به مناسبت سالروز تولد مسعود کیمیایی مطلبی تدارک دیدهایم درباره خاطراتی که این کارگردان برای چند نسل رقم زده؛ از قهرمانهای شاخصی که خلق کرد تا بازیگرانی که در فیلمهای او چهره شدند.
نیم قرن است که نامش با سینما عجین شده. سال ۱۳۴۷ بود که به آرزوی کودکیاش دست یافت و اولین فیلمش را ساخت. «بیگانه بیا» برای مسعود کیمیایی حکم دستگرمی داشت؛ مقدمهای بود برای «قیصر». او «قیصر» را ساخت و مسیر سینمای ایران را تغییر داد؛ همزمان با داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی، امیر نادری، سهراب شهیدثالث، ابراهیم گلستان، فرخ غفاری و دیگران. آنها که بعداً سردمداران موج نوی سینمای ایران لقب گرفتند.
یادمان رفت بهانه این مطلب را بگوییم؛ گزارش امروز ما به مناسبت تولد مسعود کیمیایی تهیه شده و بخشی از آن، هفت قهرمان سینمای او را دربر میگیرد که خب عددش بیش از این است.
بخش دیگر این مطلب به فرجام قهرمانهای کیمیایی میپردازد که با مرگ عجین است. زن در فیلمهای آقای کارگردان مبحث دیگری است که دربارهاش نوشتهایم؛ اینکه در دنیای مردانه کیمیایی چه جایگاهی دارند و صاحب چه موقعیتی هستند. کارنامه هشت بازیگر که با ساختههای کیمیایی به شهرت رسیدند هم در این مطلب آمده است.
دار و دسته بامرامها
بازخوانی هفت قهرمان شاخص مرد که مسعود کیمیایی خلق کرد و در حافظه سینما ثبت شدند.
قیصر | قیصر
سال ۱۳۴۸ در حافظه سینما مانده است. در این سال «قیصر» روی پرده رفت و به شکل غیرمنتظرهای خاص و عام را به سمت خود جلب کرد. نه فقط آن سال که قهرمان دومین فیلم مسعود کیمیایی تا دهها سال محبوب بود و نماد غیرت. حتی موهای کوتاه قیصر، نحوه راه رفتن، پاشنه خواباندن و پاشنه ورکشیدن و ادبیات کلامیاش تبدیل به یک خرده فرهنگ در جامعه ایران و در سالهای پایانی دهه ۴۰ شد. بازیگر نقش اصلی فیلم هم بعد از آن سوپراستار سینما شد و غالب فیلمهایش پرفروش. قیصر نه تنها در همان سالها که بعد از آن و در دهههای دیگر هم همچنان توانست مخاطبانش را تحت تاثیر قرار دهد. شخصیتهای دیگر فیلم از جمله دایی با بازی زندهیاد جمشید مشایخی هم در یادها مانده است.
رضا موتوری | رضا موتوری
یک سال بعد از «قیصر» مسعود کیمیایی سراغ یک فیلم تجاری، اما متفاوت از جریان روز سینما رفت: «رضا موتوری». این بار خبری از نشانههای قیصر نیست و فیلمساز قهرمانی دیگر میآفریند. قهرمانی که گاه در جلد ضدقهرمان وارد میشود و وجه دوم خود را نشان میدهد (تکنیک وارد شدن به جلد شخصیتی دیگر بر اثر اشتباه). قهرمان فیلم هزینه این خطر را میپذیرد و اصل حرفش را که هر کس به طبقه خود تعلق دارد، میزند. «رضا موتوری» اگرچه مثل قیصر نشد، اما باز هم مثل او توانست مخاطبانش را آنچنان تحت تاثیر قرار دهد که تا مدتها از رفتار او الگوبرداری میکردند. شمایل رضا موتوری در حالی که با صورت ترکیده و زخمی پشت موتور نشسته به تصویری مانا در سینمای ایران تبدیل شد.
داش آکل | داش آکل
سال ۱۳۵۰؛ مسعود کیمیایی همچنان عطش ساخت فیلمهای متفاوت و معرفی قهرمانهای منحصربهفرد دارد. این بار نوبت به اقتباسی از داستان «داش آکل» صادق هدایت است؛ و این بار هم با مردانگی مواجهیم؛ جایی که داش آکل از دختر مطلوبش به دلیل سن کم او میگذرد. در دوئل با حریف، اسیر نامردی میشود، اما پیش از آنکه بمیرد، رقیب را خفه میکند. با وجود اینکه از زمانهای دیگر بود، اما باز هم کیمیایی روحش را چنان در او دمیده بود که مخاطب به لحاظ رفتاری و منش اخلاقی فاصلهای بین او و قهرمانهای قبلیاش که متعلق به زمانه حال بودند، نمیدید. از همین رو داش آکل به قهرمانی دوستداشتنی تبدیل شد. حالا قهرمان فیلم زندهتر از قهرمان داستان هدایت است.
سید | گوزنها
سال ۵۱ «بلوچ»، سال ۵۲ «خاک» و سال ۵۳ «گوزنها». کیمیایی در دو فیلم اول موفق بود، اما نه آنچنان که فیلمهای دیگرش بودند. بعد از این دو فیلم خاص پسند، «گوزنها» بار دیگر کیمیایی را در کانون توجه توده مردم قرار داد. شخصیت فیلم پرحرف و حدیث او یعنی سید، مثل دیگر قهرمانهای کیمیایی بامرام است، اما اسیر هرویین شده. با این حال پای رفاقتش با قدرت میماند و اجازه نمیدهد آنچه نماد بیغیرتی است بر جوانمردیاش خدشه بیندازد؛ وقتی قدرت از روزهای خوب او میگوید و هر لحظه دوست دارد تا سید قامت راست کند و مثل همه قهرمانهای کیمیایی بزند به دل ماجرا. کاری که البته سر آخر هم انجام میدهد.
رضا | دندان مار
میرسیم به سال ۶۸ و دندان مار، اما فراموش نمیکنیم کیمیایی در این فاصله چند قهرمان ساخته؛ از جمله کولی «سفر سنگ» (۱۳۵۶) و نوری «سرب» (۱۳۶۷). رضا در «دندان مار» آینهای است از تهران در روزهای جنگ. روزهایی که پایتخت پر بود از جنگ زدهها. مسعود کیمیایی، رضا (فرامرز صدیقی) و احمد (احمد نجفی) را کنار هم قرار میدهد: یکی تنها و آن یکی تنهاتر. رضا دلبسته یادگارهای مادر مرحوم است و وقتی گم میشوند به احمد جنگزده و رفاقتش شک میکند. خیلی زود، اما دشمن مشترک پیدا میشود و این دو دوست با عبدل ستیز میکنند. این بار هم به شیوه قهرمانهای عاصی کیمیایی که برای انتقام، سراغ «مرد قانون» نمیروند و خشونت را بهترین وسیله برای از بین بردن انبار پر از جنس احتکار شده میدانند.
سلطان | سلطان
بعد از رستم «گروهبان»، رضای «رد پای گرگ» و على «ضیافت»، سلطان فیلم «سلطان» ظهور میکند. فریبرز عربنیا ردای قهرمان بر تن دارد و این بار نیز آرام است. حالا نه تنها مرد قانون نیست که به خاطر قانونهای جدید شهری دلش خون است. هویت و خاستگاهش را از دست رفته میبیند و وقتی با مریم (هدیه تهرانی) مواجه میشود و پی میبرد سرنوشتی تقریبا مشابه خودش دارد، عصیان میکند. او عاشق مریم شده و تمام قد از سهمش از خانه موروثی دفاع میکند. پیش او ناله سر میدهد که روزی شهر روح داشت و خانه همه جانش بوده. مسعود کیمیایی در جستجوی شهری است که زیر برجها شکل دیگری پیدا کرده و روز به روز اصالتش را از دست میدهد.
امیرعلی | اعتراض
سال ۷۸ بعد از سالها بار دیگر کیمیایی یادی از قهرمانهای سالخوردهاش میکند و مسئولیت بازیاش را به داریوش ارجمند میسپارد. امیرعلی «اعتراض» نماینده نسلی است که با تغییرات جدید و تفکرات تازه نمیتواند همراه شود. دوره اصلاحات است و فضای سیاسی باز شده. کیمیایی هم به آنچه بر کشور گذشته اعتراض دارد و هم به صراحت دغدغههای سیاسی جوانها را نشان میدهد. مهمتر اینکه دو نسل را برابر یکدیگر قرار میدهد؛ امیرعلی به خاطر ناموس برادرش رضا (محمدرضا فروتن) ۱۲ سال رنج زندان کشیده و حالا از همان برادر زخم زبان میخورد. قهرمان فیلمساز ما دلتنگ است و نمیتواند با موقعیت جدید کنار بیاید. پس چاره را در حذف خود میبیند و خودش را در مقابل دشمنش خلع سلاح میکند.
مرگ با چاقوی دسته سفید زنجانی
چرا فرجام شخصیتهای کیمیایی به مرگ ختم میشود؟
قیصر | ۱۳۴۸
بازیگر نقش: بهروز وثوقی / فیلم قیصر
موقعیت در داستان: خواهرش مورد تعرض قرار گرفته است و برادرش به قتل رسیده و به دنبال انتقام از برادران آب منگل است. قیصر با طرح نقشههای مختلف آنها را یکی پس از دیگری به قتل میرساند.
جایگاه دراماتیک مرگ: قیصر بعد از اینکه انتقام خواهر و برادرش را از برادران آب منگل میگیرد با گلوله پلیس کشته میشود. مرگ قیصر را نمیتوان تلخاندیشی کارگردان تعبیر کرد بلکه به نوعی توجیه وجود قانون در جامعه است. فارغ از این، مرگ قیصر اگرچه کام خیلیها را تلخ کرد، اما باعث ماندگاری بیش از پیش او در ذهن مخاطبان شد.
رضا موتوری | ۱۳۴۹
بازیگر نقش: بهروز وثوقی / فیلم رضا موتوری
موقعیت در داستان: رضا خود را به دیوانگی زده است، اما بعد از خروج از تیمارستان نویسندهای که برای تحقیق به آنجا رفته به جای او گیر میافتد. در این جابهجایی رضا وارد یک زندگی مجلل میشود و عاشق نامزد نویسنده یعنی فرنگیس. عشق او را پاک کرده و میخواهد دست از شیادی بردارد، اما دوستانش میفهمند و بعد از گرفتن پولها او را به شدت میزنند. رضا بیرمق سعی میکند که با موتور خود را به فرنگیس برساند و، چون حال عادی ندارد با یک کامیون تصادف میکند.
جایگاه دراماتیک مرگ: فیلم میگوید جایگاه رضا پوشالی است. مرگ حکمی است که کارگردان برای او صادر میکند.
داش آکل | ۱۳۵۰
بازیگر نقش: بهروز وثوقی / فیلم داش آکل
موقعیت در داستان: داش آکل سمبل مرام و معرفت است. او قیم مردی پولدار شده و به دخترش دل بسته. تفاوت سنی زیاد است و داش آکل ازدواج را شرط مردانگی نمیداند. بر خواهش دل پا میگذارد و دختر را به عقد یکی از خواستگارانش در میآورد. کاکارستم رقیب داش آکل از این اتفاق خشمگین میشود و او را با خنجر از پا در میآورد.
جایگاه دراماتیک مرگ: در داستان صادق هدایت نیز همچون فیلم مسعود کیمیایی بر مرام و مردانگی تکیه میشود. برای اینکه جوانمردی داش آکل در یاد بماند و به اوج برسد، چه چیزی بهتر از مرگ؛ آن هم به دست رقیبی بدطینت؟
نوری | ۱۳۶۷
بازیگر نقش: زندهیاد هادی اسلامی / فیلم سرب
موقعیت در داستان: فیلم سرب در تهران دهه ۳۰ روایت میشود. زوج یهودی که عزم سرزمین موعود دارند، اما مرام عمویشان که مخالف صهیونیسم است سدی پیش رویشان شده، وحشت، زندگی مخفیانه و مرد سمجی به نام نوری که دانیال و مونس را برای اثبات بیگناهی خود میخواهد. نوری دلتنگ است، دلتنگ برادر و محبوب از دست رفته. حرف نمیزند و با نگاه حسرت میخورد. زیر کتک له میشود، اما قهرمان فیلمساز همچنان برای ما در عرش است و در عرش میماند وقتی در روز دادگاه خود را جلوی شاهد میاندازد تا او کشته شود نه دانیال
جایگاه دراماتیک مرگ: فیلم لحظات ناب کم ندارد و پایان شکوهمند زندگی نوری، او را جاودانه میکند.
سلطان | ۱۳۶۷
بازیگر نقش: فریبرز عربنیا / فیلم سلطان
موقعیت در داستان: در قسمتهای قبلی این مطلب درباره فیلم سلطان و نیز این شخصیت نوشتیم. مسعود کیمیایی در این فیلم سیاستهای گسترش بیرویه و بیحساب شهرسازی را مورد انتقاد قرار میدهد. در دل یک قصه پرکشش شاهد مردی هستیم که این شرایط را برنمیتابد و میخواهد از عاملان انتقام بگیرد. این مفهوم برای فیلمساز چنان والاست که قهرمانش را به عملی انتحاری وامیدارد تا مسیبین نابودی هویت شهر را از بین ببرد؛ ولو به قیمت کشته شدن خودش.
جایگاه دراماتیک مزگ: مسعود کیمیایی برای اینکه حرفش را زهرآگینتر کند، مرگ را پایان سرنوشت قهرمان فیلم قرار میدهد که خب یکی از دلایل محبوبیت فیلم همین اتفاق است.
امیرعلی | ۱۳۷۸
بازیگر نقش: داریوش ارجمند / فیلم اعتراض
موقعیت در داستان: امیر علی سالها در زندان بوده و حالا که پا به شهر میگذارد با شرایط عجیبی مواجه میشود. همه ظاهر تهران تغییر کرده است و آدمها دیگر مثل سابق نیستند. نه بویی از مردانگی برده اند و نه رفاقت. او، اما به مرام و اصول مردانگی پایبند است. امیرعلی از خطر هراس ندارد و بالاخره طلب دوستش را میگیرد. در راه بازگشت با احمد، با فاسق نامزد سابق برادرش، روبه رو میشود و احمد او را با ضربههای متعدد چاقو میکشد.
جایگاه دراماتیک مرگ: مسعود کیمیایی میخواهد بگوید جامعه دیگر جای امثال امیرعلی نیست؟ | یا این بار با کشتن او میخواهد قهرمانش را جاودانهتر کند؟
رضا سرچشمه | ۱۳۸۹
بازیگر نقش: پولاد کیمیایی /فیلم جرم
موقعیت در داستان: رضا به خاطر کشتن یک شخصیت سیاسی به زندان میافتد و پس از تحمل سالها حبس از زندان آزاد میشود و حالا برای کشتن یک کارشناس نفتی به جنوب میرود. مسعود کیمیایی قهرمانش را این بار در سالهای دور جست وجو کرد و داستانش را به سالهای دهه ۵۰ برد. با برخی نشانه گذاریها، اما میخواست این نکته را بفهماند که قهرمان از دنیای امروز به دیروز گذر کرده | و خستگی و تنهایی اش حاصل جامعه دهه نود است.
جایگاه دراماتیک مرگ: رضا اهل رفاقت است و ناموس پرست و بریده از جامعه. مرگ رضا در سکانس آخر دیگر امتیازی است که کیمیایی به قهرمانش میدهد.
زن در آثار کیمیایی، تکیهگاهی برای مردان
درباره شش شخصیت مهم زن که در فیلمهای کیمیایی درخشیدند و در ذهن ماندند.
دنیای فیلمهای مسعود کیمیایی مردانه است. این مردان هستند که اتفاقات را رقم میزنند و طبیعی است که در این جهان نمایشی، نقششان پررنگتر از زنان باشد. با اینحال همیشه میتوان عمق تأثیر زنان فیلمهای کیمیایی را بر مردان و به تبع آن بر درام دید. چه زن فیلم «قیصر» که اول به او تجاوز میشود و مرد را به تقاص وامیدارد، چه زن فیلم «دندان مار» که لوطی مسلک است و پرعاطفه. در این میان زن فیلم متروپل (مهناز افشار) پررنگترین کاراکتر آثار کیمیایی است و اصلاً درام بر پایه سرنوشت او شکل میگیرد.
غزل / پوری بنایی / غزل
در پنجمین فیلم مسعود کیمیایی نقش زن نهتنها پررنگتر از همیشه میشود که اصلاً درام بر پایه شخصیت او شکل میگیرد. «غزل» فیلمی اقتباسی از داستان بورخس است. زن (غزل با بازی پوری بنایی) در این فیلم محل مناقشه دو برادر میشود که هر کدام دل در گرو او دارند. دو برادر به اقتضای شغل جنگلبانی دور از جامعه زندگی میکنند و وقتی پای یک زن به میان میآید، برادری را فراموش میکنند.
اختلاف آنقدر بالا میگیرد که چارهای جز از بین بردن یک نفر باقی نمیماند. آن نفر نه یکی از برادران که خود زن است. مسعود کیمیایی در «غزل» اصالت را به مفهوم برادری میدهد و میگوید حتی قدرت زنانگی نمیتواند بر آن خدشه بیندازد. زن در این فیلم مایه برهم زدن آرامش و برادری است؟! فارغ از این نمیتوان بازی بنایی را فراموش کرد.
مونس / فریماه فرجامی / سرب
زیبا، معصوم و مضطرب؛ این تعریف موجز، حتما حق مطلب درباره فریماه فرجامی و نقش مونس در فیلم «سرب» را منتقل نمیکند. اما بیانگر وجوه اصلی کاراکتر است. مونس به همراه همسرش دانیال (امین تارخ) عزم رفتن به سرزمین موعود دارند، اما موانع بیشمار است. در «سرب» زن حاشیهنشین داستان نیست و بخش زیادی از عاطفه لبریز در قصه از طریق چهره و حالات مونس به نمایش گذاشته میشود.
فریماه فرجامی خوب دانسته بود مسعود کیمیایی چه میخواهد و با رعایت اندازه، این مفهوم را منتقل میکرد. حیف است به همکاری فرجامی با کیمیایی در «خط قرمز» و «تیغ ابریشم» اشاره نکنیم. او در «تیغ و ابریشم» بازیگر نقش زن معتاد شد و یکی از بهترین کاراکترهای معتاد را به نام خود زد. زن اگر چه در حاشیه است، اما کیمیایی او را فراموش نکرده و گستره اسیرشدگان در دام افیون را فراتر از مرد میبیند.
زیور / گلچهره سجادیه / دندان مار
گلچهره سجادیه در «دندان مار» شخصیت لوطی مسلکی دارد بهنام زیور. چه کسی برای مسعود کیمیایی بهتر از گلچهره سجادیه میتواند ظاهر و باطن زیور را جلوی دوربین به نمایش بگذارد؟ او در حاشیه شهر زندگی میکند و نقشش در فیلم کوتاه است، اما خیلی زود حواسها را میدزدد و جایی مهم گوشه ذهن علاقهمندان به سینمای کیمیایی پیدا میکند.
حتی فراتر از این خیلیها زیور را مهمترین شخصیت زن آثار کیمیایی میدانند که زنی است مهربان، نگران، منتظر و در عین حال محکم. او سختیهای زیادی پشت سر گذاشته، اما قلبش رئوف است و لبخندش نشان امید در دل جامعهای پر از فلاکت دارد. گلچهره سجادیه دو بار دیگر در فیلمهای مسعود کیمیایی بازی کرده. در «گروهبان» زنی است خودساخته، اما خسته از شرایط همسر که آهنگ جدایی دارد. در «رد پای گرگ» همان نشانههای صلابت را دارد، اما لطافت زنانگی اش غالب است.
مریم / هدیه تهرانی / سلطان
گام اول هدیه تهرانی در سینما با «سلطان» برداشته میشود: زنی زیبا، با احساسات سرشار، دغدغهمند و عامل تکاپوی مرد (فریبرز عربنیا). مریم دختر سرایدار خانهای ویلایی است که ۵۰۰ مترش به او بخشیده شده. اسناد دست سلطان افتاده که هنوز خاطره خانه حیاط دارش را فراموش نکرده و داغ تبدیل آن به اتوبان بر دلش مانده.
سلطان در نظر اول عاشق مریم میشود و مریم پاسخ این احساس را میدهد. عزم سلطان با این جوشش درونی دو چندان میشود و برای نگهداری سهم مریم جانش را معامله میکند. زن در فیلم «سلطان» قوی است و حتی دختر سرایدار بودن روی اقتدار و زبان سرخ او سایه نمیاندازد. با این حال خودش حرکت نمیکند بلکه عامل و انگیزه حرکت میشود. دلبستگی او و سلطان به خانه قدیمی نشان از هویت و ریشهدار بودن نسل جدید دارد که البته زورشان به جبر زمانه نمیرسد.
منیژه / بیتا فرهی / اعتراض
یکی از خاصترین زنهایی است که مسعود کیمیایی خلق کرد. منیژه از جایی سر راه امیر علی (داریوش ارجمند) قرار میگیرد که او بهتازگی از زندان آزاد شده. منیژه خواهر دوست و هم سلولیاش محسن (زنده یاد مهدی فتحی) است. امیرعلی به محض آزادی مجدی را پیدا میکند و در حالی که تصور میکرده مجدی همسر محسن است، متوجه میشود که او زنی بیوه و در واقع خواهر همسلولیاش است که با دختر کوچکش عاطفه زندگی میکند.
امیرعلی دلباخته مجدی میشود و در ملاقاتی در زندان با محسن از او اجازه عروسی با خواهرش را میخواهد و محسن نیز میپذیرد. منیژه یار همراه امیرعلی است؛ اوست که در روزهای تاریک به امیرعلی آرامش میبخشد. این زن است که پابهپای امیر علی پیش میآید و قوت قلب اوست. این نقش در کارنامه بیتا فرهی هم یگانه است و باعث شد ثابت کند فقط در نقشهای شیک صاحب تبحر نیست!
نیره / مریلا زارعی / سربازهای جمعه
همکاری مریلا زارعی با مسعود کیمیایی منجر به خلق یکی از بهترین شخصیتهای معتاد در سینمای ایران شد. در دنیای مردانه فیلم «سربازهای جمعه» شاهد زنی هستیم که از مردی زخم خورده و حالا گرفتار اعتیاد شده است. آصف، یکی از آن چهار سرباز که از خانوادهای مرفه است، میفهمد خواهرش نقره، از عشق استادش به اعتیاد روی آورده. آصف و دوستانش تصمیم میگیرند انتقام خود را از مهرداد که به خاطر عشقش به نقره، استاد او را کشته و نقره را معتاد کرده بگیرند.
همه چیز معلوم است: زن در «سربازهای جمعه» نشان از دغدغههای دیرینه کیمیایی در باب ناموس دارد و دفاع از آن حتی به قیمت کشتن متجاوز مجاز است. و، اما درباره بازی خانم زارعی، او بدون اغراقهایی که متوجه کاراکترهای معتاد است، زیور را بازی کرد. ریزهکاریهایش روی نقش و بهرهمندی از تمام اجزای صورت برای طبیعی بودن زیور کاملا گویا است.
خوشنقشی با هدایت استاد
بازیگرانی که با فیلمهای مسعود کیمیایی به شهرت رسیدند و محبوب شدند.
بهزوز وثوقی
از سال ۴۰ تا ۴۸ در ۲۴ فیلم بازی کرد، اما هیچکدام قدرت قیصر را نداشتند. بهروز وثوقی با این فیلم مورد توجه قرار گرفت و بعد از آن مسیر حرفهایاش تغییر کرد. او همچنان با این فیلم شناخته میشود و به نوعی شناسنامه حرفهایاش محسوب میشود. کیمیایی از وثوقی چند بار دیگر هم استفاده کرد. رضا موتوری، داش آکل و گوزنها تبدیل به آثار شاخص او شدند، اما بلوچ و خاک، رهاورد چشمگیری برایش نداشتند. وثوقی بعد از قیصر مورد توجه کارگردانهای شاخص، چون على حاتمی، ناصر تقوایی، فریدون گله و امیر نادری هم قرار گرفت. (وثوقی در سالهای پس از انقلاب به اتهام روابط با دربار ممنوعالورود است.)
فرامرز قریبیان
شروع فعالیت حرفهای فرامرز قریبیان با دستیاری و بازی در یک نقش کوتاه در فیلم «بیگانه بیا» مسعود کیمیایی شروع شد. قریبیان بعد از این فیلم سالها از سینما دور بود تا اینکه در سال ۱۳۵۱ با «خاک» کیمیایی به سینما بازگشت. شهرت قریبیان به «گوزنها» برمیگردد. بازیاش در نقش قدرت نام او را سر زبانها انداخت و از او یک ستاره ساخت. «غزل» چهارمین همکاری او با کیمیایی است و بعد از آن سالها این دو با هم همکاری نداشتند تا اینکه نوبت به «رد پای گرگ» رسید. یک همکاری موفق دیگر که نامزدی سیمرغ را برای قریبیان به ارمغان آورد. رئیس در سال ۸۵ آخرین همکاری این دو است.
گلچهره سجادیه
از او به عنوان یکی از بهترین بازیگران زن آثار مسعود کیمیایی یاد میشود. گلچهره سجادیه کارش را با تئاتر شروع کرد و در ۲۳ سالگی برای نخستین بار در «کلاغ» به کارگردانی بهرام بیضایی، فیلمی سینمایی را تجربه کرد. بعد از فیلمهای «موج طوفان» منوچهر احمدی، «ایستگاه» یدالله صمدی و «سفر عشق» ابوالحسن داودی، با فیلم «دندان مار» ساخته مسعود کیمیایی به شهرت رسید. این اتفاق در سال ۱۳۶۸ رخ داد و باعث شد خاص و عام با توانایی سجادیه آشنا شوند. بعد از آن تبدیل به یکی از بازیگران مطرح شد. همکاری او با کیمیایی در فیلمهای «گروهبان» و «رد پای گرگ» نیز ادامه پیدا کرد.
هدیه تهرانی
پیشنهادهای زیادی برای بازیگری داشت، اما آنها را در کرد. سال ۷۵، اما پذیرفت در فیلم سلطان مسعود کیمیایی بازی کند که حاصل آن درخشش و تحسین در نقطه شروع بود. هدیه تهرانی همان ابتدا شمایل استار به تن کرد و محبوب جماعت زیادی از علاقهمندان سینما شد. هدیه تهرانی با درخشش در این فیلم مورد توجه کارگردانهای مطرح هم قرار گرفت. او خیلی زود در فیلمهای خاص و نیز گیشهپسند بازی کرد و تبدیل به یکی از ستارههای محبوب نیمه دوم دهه هفتاد شد. این موفقیت همچنان تداوم دارد.
فریبرز عربنیا
از سال ۶۹ وارد بازیگری شد، اما با سلطان به چشم آمد. فریبرز عربنیا تا سال ۷۴ در ۱۰ فیلم بازی کرده بود. در این سال با پیشنهاد مسعود کیمیایی برای بازی در ضیافت روبهرو شده، درخشید و یک سال بعد طعم شیرین ستاره بودن را با سلطان چشید. فریبرز عربنیا مشخصههای تبدیل به ستاره را داشت و شمایلش مطابق با قهرمانهای دنیای کیمیایی بود. نقش سلطان باعث شهرت و محبوبیت عربنیا شد و خیلی زود مورد توجه کارگردانهای بنام قرار گرفت. او در فیلمهای شوکران و جهان پهلوان تختی موفقیت خود را تداوم بخشید. فریبرز عربنیا تا سالها بازیگری پرکار و محبوب بود.
محمدرضا فروتن
یکی دو تجربه کوتاه سینمایی داشت، اما بازی در سریال سرنخ او را مشهور کرد. بعد از آن هم مسعود کیمیایی از محمدرضا فروتن خواست در مرسدس بازی کند. این فیلم آغازگر موفقیتهای سینمایی فروتن بود. کمی بعد در اعتراض هم همکاریاش با کیمیایی تکرار شد. سربازهای جمعه، محاکمه در خیابان و متروپل دیگر همکاریهای فروتن با کیمیایی است. فروتن مدیون اعتماد کیمیایی است که با سپردن یکی از نقشهای اصلی مرسدس به او باعث شد تواناییاش را نشان دهد و در فیلمهای مهمی، چون قرمز، دو زن، متولد ماه مهر، زیر پوست شهر، شب یلدا و... بازی کند.
پارسا پیروزفر
یکی دو تجربه کوتاه بازیگری داشت، اما هیچکدام به چشم نیامدند. مسعود کیمیایی سال ۷۴ یکی از نقشهای اصلی ضیافت را به پارسا پیروزفر سپرد. موفقیت این فیلم شهرت بازیگرانش از جمله پیروزفر را به همراه داشت. او جزو بازیگران چشمرنگی دهه هفتاد است که البته خیلیها فکر میکردند ستاره بختش زود خاموش میشود. او، اما سعی کرد تواناییاش را بالا ببرد و از جایگاهش مراقبت کند. پارسا پیروزفر تا سالها ستاره محبوب بود و همزمان مورد توجه کارگردانهای مطرح قرار داشت. همکاری این بازیگر با مسعود کیمیایی در فیلمهای مرسدس و اعتراض هم تکرار شد.
میترا حجار
سال ۷۶ به خاطر بازی در غریبانه نامش سر زبان پیگیران سینما بود، اما شهرت عمومیاش با فیلمهای کیمیایی رقم خورد. میترا حجار سال ۷۷ در فریاد و سال ۸۸ در اعتراض بازی کرد. او سال ۷۸ به خاطر متولد ماه مهر احمدرضا درویش به شهرت کامل رسید. در ادامه نقشی کوتاه در سگکُشی بهرام بیضایی بازی کرد، اما پس از آن انتخابهای خوبی نداشت. بهترینشان قارچ سمی رسول ملاقلیپور و ملاقات با طوطی علیرضا داودنژاد است. فیلمهای رخساره، صورتی، مزاحم و بازنده جایی برای دفاع نمیگذارند. حالا میترا حجار جزو بازیگران متوسط سینما دستهبندی میشود که بیکار نمیماند. میترا حجار میتوانست ستاره شود، اگر مسیر را درست میرفت.
احمد رنجبر
ثبت نظر