Fa En سه شنبه 22 آبان 1403 ساعت 23 و 4 دقیقه

هر دم از این باغ «سری» می‌رود!

هر دم از این باغ «سری» می‌رود!

خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - طنز روز

شنبه 9 شهریور 1398 ساعت 20:16

فرزین پورمحبی


باید «فرار سرها» (همان دزدی سردیس‌ها) را هم به عنوان یک «سر خر» فرهنگی- اجتماعی اضافه کنیم!             
بدون شک کشور عزیزمان سرمشق کشف و خنثی‌سازی استعدادهای «سر» است!
یعنی از سراسر خاک مرز و بوم‌مان، سرداران علم و ادب سر برمی‌آورند و سرآمد می‌شوند اما در عین حال اگر سرشان بر سر نیزه و دار نرود، حتما به کشورهای دیگر سرازیر می‌شوند!
سرسری بودن و از سر واکردن سرهای کشور که شاخ و دم ندارد؛ گاه با آن‌هایی که سرشان سلامت است و سرزنده کاری می‌کنند که خودشان با سر بروند! گاه سبیل سرآمدانی را که سر به بالین خاک گذاشته‌اند دود می‌کنند! این‌گونه هم، یا نام و نشان‌شان به کشورهای اطراف یا سردیس‌های‌شان تا کوره‌های مذاب سر می‌خورند! آن هم سه‌سوته! و به شرحی که شاعر سراییده: "از تو به یک اشارت، از من به سر بریدن!"  
یعنی شب با دیدن سردیسی که روزی روزگاری سری از سرها سوا بوده، سرت را بالا می‌گیری و به سرسلسه‌های نبوغ سرزمینت افتخار می‌کنی. اما صبح که به‌نام نامی سر، بلند می‌شوی، با سرافکندگی شاهد بریدن سر سروری می‌شوی که گویا سال‌ها بعد از مرگش به تنش زیادی کرده و سریده! در آن حال با حال مرغ سرکنده‌ای می‌گویی:
 این فرهنگ است که در اثر بی دست و پایی برخی مسئولان بی‌سر و پا شده و یا همان مردم‌ سرعقل آمده‌ این‌طور زیر سرشان بلند شده؟!
راستی؛ سر «قیصر» را کیلو چند می‌شود فرخت؟
فردوسی که در طوس خاک شده، کجا آبش می‌کنند؟
فرهنگ وزین‌مان کیلو چند، و با چند کیلو برنز می‌شود آن را تاخت زد؟
چرا اندیشه با فلز سر به سر می‌شود و معامله‌اش این‌قدر به‌صرفه؟
چرا جای کنده شدن این سرها، سر شرخرها کنده نمی‌شود؟
چرا سرهای سرمشقانی که تو لاک خودشان هستند بعد از مرگ‌شان هم بریده می‌شوند؟
چرا شعر «بی‌همگان به سر شود بی سر به سر نمی‌شود» سر زبان‌ها چرخیده نمی‌شود؟! 
چرا با سیاست این‌قدر سر به سر فرهنگ گذاشته می‌شود؟
چرا به‌جای آن‌که فرهنگ به سر سیاست گلی بزند، در اثر کمال همنشینی‌ با آن، خودش بی‌پدر و مادر می‌شود؟!  
چرا سر فرهنگ بی‌کلاه مانده و هر که از راه می‌رسد به سرش می‌زند که مشتی هم به سرش بزند؟  
چرا در راه برون‌رفت از مشکلات، مسیر فرهنگ، جاده خاکی و غبارآلود دیده می‌شود؟
چرا کاسه و کوزه‌ها بر سر فرهنگ و هنر شکسته می‌شود؟
معیار شعور پاسخ به این پرسش است:
آیا وقتی سر و کله اثری هنری شکسته می‌شود نرخش شکسته نمی‌شود؟ آخر کجای دنیا سر «مونالیزا» به قیمت رنگ و روغن و بومش فروخته می‌شود؟ و یا آثار «رودن» به‌خاطر روی گل فلزش آب می‌شوند؟ راستی آیا این همان فرهنگ و هنری است که فقط نزد ایرانیان دیده می‌شود؟!  
وقتی سر و کله‌ مغزی پیدا می‌شود و با افکارش تندیسی آب می‌شود جایش در دیگ آبی نیست که در آن، کله پاچه بار گذاشته می‌شود؟!
بیایید بدانیم: فرهنگی که سر و مر و گنده باشد وقتی سر کیسه‌ شل ‌شد یا دکمه مانتویی باز شد، دیگر نه بند تنبانی شل می‌شود و نه دست‌ و پایی! البته جمله «ما به کجا می‌رویم» هم دیگر گفته نمی‌شود!  
وقتی با فرهنگ سرشاخ می‌شوند، وقتی از سر چشمه آب گل‌آلود می‌شود، وقتی فرهنگ از اولویت‌ها حذف می‌شود وقتی سرکشی و «سر و گوش آب دادن» در فرهنگ، خودش هنر می‌شود، وقتی سر به سر تاریخ و فرهنگ گذشته گذاشته می‌شود نتیجه‌اش همینی می‌شود که نباید بشود! یعنی گاومان می‌زاید و تازه بچه‌اش هم سر به هوا می‌شود!  
گذشته‌ها نه تنها نگذشته اتفاقا بیخ ریش‌ما و آیندگان‌مان نشسته! ای هوار از دست افکار بازنشسته!   

انتهای پیام

تعداد بازدید : 286

ثبت نظر

ارسال