صاحب کتابخانه دیواری خیابان خیام که با حدود ۵۷ سال سن، مدتی است به «قورخانه» تغییر نام پیدا کرده، از کم شدن استقبال مردم از خرید کتاب میگوید و به این موضوع اشاره میکند که این روزها جوانها کمتر به سمت کتاب میآیند.
، ۵۷ سال است در خیابان خیام، و حالا در همسایگی ایستگاه مترو امام خمینی، چند قفسه کتاب در دل آجرهای دیوار خودنمایی میکنند.
«قورخانه» کتابهایش را از کجا میآورد؟
از میان عده زیادی که هر روز از جلو این کتابفروشی قدیمی عبور میکنند، شاید همهشان متوجه ظاهر متفاوت آن نشوند؛ شاید هم آنقدر آمده و رفتهاند که همانند چیزهای دیگر، این کتابفروشی هم برایشان عادی و تکراری شده است. از میان آن عدهای هم که قفسههای این کتابفروشی در گوشهای از پیادهرو توجهشان را جلب میکند، همهشان مشتری نیستند؛ برخی میآیند، تماشا میکنند، شاید هم عکسی بگیرند و بروند. برخی هم اما اصلاً مشتری ثابت این قفسههای دیواری خیابان خیام هستند.
صاحب کتابفروشی دیواری خیابان خیام خودش را امیر اباذری معرفی میکند و میگوید: ۱۸ سال است که با این کتابفروشی در اینجا کار میکنم. قبل از من، حدوداً از سال ۴۰ پدرم این کتابفروشی را باز کرد. حالا حدود ۵۷ سال که این کتابفروشی اینجاست. کتابهایی هم که دارم اغلب با موضوعات ادبیات و تاریخ هستند.
او درباره نحوه تهیه کتابهای کتابفروشیاش بیان میکند: یک مقدار از کتابها، کتابهای روز هستند که آنها را از همکارانم در انقلاب میخرم و یکسری دیگر کتابهای قدیمیای هستند که از کتابخانههای خانگی میخرم. افراد میآیند و میگویند که کتاب برای فروش دارند، من هم میروم و اگر به توافق برسیم کتابهایشان را میخرم.
فروش کتابها به گرفتن مغازه نمیرسند
از گرانیهای اخیر کاغذ و کتاب، سهم این کتابفروشی هم کم نبوده است. اباذری که معتقد است وضعیت فروشش نسبت به قبل تغییری نکرده است، اظهار میکند: کتابهای چاپ جدید قیمتهای خیلی گرانی دارند و نسبت به سال گذشته حداقل ۶۰ یا ۷۰ درصد گرانتر شدهاند. کتابهای قدیمی هم کمی گران شدهاند، و همینها باعث شده تا استقبال مردم از خرید کتاب کم شود. از نظر میزان فروش، این مسئله تأثیر چندانی در فروش ما نداشته است؛ چون قبلاً اگر با فروش ۱۰ کتاب، ۳۰۰ هزار تومان فروش داشتم حالا با فروش پنج کتاب، ۳۰۰ هزار تومان فروش دارم. اما اگر بشود کتاب بیشتری فروخت، بهتر است، چون تعداد مشتریها بیشتر میشود و تعداد بیشتری از مردم سمت کتاب میآیند. اما هرچقدر کتاب گران میشود، به مرور زمان مشتریها کمتر میشوند و ما هم ضرر میکنیم.
کتابفروشی دیواری خیابان خیام از وقتی که بهخاطر دارد و به خاطر داریم، زمستانها را بیسقف، تابستانها را بیسقف و این سالها را کنار پیادهرو و بی مکان سر کرده است. اما شاید اگر اینطور نبود، کمتر در خاطر مردم میماند. صاحب این کتابفروشی میگوید فروش کتاب آنقدر درآمد ندارد که بخواهد مغازهای بگیرد.
اباذری سپس ادامه میدهد: دو ماه قبل که برای روز کتابگردی آقای مسجدجامعی و تعدادی از اعضای شورای شهر به اینجا آمده بودند و تعدادی هم از ما کتاب خریدند و صحبت کردند، با تعدادی از همکاران در ناصرخسرو صحبت کرده بودند که من روز بعد، آن را دیدم و خواندم؛ آنها گفته بودند که تعدادی از همکاران ما روزهایی میشود که اصلاً دشت نمیکنند. با اینحال باز هم به نسبت، شرایط من بهتر است؛ هرچند پیش میآید یک روزهایی فقط دو کتاب بفروشم که سود آن حتی در حد پول ناهارم هم نشده است. بیشتر مشتریهایم هم ثابت هستند و اگر یک روز مشتری ثابتها نیایند فروشم خیلی پایین است. هرچقدر هم مشتری بیشتری بشود جذب کرد که با ما مراوده داشته باشند میزان فروش بیشتر میشود.
اینکتابفروش ادامه این کار را با وجود درآمد محدود آن حاصل علاقه به شغل پدریاش میداند.
جوانها کمتر به سمت کتاب میآیند
او در پاسخ به سوالی درباره پرفروشترین کتابهایی که داشته است نیز بیان میکند: کتابهایی که در حال حاضر خیلی برای آنها مراجعه میشود، «ملت عشق» و «جز از کل» است. اما از میان کتابهای قدیمیتر بیشتر برای مولانا و شمس مراجعه میشود. چون مشتریان ما دو تیپ هستند؛ یک تیپ جوانان هستند که بیشتر کتابهای روز را میخوانند، یک تیپ هم میانسال به بالا هستند که بیشتر کتابهای قدیمی میخوانند. اما بهطور کل بیشتر مشتریهایمان میانسال هستند. من وقتی این کار را شروع کردم مشتریهایمان بیشتر همسن و سالان خودم در حدود ۲۲، ۲۳ سال بودند اما حالا بیشتر میانسال به بالا هستند و جوانها کمتر به سمت کتاب میآیند. آنها اوقات فراغتشان را با فضای مجازی و به گونهای دیگر میگذرانند. در دهه ۷۰ جوانها بیشتر کتاب میخواندند و آنچه من میبینم تعداد جوانان و نوجوانان کتابخوان کم است.
از آنجایی که کتابهای این کتابفروشی اغلب قدیمی هستند، بهنظر میرسد شاید پاسخگوی نیاز مخاطبان کتابهای کمیاب هم باشند؛ این در حالی است که اباذری میگوید: خیلی پیش نمیآید که به سراغ کتابهای کمیاب بیایند و من هم آنها را داشته باشم. چون این بیشتر کتاببازی است که برخی کتابفروشیها فقط کتابهای درجه یک و نایاب دارند و قیمت آنها هم معمولاً زیر ۱۰۰ هزار تومان نیست. اما من کتابهای عمومی میفروشم و از کتاب پنجهزار تومانی تا کتاب ۵۰۰ هزار تومانی هم دارم. البته میشود که گاهی هم کتاب نایاب داشته باشم اما مقوله آن جداست.
از میان کسانی که یا همسایه این کتابفروشی هستند و یا مدتهاست که آن را میشناسند، یک نفر پس از سالها کتابفروشی مورد علاقه دوران جوانیاش را باز هم پیدا کرده است؛ مرد مسنی که با دیدن کتابها یاد دوران نوجوانی و جوانیاش میافتد و میگوید که مدتی مشتری ثابت این کتابها بوده است. حالا پس از سالها باز هم از خیابان خیام گذشته است.
کتاب تقلبی به صنعت نشر صدمه میزند
امیر اباذری درباره کتابهایی که غیرمجاز چاپ و قاچاق میشوند هم اظهار میکند: کتابهای من اکثراً کتابهایی هستند که ناشران قدیمی یا جدید آنها را چاپ کردهاند و کتابهای غیرمجاز یا قاچاق نداریم. در چاپ غیرمجاز کتاب، به خود کتاب آسیبی نمیرسد اما بیشترین آسیب آن برای ناشران است. مثلاً یک ناشر ۶۰ کتاب چاپ میکند و از بین آنها ممکن است که فقط دو کتاب پرفروش بشوند، اگر آن دو هم چاپ غیرمجاز شود ناشر متضرر خواهد شد و اصلاً دیگر سودی ندارد که بخواهد کتاب چاپ کند. شاید کتابفروش ضرر نکند یا حتی مشتری بخواهد کتاب تقلبی بگیرد تا ارزانتر باشد اما صنعت نشر صدمه میبیند.
به گفته او، قدیمیترین کتاب موجود در این کتابفروشی «نامه آموزش و پرورش» چاپ سال ۱۳۱۵ است و جدیدترین آنها هم کتاب «جز از کل» چاپ سال ۹۷.
انتقاد از نگاه کالایی به کتاب
این کتابفروش در پایان بیان میکند: بعضی میگویند کتاب نمیخوانند چون گران شده است؛ اما مگر دیگر اجناس ارزان شده؟ مگر شما گوشت و مرغ مصرف نمیکنید؟ این هم یک جور غذای روح است. و به نظرم این درست نیست که میگویند کتاب نمیخوانیم چون گران شده است. در کشورهای خارجی به کتاب به عنوان یک کالا نگاه نمیکنند. با خرید یک کتاب مطلبی را که از آن میخواهند کسب میکنند و بعد حتی ممکن است آن را روی صندلی جا بگذارند تا کس دیگری آن را بخواند. اما نگاه به کتاب در ایران، نگاه به عنوان یک کالاست که امروز بخرند و فردا صبح روی آن سود کنند. شاید هم چون به کتاب اینطوری نگاه میکنند به سمتش نمیروند. مثلاً هر کس ممکن است به سینما برود و مبلغی را برای آن هزینه کند اما بعد از آنکه بیرون میآید سود مالی کسب نمیکند اما از آن لذت میبرند یا به خاطر بازیگر یا کارگردان مورد علاقهاش فیلم را میبیند. اما این حالت با کتاب وجود ندارد. اگر به کتاب به عنوان یک هنر نگاه میکردند بیشتر سمت آن میآمدند.
انتهای پیام
ثبت نظر