Fa En سه شنبه 6 آذر 1403 ساعت 2 و 19 دقیقه

۱۰ فیلم برتر تاریخ سینمای ایران به انتخاب Taste of Cinema

۱۰ فیلم برتر تاریخ سینمای ایران به انتخاب Taste of Cinema

جمعه 10 خرداد 1398 ساعت 20:22

سینمای ایران یک سینمای غنی و متنوع است که از دهه ۱۹۳۰ میلادی با فراز و فرود‌های بسیاری همراه بوده و همواره تیغ سانسور را بر گردن خود حس کرده است. تاریخ فیلم به عنوان یک فرم هنری در ایران به دوران اولین این صنعت باز می‌گردد که اولین سینما در سال ۱۹۰۴ در تهران افتتاح شد. در آن روز صنعت سینما کمتر از ۱۰ سال سن داشت و بسیاری از ایرانی‌ها برای تماشای این شاهکار‌های بصری به تنها سینمای تهران هجوم بردند. اما ۲۵ سال طول کشید تا ایران بتواند سینمای ملی خود را داشته باشد، سینمای اخلاق، انسانیت، بی خیالی و انسجام.

با آغاز به کار اولین مدرسه فیلم در سال ۱۹۲۵، سینمای ملی ایرانیان خیلی زود شکل گرفت. از آن زمان به بعد سینما به مثابه سفیری در خدمت ایران بود، قلب و روح کشوری که در یک قرن اخیر فراز و نشیب‌های سیاسی بسیاری را تجربه کرده است. در ادامه این مطلب می‌خواهیم ۱۰ فیلم برتر سینمای ایران، چه پیش از انقلاب اسلامی و چه پس از آن را به شما معرفی کنیم.

۱- خانه سیاه است (۱۳۴۲) - فروغ فرخزاد

فیلم «خانه سیاه است» یک فیلم کوتاه مستند گونه در مورد زندگی افراد مبتلا به جذام در آن روزگار ایران است و به طور مستقیم الهام بخش موج نوی سینمای ایران پس از انقلاب اسلامی شد. این فیلم در آسایشگاه جذامیان بابا باغی تبریز گرفته شده است. «خانه سیاه است» داستان شرایط بغرنج انسانی در میان درد و رنج را روایت می‌کند و همزمان شادی‌هایی که در چیز‌های ساده‌تر در زندگی یافت می‌شود را ارج می‌نهد. دو دختر بچه مو‌های یکدیگر را شانه می‌کنند، مردی با پا‌های عریان در خیابان می‌رقصد، کودکان با یک جارو دستی بازی می‌کنند. ممنوعیت زندگی این جماعت از دریچه این فیلمساز و شاعر در اولین تجربه فیلمسازی اش زیبا جلوه می‌کند.

شاید این افراد جذامیانی باشند که از دریچه دوربین نگاهشان می‌کنیم، اما آن‌ها هم انسان‌هایی هستند که زندگی دارند و باید زندگی کنند. روی فیلم سخنان کارگردان، فروغ فرخزاد، را می‌شنویم که جملاتی از انجیل، قرآن و نوشته‌های خود را در کنار عکس‌هایی قرار داده تا از آن‌ها معنی بسازد.

داستان فیلم در قالب مونتاژ روایت می‌شود؛ و اگر چه این فیلم مستند نیز مانند بسیاری دیگر مستند‌ها از تصنع و هنر استفاده می‌کند، اما به هیچ شکلی رنج جذامی‌هایی که ساکن آسایشگاه هستند را نفی نمی‌کند. فروغ فرخزاد خود شاعر بود، شاعری که بسیاری او را بزرگ‌ترین شاعر زن تاریخ ایران می‌دانند، با شعر‌هایی ساختار شکن در مورد هوس، عشق و دیدگاه زنانه. او در روزگاری در مورد زن و زن بودن می‌نوشت که ادبیات کشور در تسخیر صدا‌های مردانه قرار داشت. متاسفانه فروغ فرخزاد خیلی زود و در سن ۳۲ سالگی در یک حادثه رانندگی در تهران درگذشت و فیلم «خانه سیاه است» تنها تجربه فیلمسازی او باقی ماند.

۲- خشت و آینه (۱۳۴۳) - ابراهیم گلستان

فیلم «خشت و آینه» به کارگردانی ابراهیم گلستان داستان یک راننده تاکسی را روایت می‌کند که متوجه می‌شود زن جوان زیبایی که همین الان ماشین او را ترک کرد نوزادش را در صندلی پشتی جا گذاشته است. مابقی داستان در مورد تلاش‌های او و نامزدش برای پیدا کردن این زن است. این فیلم یک اثر هنری تاریک و تاثیرگذار است که با معما‌های اخلاقی و نگرانی‌های اجتماعی که همه ما در زندگی با آن مواجه هستیم سروکار دارد و در نهایت با یک رئالیسم اجتماعی به پایان می‌رسد که این کودک را همراه با زن و مرد داستان به یک سفر خودشناسی فرا می‌خواند. همواره هنگام صحبت کردن در مورد این فیلم، گلستان را با فلینی و آنتونیونی، فیلمسازان شهیر ایتالیایی، مقایسه کرده اند.

«خشت و آینه» یک نسخه بسیار رادیکال و ترقی خواه از نئورئالیسم در سبک پردازش داستانی و سنت‌های زمان خود است که هر دو کم و بیش توسط گلستان و مانند بچه داستان کنار گذاشته می‌شوند. با این وجود هنگام تماشای این فیلم حس نمی‌کنید که مشغول تماشای یک داستان ساختگی هستید بلکه حس می‌کنید زندگی واقعی مردم را نظاره گیر هستید. وجدان اجتماعی گلستان، استفاده اش از تفسیر‌های بصری و صداقت روانی، که گاهی بسیار ویرانگر و بیرحمانه است، تاثیرگذاری اصلی این فیلم محسوب می‌شود. «خشت و آینه» که در دیدگاه و ترسیم خود از جنسیت و اجتماع بسیار ترسناک و لیبرال عمل کنید، به تعریف سینمای آینده ایران کمک کرده و در نگاه بسیاری یکی از مهم‌ترین فیلم‌های تمام دوران سینما شناخته می‌شود.

۳- گاو (۱۳۴۸) - داریوش مهرجویی

هر نقدی در مورد فیلم «گاو» را بخوانید از آن به عنوان یک اثر سینمایی مهم و متحول کننده در تاریخ سینمای ایران یاد کرده است و مهم‌ترین دلیل این ادعا توجه و تحسینی بود که این فیلم متوجه سینمای ایران کرد. گفته می‌شود که «گاو» اولین فیلم ایرانی بود که توجه منتقدان بین المللی را به خود جلب کرد و راه را برای فیلمسازان ایرانی برای ایجاد یک موج نو هموار ساخت. فیلم «گاو» بر اساس رمان «عزاداران بَیَل» نوشته غلامحسین ساعدی ساخته شده و داستان مردی به نام مش حسن را روایت می‌کند که گاوش را بسیار دوست دارد.

وقتی حسن در روستا نیست گاوش می‌میرد و ساکنان روستا تصمیم می‌گیرند برای کاهش درد مش حسن این موضوع را مخفی نگه دارند. اتفاقی که به دنبال این ماجرا رخ می‌دهد دیوانگی مش حسن است که به این باور می‌رسد او خود گاو است. مانند فیلم‌های قبلی این فهرست، «گاو» نیز به شدت تحت جریان نئورئالیست سینمای ایتالیا است. این فیلم زندگی مردم روستایی ایران در سال ۱۳۴۳ را روایت می‌کند و شخصیت گاو نقش یک کاتالیزور را برای این داستان ایفا می‌کند.

در واقع این فیلم درباره گاو نیست بلکه می‌خواهد در مورد مش حسن و کلیت روستا و ترس‌های جمعی، تمایلات تنفر و ترس از غریبه‌ها و اتحادی که بر اساس فریب و دروغ بین آن‌ها شکل گرفته صحبت کند. گاو در اینجا تنها یک تمثیل است، تمثیلی که شاید نماینده از دست دادن هدف و هویت است. با قرار دادن درد یک شخصیت (مش حسن) در مقابل کلیت جامعه (مردم روستا)، مهرجویی مقایسه‌ای بین ایران قدیم و جدید انجام می‌دهد و با توجه به این که این فیلم در دوران اوج اصلاحات اجتماعی و ساختاری عصر خود اکران شد می‌توان آن را نماد ترس مردم از پیشرفت در مقایسه با سنت‌های قدیمی دانست.

مش حسن نماد انسان‌های بسیاری است که در این ایران «جدید» هیچ هدفی برای خود نمی‌بینند. در این معنا، مش حسن بدون گاوش هیچ نیست. او بدون گاوش هیچ هویت یا هدفی حس نمی‌کند و به همین دلیل به دیوانگی کشیده می‌شود. تراژدی این فیلم در ناتوانی مش حسن در پذیرفتن یک نقش جدید برای خود بدون گاوش نهفته است و در نهایت با مرگ او مانند گاوش همراه می‌شود. «گاو» یکی از مهم‌ترین فیلم‌های سینمای ایران و سینمای جهان است که باید دید.

۴- طبیعت بی‌جان (۱۳۵۴) - سهراب شهیدثالث

فیلم «طبیعت بی جان» یک فیلم بسیار دقیق و با جزییات است که به لطف استفاده از تکرار از آن به عنوان یک شعر تصویری یاد می‌شود. این فیلم نگاهی به زندگی یک سوزنبان پیر به نام محمد و همسرش می‌اندازد که تنها کار او بسته و باز کردن یک خط قطار برای چند بار در طول روز است. محمد و همسرش در یک منطقه بسیار روستایی و ایزوله زندگی می‌کنند که می‌توان به درستی آن را ناکجاآباد نامید. فیلم «طبیعت بی جان» یک فیلم چرخشی است که به شکلی غیرخطی زمان را بررسی می‌کند و به طور عمده به برداشت‌های طولانی و از دور و سبک روایی زمان حاضر تمرکز دارد تا ما را به داستان فیلم همراه سازد.

سکانس‌های بدون توقف محمد در حال رفت و بازگشت از/ به ایستگاه و غذا خوردن او در کنار همسرش به تماشاگر اجازه می‌دهد که سبک زندگی بیفایده و بی هدف محمد را درک کند. بدین ترتیب ما نیز مانند قطار‌هایی که از ایستگاه او می‌گذرند برای مدت کوتاهی جزئی از زندگی روتین محمد می‌شویم. بدین ترتیب کارگردان دنیایی می‌سازد که امروز آن با دیروزش و روز‌های آینده آن هیچ تفاوتی ندارد. «طبیعت بی جان» یک اثر هنری خارق العاده از یکی از بهترین، اما کمتر شناخته شده‌ترین کارگردانان ایرانی است. همین الان بروید این فیلم را ببینید.

۵- دونده (۱۳۶۳) - امیر نادری

فیلم «دونده» که در آن امیر نادری از زندگی دوران کودکی خود الهام گرفت داستان تلاش و پیروزی در برابر سختی‌های را به تصویر می‌کشد. امیرو یک پسربچه فقیر است که در شهر آبادان زندگی می‌کند، یک شهر عقب مانده و فقیر که در اطراف یکی از بزرگ‌ترین و ثروتمندترین پالایشگاه‌های نفت جهان ساخته شده است. او با شادی خاصی شغل‌های زیادی را امتحان می‌کند؛ مانند واکس زدن کفش و فروش آب، تا اینکه یک روز صحبت‌های صاحب یک دکه روزنامه فروشی باعث می‌شود که امیرو برای داشتن یک زندگی بهتر به رفتن به مدرسه و یادگیری خواندن نوشتن فکر کند.

این فیلم که اغلب با «چهارصد ضربه» (The ۴۰۰ Blows) فرانسوا تروفو مقایسه می‌شود اولین فیلم ایرانی پس از انقلاب اسلامی است که توجه منتقدان در خارج از کشور را به خود جلب کرد. «دونده» که به باور بسیاری دورنمای هنری سینمای آینده ایران را بنا نهاد از مونتاژ، تکرار و کنار هم گذاشتن اتفاقات برای فاش کردن عمیق‌ترین امیال امیرو استفاده می‌کند.

با ترکیب سکانس‌های دویدن امیرو در شهر با تصاویر قطار‌ها و هواپیماها، نادری یک رابطه بصری بین آرزو‌های امیرو و واقعیت ایجاد می‌کند. فیلم «دونده» با بازی خیره کننده مجید نیرومند، یک فیلم مثبت نگرانه و تایید کننده زندگی است که با مخاطبانش در سراسر جهان بدون توجه به نژاد، جایگاه اجتماعی و مذهبشان سخن می‌گوید.

۶- بایسیکل‌ران (۱۳۶۹) - محسن مخملباف

«بایسیکل ران» بازگویی داستانی از کودکی محسن مخملباف است. نسیم یک مهاجر افغانی است که در ایران به عنوان چاه کن کار می‌کند. همسرش به دلیل بیماری در بیمارستان بستری بوده و نسیم باید راهی برای پرداخت هزینه‌های درمانی همسرش پیدا کند. بعد از چند تلاش بی فرجام و عمدتاً غیرقانونی، نسیم که قبلاً یک قهرمان دوچرخه سواری استقامتی بوده دیگر چاره‌ای بر سر راه خود نمی‌بیند تا اینکه با یک مدیر سیرک آشنا می‌شود و او پیشنهادی به نسیم می‌کند که در ازای قبول آن می‌تواند دستمزد خوبی دریافت کند.

او از نسیم می‌خواهد هفت روز پشت سر هم رکاب بزند تا از طریق شرط بندی‌هایی که بر سر تحمل او می‌شود بتواند پول خوبی به دست بیاورد. این فیلم که نگاه انتقادی اجتماعی در آن موج شده و به شیوه‌ای بیرحمانه فقر را به تصویر می‌کشد، پیروزی روح انسان در مقابله با فلاکت را نشان می‌دهد که از این لحاظ شباهت زیادی با فیلم «دونده» دارد. مخملباف از عنصر تکرار برای ایجاد نوعی احساس زندگی در فیلم خود استفاده می‌کند. تکرار رکاب زدن‌های نسیم در یک دایره باعث می‌شود که مخاطب به روتین‌های روزانه همه ما برای تامین نیاز‌های کسانی که دوستشان داریم فکر کند.

۷- کلوزآپ (۱۳۶۸) -عباس کیارستمی

در مستند-داستان انقلابی «کلوزآپ» عباس کیارستمی، شخصیت اصلی داستان واقعی فیلم به نام حسین سبزیان به دلیل شباهت ظاهری اش به محسن مخملباف، کارگردان نامی ایرانی، خود را او جا زده و سپس به جرم کلاهبرداری دستگیر می‌شود. در طی دیداری با کیارستمی، سبزیان از او می‌خواهد که پیامش را به گوش مخملباف برساند، پیامی که بدین شرح است: «به او بگو، بایسیکل ران بخشی از وجود من است».

بر اساس یک سری اتفاق واقعی، «کلوزآپ» به کارگردانی کیارستمی و در حالی که وی چندین پروژه را برای ساخت این فیلم متوقف کرد، ما را به سفر به درون قلب مردی می‌برد که شیفته صنعت سینماست، سینمای مردمش، سینمای کشور و در تلاش برای جلب توجه کردن، شخصیت کارگردان مورد علاقه اش را به خود می‌گیرد.

در حالی که او خود را مخملباف جا می‌زند، سبزیان یک خانواده را متقاعد می‌سازد که در فیلم بعدی خود از آن‌ها به عنوان بازیگر استفاده خواهد کرد، حتی پسران خانواده را در نقش شخصیت‌های اصلی داستان قرار داده و تقاضا می‌کند که از خانه آن‌ها به عنوان لوکیشن استفاده نماید و در این بین مقادیری پول از این خانواده می‌گیرد. بعد از سه روز ماجرا لو رفته و سبزیان دستگیر و به دادگاه می‌رود و اینجاست که کیارستمی با دوربینش وارد می‌شود. اگر چه برای درک داستان فیلم باید آن را تماشا کنید، اما تلخی صحنه رویارویی مخملباف و سبزیان را می‌توان تاثیرگذارترین سکانس فیلم دانست.

این سکانس از فاصله‌ای بی نقص و از میان چند خط ترافیک گرفته شده در حالی که مخملباف یک میکروفن در زیر لباس خود دارد. در همان لحظه اول سبزیان مخملباف را بغل کرده و مانند یک بچه گریه می‌کند. بعد از چند دقیقه مخملباف از سبزی می‌پرسد: «ترجیح می‌دهی مخملباف باشی؟» و سبزیان پاسخ می‌دهد: «از خودم بودن خسته شده ام».

۸- لاک‌پشت‌ها هم پرواز می‌کنند (۱۳۸۳) - بهمن قبادی

بهمن قبادی حرفه فیلمسازی خود را با همکاری با عباس کیارستمی در فیلم «باد ما را با خود خواهد برد» آغاز کرد. اولین فیلم او با عنوان «زمانی برای مستی اسب ها» در سال ۲۰۰۰ برنده جایزه دوربین طلایی جشنواره کن شد. در سومین تجربه کارگردانی خود با عنوان «لاک پشت‌ها هم پرواز می‌کنند»، قبادی بار دیگر به سراغ بچه‌های آواره گرفتار شده در خشونت جنگ می‌رود. او از لاک پشت به عنوان تمثیلی برای آوارگان کُرد اسفتاده می‌کند و بیگانگی در کشور‌های جنگ زده را مورد بررسی قرار می‌دهد.

کُرد‌ها مردمانی هستند که تحت سنگینی جنگ، مهاجرت و کشتار توانسته اند موجودیت خود در مرز ترکیه و عراق را حفظ کنند. فیلم داستان پسر نوجوانی با لقب «ستلایت» (ماهواره) را روایت می‌کند، سردسته گروهی کودک است که بسیاری از آن‌ها به خاطر برخورد با میدان‌های مین اطراف محل زندگی شان دچار قطع عضو شده اند.

آن‌ها میدان‌های مین را با خنثی کردن تمام مین‌ها پاکسازی کرده و مین‌های خنثی شده را به سازمان ملل می‌فروشند. در حالی که بسیاری از ما جنگ عراق را از پشت تلویزیون و در حالی که عزیزانمان در کنارمان در امنیت هستند تماشا کرده ایم، این کودکان به طور مستقیم و بی پرده با جنگ روبرو شده و تمام خشونت و بی رحمی آن را تجربه می‌کنند. آن‌ها نماد هزاران کودک بی نام و آسیب دیده‌ای هستند که برای بقا دست به هر کاری می‌زنند.

تنبیه و رنج آن‌ها تنها به این دلیل است در مکان و زمان نامناسبی به دنیا آمده اند: مکان زندگی آن‌ها درگیری جنگی شده که این کودکان نه آن را می‌خواهند، نه درکش می‌کنند و در آن دخالتی دارند.

۹- جدایی نادر از سیمین (۱۳۸۹) - اصغر فرهادی

با کسب جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان در سال ۲۰۱۲ توسط فیلم «جدایی نادر از سیمین» رویای سینماگران ایرانی بالاخره تعبیر شد، چیزی که می‌توان آن را در سخنان اصغر فرهادی هنگام دریافت جایزه فهمید. او گفت که اکنون بسیاری از ایرانیان در سراسر جهان خوشحال هستند نه به خاطر فیلم یا کارگردان یا مهم بودن جایزه، بلکه به این دلیل که نام کشورشان به خاطر فرهنگش در مراسم اسکار شنیده می‌شود. «جدایی نادر از سیمین» یک درام تاثیرگذار و مهیج در مورد زنی است که می‌خواهد به خاطر ایجاد فرصت‌های بهتر برای دخترش ایران را ترک کند.

شوهرش به خاطر بیماری آلزایمر پدرش و نیاز مداوم او به مراقبت از این سفر امتناع می‌ورزد. در این مسیر فیلم فرهادی به یک داستان پیچیده و جذاب که از فروپاشی یک ازدواج فراتر می‌رود تبدیل می‌شود. در مقابل این فیلم به یک مطالعه دقیق از جدایی می‌ماند، نه تنها جدایی زن از شوهر بلکه جدایی والدین و فرزندان، رشوه گیر و رشوه خوار، کارمند و صاحب کار، حقیقت و عدالت. فیلمی حیرت انگیز که در آن هیچ برنده‌ای یا پایان خوشی دیده نمی‌شود و البته هیچ کسی نیست که بتوان او را به خاطر اتفاقات داستان سرزنش کرد.

۱۰- طعم گیلاس (۱۹۹۷) - عباس کیارستمی

ژان لوک گدار روزگاری گفته بود که سینما با دی وی گریفیث آغاز شده و با عباس کیارستمی به پایان می‌رسد. وقتی که فهرستی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران تهیه می‌کنید بدون شک چندین مورد از فیلم‌های این کارگردان نامی در این لیست خواهند بود و فیلم‌های دیگر فهرست نیز به نحوی از فیلم سازی او تاثیر پذیرفته اند. ظاهراً عباس کیارستمی ۸ سال را صرف نوشتن فیلم نامه «طعم گیلاس» کرده بود.

فیلم داستان مردی میانسال به نام بدیعی را روایت می‌کند که دنبال کسی است که بتواند بعد از خودکشی او روی جنازه اش خاک بریزد. این فیلم مینیمالیستی و تاریک مخاطب را در تمامی لحظات درگیر خود می‌سازد.

شخصیت بدیعی هیچگاه همراه با شخصیت‌های دیگر در یک قاب قرار نمی‌گیرد و این تنهایی او در زندگی و خواسته اش را می‌رساند. همچنین نبود زن در داستان فیلم را می‌توان نمایانگر نبود عشق در زندگی بدیعی دانست. هر آنچه که باید در مورد این مرد تنها بدانیم در قالب تصویر روایت می‌شود و بدین ترتیب در فیلم دیالوگ‌های زیادی شنیده نمی‌شود.

از دیگر فیلم‌های برتر تاریخ سینمای ایران می‌توان به «سیب» ساخته سمیرا مخملباف، «نون و گلدون» از محسن مخملباف، «رنگ خدا» از مجید مجیدی، «روزی که زن شدم» ساخته مرضیه مشکینی و «ده» از عباس کیارستمی اشاره کرد.

تعداد بازدید : 209

ثبت نظر

ارسال