Fa En شنبه 19 آبان 1403 ساعت 5 و 55 دقیقه

کتاب «شهر از نو» بررسی شد

کتاب «شهر از نو» بررسی شد

نشست هفتگی شهر کتاب به نقد و بررسی کتاب «شهر از نو» اختصاص داشت و با حضور سیدمحسن حبیبی، سیدمحمد بهشتی و نوید پورمحمدرضا برگزار شد.

چهارشنبه 2 مرداد 1398 ساعت 14:25

، در گزارش این نشست عنوان شده است: مرزهای انسان امروز از سر دیوار خانه‌اش عبور کرده و کوچه و محله و شهر و کشورش را زیر پا گذاشته است. پس، مقاومت شهرها و ساکنانشان در برابر فاجعه‌های گوناگون به مساله‌ای شخصی تبدیل شده است. کتاب «شهر از نو» با ویراستاری لارنس جی ویل و توماس جی کامپانلا و ترجمه‌ی نوید پورمحمدرضا، به چگونگی نجات شهرهای بزرگ از شر فاجعه‌ها می‌پردازد.

در ابتدای نشست نقد این کتاب، علی‌اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، ضمن مروری بر ساختار و عنوان مقالات این کتاب اظهار کرد: شهرنشینان در طول تاریخ همواره با فاجعه‌ها و آسیب‌های در کمین شهرها سروکار داشته‌اند. در حوزه‌ی معماری بحثی با عنوان «بازسازی» شهرها پس از فاجعه یا آسیب مطرح است که «شهر از نو» طی هشت مقاله به آن می‌پردازد. در این مقالات مباحثی مانند تاب‌آوری و ارتباط میان روایت و شهرسازی در قالب نظری یا با مرور نمونه‌هایی از بازسازی شهرهای گوناگون ارائه شده است.

ساختن فضایی برای یادآوری

همچنین نوید پورمحمدرضا، دانشجوی دکتری شهرسازی، در سخنانی گفت: نقطه‌ی عزیمت این کتاب ظهور «شهرسازی روایتی» در برابر «شهرسازی تکنوکراتیک» در مطالعات شهری است. به نظر می‌رسد تا نیمه‌ی ابتدایی قرن ۲۱ برنامه‌ریزی شهری تکنوکراتیک دست بالا را دارد. در اواخر دهه‌ی ۸۰ دو سه مقاله و یادآوری با رویکرد شهرسازی روایتی منتشر می‌شود. در نیمه‌های دهه‌ی ۹۰ این ایده کمی پررنگ‌تر می‌شود و سرانجام در سال‌های بعد از ۲۰۰۰  برجسته می‌شود. باید توجه داشت که این ایده قرار نیست کاملاً جایگزین شهرسازی تکنوکراتیک شود یا آن نگاه در مواجهه با شهرها را ناکارآمد بداند، بلکه تأکید شهرسازی روایتی بر نابسنده و ناکافی بودن نگاه تکنوکراتیک است. اما وقتی پای فاجعه در میان باشد، این قضیه قدری حادتر می‌شود.

او ادامه داد: نگاه رایج در مواجهه با فاجعه یا ویرانی شهرها عموماً مهندسی ـ‌ مدیریتی است. بدین معنا که اغلب باور بر این است که شهرها در قالب سه‌گانه‌ی امداد و ‌نجات، ترمیم و بازسازی می‌توانند بحران را پشت سر بگذارند و به حالت عادی برگردند. این نگاه تا دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ به‌کار گرفته شده است. مضمون مشترک این مقالات این است که این سه‌گانه‌ی برآمده از شهرسازی تکنوکراتیک و برگرداندن چهره‌ی شهرها به حالت اول کافی نیست. این میان چیزهای دیگری از دست می‌رود که اگر بهشان توجه نکنیم این ساخت‌وسازها چندان نتیجه‌ای نخواهد داشت.

پورمحمدرضا تصریح کرد: یکی از مطالعاتِ موردی مهم این کتاب شهر گرنیکا است. کسی که دستور ویرانی و بمباران این شهر را می‌دهد، فردای همان روز بازسازی آن را به‌دست می‌گیرد. بازسازی گرنیکا در معنای کالبدی آن نمره‌ی قبولی می‌گیرد. چون برای این کار هزینه شده و ساختمان‌ها و یادمان‌ها و فضاها دوباره برپا شده‌اند. ولی مساله اینجاست که افزون بر تاب‌آوری کالبدی، تاب‌آوری فرهنگی و عاطفی نیز مهم است. نمونه‌ی گرنیکا به ما یادآوری می‌کند که گرچه سه‌گانه‌ی بازسازی بلافاصله در این شهر به جریان افتاده، تکلیف مردم این شهر با ویرانی مشخص نشده است. در اینجا ما با نوعی تاب‌آوری کالبدی روبه‌روییم. شهر ادعا می‌کند که می‌توانم از فردا با قدرت دوباره بلند شوم و خودم را ترمیم کنم. اما مردم امکان این را پیدا نمی‌کنند که روایت‌های شخصی و جمعی‌شان، درد و جراحت و ترومایشان از آن فاجعه را جایی بازنمایی کنند. انگار در برابر جدیت و اضطرار ساخت‌وساز کالبدی، این روایت‌های شخصی یا جمعی بی‌اهمیت‌تر و پیش‌پاافتاده‌تر از آن است که بخواهد جایی نمود پیدا کند.

او افزود: راویان «شهر از نو» اهمیت همین روایت‌های شخصی و جمعی در مواجهه با فاجعه را به ما یادآوری می‌کنند. آنها روایت‌های شخصی و جمعی را کنشی درمانی می‌دانند و باور دارند بازیابی از فاجعه، بدون این روایت‌ها شکل واقعی خودش را نمی‌یابد. درواقع آن سه‌گانه نیاز به فعالیت چهارمی به نام «یادآوری» دارد. البته منظور از یادآوری در اینجا این نیست که نهاد شهری یا مرجعی مدیریتی یادمانی بسازد. چراکه این یادآوری در دل گفتمانِ رسمیِ برنامه‌ریزی و مدیریت شهری است و لزوماً با جراحت و آرزوهای بازماندگان پیوندی برقرار نمی‌کند. مساله‌ی اصلی اهمیت قائل شدن برای روایت و خاطره‌ی بازماندگان و مجال دادن به بروز و شنیدن این روایت‌ها است. گرانیگاه شهرسازی روایتی اینجا است. قرار است به شهرسازی تکنوکراتیک یادآوری شود که ساختن فقط شکل‌دادن چشم‌انداز کالبدی نیست و فراتر از آن، با برپاکردن چشم‌انداز فرهنگی جهان در پیوند است. ساختن صرفاً کنشی فنی ـ مهندسی نیست و ضرورتاً کنشی فرهنگی است. اگر عنصر کلیدی چشم‌انداز کالبدی جهان سنگ‌ها، ساختمان‌ها و خیابان‌ها است، اینجا کلمه‌ها و روایت‌ها عنصر کلیدی‌اند، و هنر شهرداری‌ و مدیریت  شهری موفق در اقصی نقاط جهان، اعتماد کردن به این روایت‌ها و کلمه‌ها و فراهم کردن ترجمان فضایی مناسب برای آنها است.

او توضیح داد: شهرسازها، معمارها و جامعه‌شناسانی که بعد از فاجعه از راه می‌رسند و با تلی از ویرانه مواجه می‌شوند، نمی‌توانند راویان دست‌اول باشند. این راویان دست‌دوم باید امکان و راوی مطمئنی برای نقل روایت‌های آدم‌هایی باشند که فاجعه و ویرانی را بی‌واسطه، با پوست و گوشت و استخوانشان حس کرده‌اند. نباید توقع داشته باشیم که بازمانده‌ی  فاجعه‌ معقول و منطقی، شمرده‌شمرده و منسجم و پیوسته داستان ویرانی را نقل کند. بازماندگان قطعاً نخستین راویان‌اند، اما روایتشان غرق در خاک و خون و تروما و خاطره‌ی از دست‌رفتگان است. این روایت در سینه‌های پردردشان خفه شده و سکوت جای سخن گفتن را گرفته است. مسیر ادای کلمه‌ها و قصه‌های ایشان مسدود شده است، و این هنر و تعهد راویان بعدی است که سرانجام کلمات بر دهانشان جاری شود. درواقع، روایت‌های راستین فاجعه نتیجه‌ی صبر و اعتمادند. صبوری راویان ثانویه  و اعتماد راویان نخستین باید اتفاق بیفتد.

پورمحمدرضا در پایان گفت: در مدل نظریه‌ی شهرسازی روایتی، شهرساز، جامعه‌شناس یا معمار کسی نیست که به‌جای خود دیگری را روانه‌ی این فضاها کند و صرفاً با اطلاعات دیگری طرحی بزند. در این نظریه، خود روایت کردن و ساختن داستان یا پی‌رنگ‌هایی از خلال کلمات و دردهای راویان نخستین مهم است. تأکید شهرسازی روایتی بر پیوند میان ادبیات داستانی و قلمرو تخصصی شهرسازی شعار یا آرزو نیست. شهرسازی روایتی از شیوه‌هایی سخن می‌گوید که راوی ثانویه با استفاده از آنها کلمات تکه‌پاره و دردهای راویان نخستین را منتقل می‌کند. چنان‌که تمام مقالات این کتاب تلاشی است برای بیان اینکه راویان ثانویه با استناد به راویان نخستین چگونه چشم‌اندازی کالبدی و از همه مهم‌تر چشم‌اندازی فرهنگی را بازسازی می‌کنند.

مقاومت در مقابل شهرکشی

سیدمحسن حبیبی، استاد معماری، نیز با اشاره به اینکه «شهر از نو» در مواردی یادآور «معماری بازسازی» آناتول کوپ و کتاب دکتر ژاله شادی‌طلب در مورد بازسازی‌های بعد از جنگ است، اظهار کرد: نگاه این کتاب برنامه‌ریزی فاجعه است. نمودارهای پایانی کتاب بحث تاب‌آوری را میان تخریب و ویرانی و بازسازی مطرح می‌کند. اما به تفکیکی در فاجعه قائل نیست. در حالی‌که فاجعه معمولاً بعد از سانحه به‌وجود می‌آید و خود سانحه براساس منشأ سانحه‌ی طبیعی یا سانحه‌ی انسان‌ساخت است.

او با اشاره به اینکه در این کتاب در مورد سوانح انسان‌ساخت سخنی به میان نیامده است، گفت: جنگ، تروریسم شهری و شورش‌های مطرودان از مهم‌ترین سوانح انسان‌ساخت‌اند. از یاد نبریم که شهر ثمره‌ی تمدنیِ جامعه در هر عصری است. از آن هنگام که شهری شکل گرفت، مفهوم «شهرکشی» هم ساخته شد. فرانکو به‌راستی گرنیکا را می‌کشد. فاتح به دنبال پاک کردن ثمره‌ی تمدنی و فرهنگی جامعه از فضا و مکان و زدودن هر یادی است. ما نیز در تاریخ کشورمان نمونه‌های بسیاری از شهرکشی‌ها داریم که پس از آنها شهر دوباره چون ققنوسی از درون خاکستر خرابه‌ها سربلند می‌کند. از نظر من، اشاره‌ی این کتاب به میزان تلاشی که برای خاطره‌زدایی از شهرها صورت می‌گیرد، بسیار ارزشمند است.

حبیبی ادامه داد: در مقابل این بحث، معمولاً مقاومت شهر مطرح می‌شود. تاب‌آوری برای توصیف این امر ضعیف است. تلاش یک شهر و مردمانش برای یادآوری داشته‌هایشان به‌راستی مقاومت است. پیش‌ازاین، در جایی در مورد چهارگانه‌ی یاد سخن گفتم. در شهرکشی، مردم برای به یادآوردن، یادگرفتن و یاددادن بسیار می‌کوشند و از یاد بردنشان عامدانه است، چراکه رویشی مجدد در نظر دارند. مقاومت در اینجا در حرکتی برای مدنیت دوباره متبلور می‌شود. «احیای دوگانه» یا «التیام دیرهنگام» زمانی است که مردمان گرنیکا، برلن یا ورشو (نه حکومت یا ایدئولوژی‌شان) می‌کوشند ازدست‌داده‌هایشان را بازسازی یا بازآفرینی کنند. این مقاومت در تمام شهرکشی‌ها بسیار قدرتمند است. چنان‌که هنوز خرمشهر و بستان و قصر شیرین ما در حال مقاومت‌ و احیای خودشان هستند. این مثال‌های ملموس به ما نشان می‌دهد که ما تکنوکرات‌ها چقدر از خواسته‌ی مردمان این شهرها دور بودیم.

او به سه رویکرد متفاوت «تدوین انگاره‌های نو»، «بازسازی موبه‌مو» و «شهرسازی روایتی» در مقابل ویرانی‌های جنگ اشاره کرد و توضیح داد: گاهی صاحبان فن یا حکومت‌ها ویرانی‌های جنگ را فرصتی برای برپا کردن انگاره‌های نو در نظر می‌گیرند و برای ساختن شهری ایده‌آل برنامه می‌ریزند، بی‌توجه به اینکه تا چه اندازه خاطره‌ی شهر را از بین برده و امکان یادآوری را از مردم می‌گیرند. در حالی‌که در بازسازی موبه‌مو شهر به‌گونه‌ای دیگر زنده می‌شود. مثلاً ورشو در بازسازی موبه‌مو به ورشوی قرن هفدهم بازمی‌گردد. گرچه در اینجا ورشوی قرن ۱۸ و ۱۹ پاک شده است، هنوز مفهوم مقاومت حضور دارد، چراکه مردمان خواسته‌اند شهرشان این‌چنین شکل گرفته و دوباره زنده شود.

او در ادامه گفت: شهرسازی روایتی هم در متون شهرسازی باید به خواست مردم انجام گیرد. تاکنون شهرسازی برای مردم بود و در این نظریه شهرسازی به دست مردم صورت می‌گیرد. تأکید «شهر از نو» روی این نکته است که چگونه خاطره و حافظه‌ی شهر می‌تواند محرک مقاومت و تاب‌آوری شهر باشد و در تدوین سرمایه‌های اجتماعی بعد از فاجعه کمک کند. چگونه می‌تواند آن فضای پنداشته‌ی ذهن من را به فضای زیسته‌ی مردمان نزدیک کند. درک این مساله خیلی سخت نیست، بلکه به انجام رسانیدنش بسیار بسیار دشوار است، چون در بروز فاجعه معمولاً فوریت‌ها بر اندیشیدن و عمل کردن غلبه می‌کند.

 حبیبی در پایان تأکید کرد که مقوله‌ی‌ تروریسم و شورش‌های مطرودان هم همان ویرانی‌ها را به بار می‌آورند، اما بیشتر به حوزه‌ی جامعه‌شناسی شهری، طبقاتی و عدالت شهری برمی‌گردند.

زیستن در گرگ‌ومیش

همچنین سیدمحمد بهشتی، استاد معماری و شهرسازی، با اشاره به ترجمه‌ی خوب و روان‌ «شهر از نو» اظهار کرد: برای کسانی که با خواندن این کتاب به پرداختن به مسائل مطرح‌شده در آن ترغیب می‌شوند، نکاتی را بیان می‌کنم. در یکی دو مقاله‌ تأکید می‌شود که برای فاجعه روایت می‌سازیم تا حریف آن شویم. انگار روایت‌سازی، مکانیسمی درونی برای خارج کردن فاجعه از حالت ولنگار و پرخسارت و بی‌روایت ابتدایی است. اما باید توجه داشته باشیم که این روایت‌سازی در همه جای دنیا با مقصودی یکسان انجام نمی‌شود. در بخش‌هایی از این کتاب اشاره شده که آمریکایی‌ها به آمریکا و به نمایندگی از آن نیویورک نگاهی آخرالزمانی دارند. اما این نگاه آخرالزمانی هم در جای‌جای دنیا به یک شکل نیست. نگاه غربی آن را برابر با از هم پاشیدن جهان می‌داند. این در حالی است که برای ما گرگ‌ومیشی است که در آن باید زندگی کرد. بافتارهای متفاوت، روایت‌ها، اسطوره‌ها و مقاصد متفاوتی را برای روایت‌سازی ایجاب می‌کنند. پس ما نمی‌توانیم برای روایت‌سازی فاجعه از جاهای دیگر دنیا الگوبرداری کنیم.

او در ادامه گفت: ایران یکی از خطرناک‌ترین سرزمین‌های جهان است. امروز اطلس‌های نقاط سیل‌خیز و نقاط زلزله‌خیز ایران در دسترس است. عجیب اینکه این نقاط دقیقاً بر اطلس پراکندگی جمعیت ما منطبق است. یعنی هر جا زلزله‌خیزتر و سیل‌خیزتر است، جمعیت بیشتر است. شاید به نظر برسد پدران ما کوته‌فکر بودند، ولی واقعیت این است که هیچ امکان دیگری برای یکجانشینی نداشته‌اند. در این نقاط ملتهب همیشه احتمال سیل و زلزله هست. در حفاری سیزده‌چهارده متری مسجد کبود تبریز آثاری از هزاره‌ی دوم قبل از میلاد پیدا شده است. این یعنی از زمان هزاره‌ی دوم قبل میلاد تا زمان بنا شدن مسجد کبود در دوره‌ی ایلخانی، ۱۴ متر آوار زلزله برجای‌مانده است. حفاری‌های دیگر با برملا کردن لایه‌های رسوب‌گذاری و آوار زلزله بر تکرار چنین تخریب‌هایی گواهی می‌کنند.

بهشتی افزود: ما چگونه با این تخریب‌ها برخورد می‌کردیم؟ پنج سال بعد از فوت کریم‌خان زند، زمانی که حکومت زندیه در ناپایدارترین وضعیت خودش بود، زلزله‌ای در شهر کاشان به وقوع پیوست و به‌جز چند بنای عمومی همه‌ی شهر را تخریب کرد. اما بازسازی شهر تا زمان تاج‌گذاری جدی آغامحمدخان قاجار کامل شد. در این ۹ سال مردم شهر بدون کمک دولت مرکزی شهر کاشان را مانند جواهری دوباره ساختند. اما امروز زلزله‌ای رخ می‌دهد و مردم در شبکه‌های اجتماعی رئیس‌جمهور را برای آبی که زیر چادرشان رفته ملامت می‌کنند، اما خودشان دست‌به‌کار نمی‌شوند.

او در ادامه بیان کرد: امروز وقتی زلزله‌های ایران را مرور می‌کنیم، از زلزله‌ی بویین‌زهرا شروع می‌کنیم. زلزله‌های پیشین را از یاد برده‌ایم، چراکه نسبتمان با موضوع زلزله تغییر کرده است. پول نفت و اقتصاد رانتی و دیگر تبعات آن، ما را از اهالی صاحب‌خانه‌ی شهرهایمان به ساکنان مستأجر آنها تبدیل کرده، و فرق مستاجر با صاحب‌خانه، قصه‌ و خاطره‌ است. ما از بویین‌زهرا یا سر پل ذهاب خاطره‌ای در ذهن نداریم. این رویداد فقط به‌صورت تقویمی بدون خاطره به یادمان هست. برای اصلاح پس‌زمینه‌ی این بافتار به روایت نیازمندیم.

بهشتی گفت: در زمان زلزله‌ی بم، من در میراث فرهنگی بودم. این شاخص فرهنگی صدماتی دیده بود، می‌توانستیم دور اثر تاریخی سیم‌خارداری بکشیم و وظایف قانونی‌مان در قبال آن را به بعد از اولویت‌های شهر موکول کنیم. اما راه دیگر هم این بود که به بازسازی، ترمیم و التیام مصیبت شهر فکر کنیم. ما ارگ بم را به‌منزله‌ی پناهگاه و شانه‌ی مادری ترمیم کردیم که می‌توان بر آن سر گذاشت و گریه کرد. پس فعالیت‌هایمان را در ملأعام انجام دادیم و با کشیدن یک سکوی چوبی‌چند کیلومتری تا دل ارگ، همگان را به تماشای ترمیم فراخواندیم و در این مکان رویدادهایی پیاپی برپا کردیم. کم‌کم دسته‌های عزا و کاروان‌های عروسی به این مکان می‌آمدند. ارگ در فاصله‌ی کوتاهی به پناهگاه عاطفی اهل بم تبدیل شد. ما از استعداد بم استفاده کردیم و توانستیم نام بم و زلزله‌ی بم را در سطح جهانی در اهتزاز نگه داریم.

او تأکید کرد: بافتار ایران با دیگر جاها فرق می‌کند و نباید الگو و نسخه‌های دیگران را برای اینجا بیاوریم. اینجا ما سال‌ها برای زیستن میان دو فاجعه تربیت شدیم. صندوق‌خانه‌های پنهان، زیرزمین‌های بزرگ، باور به روز مبادا و مََثل‌های فراوان درباره‌ی آن، همه گواه این شیوه‌ی تربیتی و برخاسته از حافظه‌ی ما از فجایع است. ما نمی‌توانیم بلاخیزی کشورمان را تغییر دهیم. ولی می‌توانیم کاری کنیم که مردممان مانند مردم کاشان باشند. می‌توانیم به اهلیت خودمان رجوع کنیم و اینجاست که قصه و روایت کمک می‌کند. اگر قصه و روایت در غرب برای سلطه بر مصیبت به کار می‌رود، اینجا برای یافتن گوهر مستتر در فاجعه به کار خواهد آمد.

انتهای پیام

تعداد بازدید : 238

ثبت نظر

ارسال