را نیز در دست داریم و من بهجای رُل اصلی آن صحبت میکنم.
آیا در طی این سالهایی که کار کردید قدردان شما بودهاند؟
به آن صورت قدردان نبودهاند. کلا به کارهای هنری و بهخصوص دوبله چندان بها نمیدهند. چندین جشنواره برگزار میکنند ولی بهندرت از ما دعوت میکنند که این بزرگترین دلخوری ما از مسئولان است. دوبله ایران در دنیا تک است. نسلی که از دوبلورهای ما باقی مانده است دیگر تکرار نمیشود. در تمام این سالها فقط یکی دو بار بهندرت اتفاق افتاده در جشنوارهای ما را دعوت کنند و جایزه بدهند. من در یک فیلم با نام «تنها صداست که میماند» بازی کردهام که مورد توجه قرار گرفت. در آن فیلم نقش خودم را بازی کردم. فیلم آخری که بازی کردم هم فیلم «پنج تا پنج» به کارگردانی خانم سارا اوتادی بود.
پس از آن فیلم پیشنهاد دیگری نداشتید؟
خیر، پیشنهاد نداشتم. فیلم «پنج تا پنج» در سینماهای گروه هنر و تجربه اکران شد که فیلم بسیار خوبی بود.
فکر میکنید گروه هنر و تجربه میتواند در سینما گروه موفقی باشد؟
فکر میکنم در آینده کارگردانهای بسیار خوبی از بین آنها در میآید. خودم مخاطب گروه هنر و تجربه هستم. مثلا همین فیلم «پنج تا پنج» فیلم بسیار سختی بود. منتها آقای رضا کیانیان هم به خانم اوتادی کمک کردند. ما حدود یک ماه و نیم از شب تا صبح کار میکردیم. داستان فیلم از ساعت ۵ بعدازظهر شروع میشد تا پنج صبح. من از این فیلم چیزهای زیادی یاد گرفتم.
ثبت نظر