Fa En شنبه 19 آبان 1403 ساعت 5 و 57 دقیقه

پرستاران مرغان شکسته بال جنگ، فرشتگان بهشتی روی زمین

پرستاران مرغان شکسته بال جنگ، فرشتگان بهشتی روی زمین

این فرشتگان ایثارگر، همسران جانبازانی هستند که فارغ از تعرفه و حق پرستاری، سالیان درازی است، مشغول مراقبت‌اند، پرستاری از انسان‌های شریفی که شیمیایی، قطع نخاع یا دچار آسیب‌های عصبی و موج‌گرفتگی هستند.

پنجشنبه 12 دی 1398 ساعت 10:30

پرستاران بی‌ادعایی را در این مرز و بوم می‌شناسیم که سالهاست در کنار بستر بیماری،پا یه پای دردهای آنان،ایستاده‌اند،در اتاق‌هایی نمور و مرطوب تا صبح در مجاورت تخت زانو زده‌اند، نخوابیده‌اند تا مبادا، لحظه‌ای آلامی دیگر بر رخسار عزیزشان بنشیند.

این فرشتگان ایثارگر، همسران جانبازانی هستند که فارغ از تعرفه و حق پرستاری، سالیان درازی است، مشغول مراقبت‌اند، پرستاری از انسان‌های شریفی که شیمیایی، قطع نخاع یا دچار آسیب‌های عصبی و موج‌گرفتگی هستند.

همسرانی که با گذر روزگار، عمری را سپری کردند و هر روز با دردها و ناله‌ها عجین شده‌اند و گاهی در فراموشی از یادها رفته‌اند، بانوان فداکاری که برای بهبود دردها، روزهای تلخی را می‌گذرانند، پرستارانی که گاهی خود، از پا افتاده‌اند اما هنوز همدم و همراهی برای جانبازان را کنار نگذاشته‌اند.

بانوانی که نه در روز پرستار تجلیل می‌شوند و در یادبود از جانبازان،یادی از آنها می‌شود،فاطمه حسینی یکی از همسرانی است که به قول خودش،از روزی که همسرش جانباز شد،او نیز جان باخت،در سن و سال جوانی اگر چه به او توصیه می‌شد جوانی‌ات را به پای یک قطع نخاعی نگذار،اما از همان موقع، جوانی‌اش را بذل کرد و هنوز هم عاشقانه،از همسرش پرستاری می‌کند.

وی می‌گوید،گاهی  همسرم با همه دردها و سرفه‌هایش به من می‌فهماند که می‌توانی بروی، اما برای اثبات ماندن،ده سالی که از جانبازی‌اش گذشت،مهریه‌ام را هم بخشیدم تا مبادا با آن حال پریشان،سنگینی بار دین بر دوش‌اش باشد و احساس کند،اگر بروم و نمانم،راحت‌ترم.

پای دردهای ناگفته برخی از همسران جانباز که نشستیم،از بدخلقی‌ها و نداری‌ها و سختی‌های روزگار گفتند،اما سخنی از پشیمانی نبود،تنها گلایه‌هایش،نگرانی از نبود به موقع دارو و افزایش درد و پریشانی این جانبازان است که زندگی را سخت‌تر می‌کند و آنها را به سطوح می‌آورد.

جانبازان در این گیر و دار درد و گرفتاری‌ها، ذره ذره فرسوده می‌شوند، گاهی صبر و شکیبایی را از دست می‌دهند، اما در کنار همین همسران،دوباره برای گذر از پیچ و خم‌های دردناک زندگی آماده می‌شوند.شرایط سخت برای دردهای ریوی و یا اعصاب و روان که یک دفعه گرفتار موج می‌شوند و اختلالاتی که اختیار را از کف آنها می‌گیرد،فرقی برای این پرستاران ندارد،آنها با همه دردها،خو گرفته‌اند.

بانوان ایثارگر و همیشه بیدار بر بالین جانبازان، حتی تندخویی‌ها را به اندازه عبور یک موج‌ از یاد می‌برند و چه صبری زینب وار دارند در این تلخی‌هایی که سالهاست به تنهایی تحمل می‌کنند.

فرزند یکی از جانبازان در گفت و گو با ایسنا از مشقت‌های مادر در طول بیش از 36 سال این گونه می‌گوید: پدرم جانباز اعصاب و روان است و از سال 62 در یکی از عملیات‌ها دچار موج گرفتگی شدید شد و امروز مادرم،زینب رضایی همچنان پرستار پدر است.

وی ادامه داذ:پدر متولد سال 1328 است و در سال 59 همزمان با آغاز جنگ از طریق سپاه پاسداران عازم جبهه شد و در عملیات والفجر 3 نیز از ناحیه دست راست و پیشانی و پهلو و پای چپ دچار آسیب‌های جدی شد؛اما بزرگترین درد پدر،موج گرفتگی بود،دردی که او را پریشان می‌کرد و وقتی به سراغش می‌آمد از ما می‌خواست درب اتاق را ببندیم تا کاری دستمان ندهد و بعد از آن چقدر معذب و غمگین می‌شد،اما مادر با لبخند و صبر به او یادآور می‌شد که مگر این درد دست خودت هست،فقط باید صبور باشی و خودش نیز چه صبورانه روزها را می‌گذراند.

فرزند این جانباز بیان کرد:پدر در عملیاتی بزرگ،جانباز شد،وقتی همه همرزمانش شهید می‌شوند و سربازان عراقی به همه تیر خلاص می‌زدند،یکی از سربازان زمانی که متوجه زنده مانده پدر شد،چشم‌هایش را می‌بندد و آهسته عبور می‌کند تا پدر زنده بماند و مادر همیشه زندگی پدر را مدیون گذشت آن سرباز می‌دانست.

مادر تعریف می‌کند که تا سه ماه از جراحت‌های سخت پدر بی‌خبر بودیم تا وقتی حالش بهتر می‌شود با ما تماس می‌گیرند،مادر عاشقانه پدر را می ستود و هنوز هم عاشقانه دوستش دارد،وقتی پدر بنا به شرایطی، مدتی در بیمارستان اعصاب و روان شیراز بستری می‌شود،کم‌طاقتی‌های مادر موجب شد پدر را به منزل بازگردانیم.

این فززند جانباز ادامه داد:پدر دوران تلخی را در جراحی‌های متعدد پشت سر گذاشت و حتی از گوشت پهلویش برای پیوند استفاده کردند و مدت ها بستری بود اما مادر لحظه ای برای همراه شدن با دردها و مشقتهای پدر دچار تردید نشد،مادرم حتی ده سال از برادرش که قطع نخاعی بود پرستاری می‌کرد و هیچ گاه از تلخی‌ها ننالید.

وی گفت:یادم می‌آید وقتی پدر دچار موج گرفتگی می‌شد خیلی از وسایل خانه را می‌شکست و مادر خود را سپر ما می کرد تا ما آسیبی نبینیم،پدر با اینکه دوران سختی را سپری می کرد با یک دست به جوشکاری مشغول می‌شد و وقتی از درد دوباره بر تخت می افتاد این مادر بود که به او دلداری می داد که این روزها می‌گذرد.

این فرزند جانباز بیان کرد: مادر حتی نمی دانست امتیازی به نام حق پرستاری دارد و بعد از 36 سال این حق به او تعلق گرفت،در این شرایط سخت واقعا انتظار داریم مسئولان،جانبازان و خانواده‌هایشان را دریابند،سختی هایی که آنها متحمل می شوند حتی یک روز هم برای بسیاری از خانواده ها باور کردنی نیست.

انتهای پیام/

تعداد بازدید : 260

ثبت نظر

ارسال