«کار کثیف» تازهترین فیلم خسرو معصومی در حالی مدتها بعد از زمان ساخت روی پرده رفته که سالنهای محدود و برنامه نمایش نامنظم گلایهها و اعتراض این فیلمساز را برانگیخته است. با وجود این و در شرایطی که فیلم قبلی او «خرس» همچنان در بلاتکلیفی اکران به سر میبرد، خسرو معصومی میگوید این شرایط باعث نمیشود قید کار در این حوزه را بزند.
او این روزها تلاش میکند فیلم بعدیاش با عنوان «شلیک به اسب لنگ» را با موضوع زندگی کولبران بسازد؛ فیلمی که بهگفته معصومی در کنار «تابو» و «کار کثیف» سهگانه او را با محوریت بیکاری تکمیل میکند.
او البته در تازهترین ساختهاش که این روزها روی پرده اکران است نگاهی به بحث مهاجرت داشته که پیش از این در «پر پرواز» هم به آن پرداخته بود. «کار کثیف» داستان زندگی جوان دانشجویی است که بهخاطر بیکاری، بهصورت پنهانی به قاچاق مشروبات الکلی مشغول میشود و در عین حال تلاش میکند از فرصتی که لاتاری برای مهاجرت او ایجاد کرده استفاده کند.
در چند سال اخیر قربانیان استفاده از مشروبات الکلی تقلبی بشدت خبرساز بوده و هر چند وقت یک بار خبری تازه از قربانیان این اتفاق میشنویم. سوژه فیلم بر مبنای همین اخبار شکل گرفت یا «کار کثیف» برگرفته از دغدغه شما درباره بیکاری بود؟
از ابتدا قصدم نگارش فیلمنامهای درباره بیکاری بود و دنبال خط داستانی برای آن بودم تا اینکه وکیلی برایم تعریف کرد یک دانشجوی مهندسی دانشگاه آزاد به خاطر قتل غیرعمد با مشروبات الکلی تقلبی به ۱۳ سال حبس محکوم شده است. این جوان که بهخاطر شرایط سخت زندگی به دور از چشم خانواده ساقی شده بود، یک گالن مشروب را به یک مراسم عروسی میبرد و باعث کوری و مرگ چندین نفر میشود. این ماجرا خط داستانی را به دستم داد و پس از آن شروع کردم به قرار گذاشتن با ساقیانی که در تهران مشروب پخش میکنند.
گپ زدم و سرنخ ورود آنها را به این حرفه جویا شدم. همزمان از آمار حدود ۴ میلیون و خردهای جوان تحصیلکرده بیکار خبردار شدم که هر روز دنبال مفری برای رهایی از مشکل بیکاری هستند. برخی به امید لاتاری هستند و بخشی در جستوجوی راهی برای مهاجرت و.... با آنها هم گفتوگو کردم. آدمهای تحصیلکردهای بودند که به هیچ وجه نمیتوانستند تشکیل زندگی بدهند.
گرایش فیلمسازی شما در این سالها کاملاً مشخص شده و نشان دادهاید که فیلمسازی متمایل به سینمای قصهگو و متمایل به مسائل اجتماعی هستید. اما همیشه با مشکلاتی مواجه بودهاید. الان هم با اکران نامنظم «کار کثیف» مواجه هستید. با توجه به این مشکلات، چطور برای ادامه کار در این فضا انگیزه مالی و معنوی دارید و قرار هست فیلمی درباره کولبران هم بسازید؟
فیلمسازهایی مثل کیارستمی و تقوایی و مهرجویی و... هم چنین شرایطی را تجربه کردهاند .سهراب شهید ثالث، کامران شیردل و کیانوش عیاری و... و همه آنهایی که در حوزه سینمای اجتماعی کار میکردند فیلمهایشان به نوعی در گیشه شکست خورد. فیلمی به زیبایی «ناخدا خورشید» در آن زمان فقط دو میلیون تومان فروخت. با وجود این نباید قید کار را بزنیم و «هزار پا» بسازیم! من در سینما هدف خاصی دارم که برای آن درس خواندهام و در نهایت راهکارش را هم پیدا میکنم. همانطور که اصغر فرهادی پیدا کرد. من فیلم گیشهای نمیسازم که در صورت شکست، سرمایه گذارش نابود شود سعی میکنم در حوزه سینمای کمهزینه کار کنم.
ضمن اینکه سودی هم برای آن فروش فیلم در خارج در نظر میگیرم. مثلاً نتفلیکس قرار است «خرس» را بخرد و منتظر پروانه نمایش هستیم. برای فیلم «کار کثیف» هم در حال چانهزنی با چینیها هستیم. همیشه برای سرمایهگذاری دوستانی پیدا کردهام که سینمای اجتماعی دغدغهشان بوده است. گاهی از جیب خودم گذاشتم و بخشی را هم بنیاد سینمایی فارابی کمک کرده ولی این کمکها چندان چشمگیر نبوده است.
معتقدید که تماشاچی چشمش به ستاره است و نه داستان اما خودتان سراغ چهرههای ناشناخته رفتهاید.
این بچههایی که به نظر شما ستاره نیستند چطور باید وارد سینما شوند؟ چه کسی باید برای آنها که همگی تحصیلکرده هم هستند فرش قرمز پهن کند و به سینما دعوتشان کند. اگرچه که من هم پیبردهام این کارها جواب نمیدهد. تماشاچی مطمئن نیست قصه فیلمی که میخواهد ببیند را میپسندد اما نسبت به علاقه قلبیاش به فلان بازیگر اطمینان دارد و مثلاً همین که بداند نوید محمدزاده در آن بازی کرده برایش کافی است. وقتی چنین معادلهای وجود دارد چرا من از آن پیروی نکنم.
چرا مسیری را بروم که آخرش به جایی برسد که چند نفری خیلی راحت هر آنچه میخواهند راجع به فیلم بگویند. کسانی که هدف شان نابودی فیلم است و با بیمنطقی کامل این کار را میکنند. در دورهای که «خرس» در جشنواره حضور داشت هم وقتی در نشست خبری حاضر شدم دیدم همه منتقدها شمشیر را از رو بستند، پی بردم که این کار، کار آقای سجادپور است. میخواهم بگویم این شرایط مسموم نمیگذارد شما راجع به مسائل اجتماعی جامعه حرف بزنید، گوشتان را میگیرند که «خرس» و «دنیای سربی» نساز، برو «پر پرواز» بساز. «پر پرواز» هم که میسازی باز فحش میدهند اصلاً تکلیفت معلوم نیست. همین که از دست همین منتقدها سکته نمیکنی و بمیری شاهکار است. یک عده مثل جواد طوسی و احمد طالبینژاد و عزیزالله حاجی مشهدی از فیلم تعریف میکنند و یک نفر هم مثل آرش خوشخو هر چه دلش میخواهد به فیلم میگوید. حرف جواد طوسی که منتقد استخوان خردکردهای در سینماست با نظر او زمین تا آسمان فرق میکند. من حرف چه کسی را باور کنم؟
خودتان کدام بخش از انتقادات وارد شده به فیلمتان را قبول دارید؟
اصلاً اینکه بگویند «کار کثیف» بدترین فیلم خسرو معصومی است، قبول ندارم. کاش در میزگردی که در شبکه پنج برگزار شد حضور داشتم و جواب هر دو منتقد را میدادم. اگر قرار بر نقد و گفتوگوی دو منتقد است شکل درستش این است که یکی موافق باشد و دیگری مخالف، نه اینکه هر دو مخالف یا موافق باشند. آقای افخمی باید این درایت را داشته باشد که اگر آرش خوشخو را دعوت میکند رو به رویش احمد طالبینژاد را بنشاند تا بحث هم سازنده باشد و هم چالشبرانگیز تا تماشاگر هم براساس نگاه یکسویه راجع به فیلم نتیجهگیری نکند. چند سال قبل وقتی در برنامه «هفت» فراستی خیلی علیه «باد در علفزار» حرف زد، فریدون (جیرانی) گفت «آقای مسعودخان میخواهی نظرات مردم را تماشا کنیم چون فیلم برای مردم ساخته میشود. اگر مردم فیلم را دوست داشتند تو حاضری معذرت خواهی کنی» فراستی قبول کرد و جالب اینکه همه مردم فیلم را دوست داشتند و برایشان سؤال بود که چرا فیلم بعد از ۴ سال اکران میشود. خود مسعودخان همانجا معذرتخواهی کرد.
با توجه به کدهای شخصیتی که در طول فیلم از فرهاد میدهید؛ اینکه اهل کتاب خواندن است، طرفدار اورهان پاموک است و... واکنشش نسبت به خبر مرگ چند نفر عجیب به نظر میآید. بخصوص در آن صحنه که سرخوشانه گیتار میزند.
حرف شما را قبول دارم. بعد از شنیدن خبر باید فقط شاهد به هم ریختگی و ویرانی فرهاد باشیم شبیه صحنهای که وسط خیابان سر پسرش فریاد میکشد. خیلی از کسانی که فیلمنامه را خواندند این صحنه را دوست داشتند و اصرار داشتند که باشد. میشد این صحنه را در ایران و میهمانی اول قصه گرفت. اگر چنین نکتههایی را همان زمان میشنیدم اصلاح میکردم.
در دو دهه اخیر فیلمهای زیادی درباره مهاجرت ساخته شده و شما هم بعد از «پر پرواز» برای دومین بار سراغ این موضوع رفتهاید. با توجه به تغییر شرایط زمانی، نگاه شما به جایگاه این فیلمها در سینمای ایران چقدر تغییر کرده است؟
در «پر پرواز» نمیخواستم راجع به مهاجرت صحبت کنم. نسخه اول فیلمنامه را من نوشتم و وقتی آقای عیاری وارد فیلم شد نظرش این بود که بنشینیم و با شادمهرعقیلی که قرار بود در فیلم بازی کند صحبت کنیم و ببینیم او چه میگوید؟ الگویش کیست و رؤیایش چیست؟ آقای عیاری معتقد بودند اگر بخشی از خاطرات این خواننده وارد قصه شود، جنبه مستند بودن کار قویتر شده و قابل باورتر میشود و در نهایت هم این اتفاق افتاد. با شادمهر صحبت کردیم و فیلم را بر اساس نظرات او ساختیم مثلاً در سکانس حضورش در وزارت ارشاد که در خانه هنرمندان فیلمبرداری کردیم، وقتی به مسئولان میگوید چرا در این مملکت فلانی باید بخواند و فقط شادمهر عقیلی نخواند، همه اینها حرفهای خودش بود که در مرکز موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گفته بود. او همه این خاطرات را تعریف کرد و ما بر اساس آن فیلمنامه را بازنویسی کردیم. او به خاطر سختیهایی که کشید مجبور به رفتن شد، چون خودش را آدم با استعدادی میدید اما موقعیتی نبود که بتواند خود را تثبیت کند و به خاطر همین تصمیم گرفت مثل برخی خوانندههای دیگر از ایران برود. حرف من فقط این است که دوستداران سینمای اجتماعی به ادامه حیات این نوع سینما کمک کنند. تولید فیلم کمدی خوب هم لازم است.
برای تماشای «اجاره نشینها» با همسرم به سالن سینما رفتم و از ته دل به ماجراهای آن خندیدیم. برایم جالب بود که آقای مهرجویی فیلم کمدی ساخته که اینطور تماشاگر را میخنداند. اما در عین حال اساس آن آنقدر درست است که مخملباف دلش میخواهد به خودش نارنجک ببندد و مهرجویی را بغل کند و منفجرش کند. وقتی سینمای کمدی اینقدر تأثیر دارد چرا از روی دست آقای مهرجویی نگاه نکنیم و ساخت این آثار را ادامه ندهیم؟ بخصوص کاری که هم تماشاچی را بخنداند و هم به شعور آن توهین نکند. من هم که نمیگویم شاهکار ساختهام. یک فیلم اجتماعی ساختم و توقعام این بوده که یک سری از مشکلاتی که در فیلم هست را مسئولان رفع و رجوع کنند.
ثبت نظر