کپیبرداری در سرزمینی که به قواعد کپیرایت احترام نمیگذارد بهسادگی هرچه تمامتر رخ میدهد. ایران، بهشت کپیکاران است و میشود هر چیز موفقی (فیلم، داستان، نقاشی و...) را به امید تکرار آن موفقیت، کپی کرد. سینمای ایران در دهه ۳۰ همه چیز را از ملودرامهای مصری کپی میکرد، کمی بعد نوبت به ملودرامهای هندی رسید.
کشوری که فاقد سنت سینمایی، استودیوی مجهز بود و نه فیلمنامهنویس داشت و نه کارگردان متبحر طبیعی بود که به دست دیگران نگاه کند و فیلم بسازد. به مرور سینمای ایران به جایی رسید که از خودش کپی کند. «گنج قارون» (سیامک یاسمی) بارها منبع اقتباس فیلمسازانی شد که با فردین و حتی بدون فردین میخواستند فیلم بسازند.
تعداد کپیهایی که از «قیصر» (مسعود کیمیایی) انجام شده زیاد است و ما نمونهای از سینمای ترکیه هم داریم که پلان به پلان آن از روی فیلم کیمیایی برداشته شده است. از روی فیلم «بلوچ» (مسعود کیمیایی) فیلم «ترکمن» (امیر شروان) ساخته شد و سکانس موتورسواری شبانه قهرمان زخمی در «رضا موتوری» (مسعود کیمیایی) از فیلمی به فیلم دیگر راه یافت.
در سینمای فارسی فیلم «معجزه سیب» (فرانک کاپرا) به «گدایان تهران» (محمدعلی فردین) تبدیل شد. در سینمای قبل از انقلاب که فیلمها در فضایی طبیعی و به اقتضای بازار و نیاز و خواست تماشاگر تولید میشدند، کپیکاری بسیار پررونق بود. در سینمای گلخانهای دهه ۶۰ ماجرا شکل دیگری به خود گرفت و این بار منابع الهام فیلمسازان ایرانی نه آثار جذاب و موفق در گیشه، که فیلمهای محبوب و مورد علاقه مدیران سینمایی بود. نتیجه اینکه ما در دهه ۶۰ صاحب تارکوفسکیها و پاراجانفهای وطنی شدیم.
ابتدای دهه ۷۰ وقتی «افعی» (محمدرضا اعلامی) با کپیکردن از فیلمهای «اولین خون» (ترکاچف)، «غارتگر» (جان مکتی یرنان) و «کماندو» (مارک تستر) گیشه را فتح کرد بهنظر میرسید وارد دورانی تازه شدهایم. سیل اکشنهای دهه ۷۰ از راه رسید و متوجه شدیم افعی در مقایسه با فیلمهایی مثل «یاران» (ناصر مهدیپور) و «آخرین خون» (منوچهر مصیری) چه جواهری است! ماجرا کپیبرداری همچنان ادامه یافت و نه فقط سینمای عامهپسند که در سینمای متفاوت هم مواردی از آن به چشم آمد.
به هر حال راه آسان، کمهزینه و کمدردسر کپی کردن از حاصل تلاش دیگران، همیشه پیشروی فیلمسازان ایرانی بوده است. یادمان باشد که درباره رونوشت بدون خلاقیت حرف میزنیم نه اقتباس، الهام، ادای دین و حتی بازسازی معقول و استاندارد. دامنه کپیکاری همچنان گسترده است که پرداختن به آن فضایی بسیار فراتر از این مجال محدود میطلبد.
تولیدات فرحبخش
پویا فیلم با مدیریت حسین فرحبخش و عبدالله علیخانی تنها دفتر فیلمسازی در ایران (و شاید هم در جهان) است که بیشتر تولیداتش را با کپیبرداری از فیلمهای قدیمی جلوی دوربین میبرد. بیش از ۲ دهه است که پویا فیلم از سینمای عامهپسند قبل از انقلاب تغذیه میکند. منبعی تمامنشدنی برای حسین فرحبخش که به شکلی جالب توجه فیلمنامه را از یک فیلمفارسی و عنوان فیلم را هم از فیلمفارسی دیگری کپی میکند. مثلا «شارلاتان» (آرش معیریان ۱۳۸۴) بازسازی وفادارانهای از فیلم «یکه بزن» (رضا صفایی ۱۳۴۶) است و نام فیلم از روی فیلم قدیمی صابر رهبر (شارلاتان محصول ۱۳۴۵ با بازی رضا بیکایمانوردی) برداشته شده.
در فیلم شارلاتان با افزودن یک مقدمه، تقریبا همه آنچه میشد در دهه ۸۰ در سینمای ایران به نمایش درآورد از فیلم یکهبزن کپی شده است. جای رضا بیکایمانوردی، داریوش اسدزاده و فرانک میرقهاری را هم به ترتیب امین حیایی، جواد رضویان و شقایق فراهانی گرفتهاند. پویا فیلم قبل از شارلاتان، فیلم «کما» (آرش معیریان ۱۳۸۳) را تولید کرده بود که نه کپی از یک فیلم که الهام گرفته شده از چند فیلمفارسی بود و ترکیب این فیلمها هم با هوشمندی صورت گرفته بود. بیش از آن البته تجربه فیلم «پاکباخته» (غلامحسین لطفی ۱۳۷۵) هم وجود داشت که کپی «دزد و پاسبان» (محمود کوشان ۱۳۴۹) بود.
جالب اینکه پاکباخته دومین اقتباس از دزد و پاسبان بود. کوشان در دهه ۵۰ فیلم خودش را با نام «شادیهای زندگی ما» (۱۳۵۵) بازسازی کرده بود. در دزد و پاسبان، نقش سارق را تقی ظهوری بازی کرده بود و بازیگر نقش پاسبان هم حبیبالله بلور بود. در شادیهای زندگی، سارق رضا بیک ایمانوردی و پلیس ناصر ملکمطیعی بود. در فیلم پاکباخته این نقشها به ترتیب به علیرضا خمسه و اکبر عبدی رسیده بود.
پاکباخته، فروش متوسطی داشت و شرایط حاکم بر سینمای دهه ۷۰ به سختی به حسین فرحبخش اجازه میداد نوستالژیاش به فیلمفارسی را در تولیدات پویا فیلم متبلور کند. این امکان از دهه ۸۰ کاملا مهیا شد و نتیجهاش شد نسخههایی به روز از «ممل آمریکایی» (شاپور قریب ۱۳۵۴)، «ماه عسل» (فریدون گله ۱۳۵۵)، «گنج قارون» (سیامک یاسمی ۱۳۴۳) و....
در این سالها فرحبخش گاهی هم به تولیدات هالیوودی روز نظر داشته (مثلا «زر زرد» براساس «میدانم تابستان گذشته چه کردی؟» ساخته شد) یا فیلمهای موج نویی را مبنا قرار داده (مثل بازسازی «خداحافظ رفیق» امیر نادری با فیلم «عطش»)، ولی اساس کار معمولا به کپیبرداری از فیلمفارسیها بنا شده است. دستکم یک دهه کپیهای پویا فیلم از فیلمفارسیهای قدیمی، گیشه تضمین شدهای در بازار اکران داشت.
این فیلمها توسط کارگردانهای مختلفی ساخته شدند، ولی سازنده اصلیشان حسین فرحبخش است؛ تهیهکنندهای که فیلمفارسی مورد نظرش را برای کپیکردن انتخاب میکند، فیلمنامه با نظارت دقیق و کامل او نوشته و همه عوامل با نظر او انتخاب میشود و خودش هم همیشه سرصحنه حی و حاضر است و کار را پیش میبرد. این فیلمها سلایق و علایق فرحبخش را نمایان میکنند و هدف از تولیدشان رسیدن به گیشه پررونق بوده که در مورد بسیاریشان این هدف محقق شده. نکته اینجاست که اغلب این فیلمها فاقد اصالت و هویت هستند.
سینمای عامهپسند دهههای ۴۰ و ۵۰ در دل شرایط طبیعی و بستری اجتماعی به حرکت خود ادامه میداد. فیلم گنج قارون محصول مناسبات خاص نیمه اول دهه ۴۰ است. نمیشود ۴ دهه بعد گنج قارون را بازسازی کرد و به نتیجه مطلوب رسید. با کپیکردن داستان و شخصیتهای فیلمهای فارسی قدیمی و آوردنشان به روزگار معاصر، مهمترین چیزی که از دست میرود حال و هوا و پسزمینه فرهنگی- اجتماعیای است که به رخدادها، کنشها و شخصیتها معنا میبخشیدند. در این نوع کپیبرداری معمولا اصالت و هویت فدا میشود و نتیجه فیلمهایی است که به سرعت تولید، اکران و معمولا هم خیلی زود فراموش میشوند.
وفادارترین کپیبرداری
میان فیلمهای تجاری یک دهه اخیر که از روی فیلمی دیگر کپی شدهاند فیلم «دو خواهر» (محمد بانکی) جایگاهی ویژه دارد. دو خواهر به عنوان یکی از عجیبترین فیلمهای سینمای ایران چنان از روی فیلم Two Much کپی شده که در جزئیترین دیالوگها، کنشها، شیوه قاببندی و دکوپاژ هم از منبع اقتباسش تبعیت میکند. اگر در Two Much پسر برای قرار گذاشتن با دختر مثلا ساعت ۵ عصر را تعیین میکند در فیلم دو خواهر هم در سکانسی مشابه، دقیقا همین ساعت ۵ (و نه مثلا ساعت ۶ یا هر موقع دیگری)، به عنوان زمان قرار تعیین میشود. فیلم دو خواهر در این حد کپی وفادارانهای از Two Much است و جز پلانهایی که مقررات ایران اجازه نمایششان را نمیداده، همه چیز از منبع اصلی به فیلم محمد بانکی راه پیدا کرده است.
کپیکاری در سینمای متفاوت
فیلم تلخ اجتماعی «کافه ستاره» (سامان مقدم) که قرار بود فصلی تازه در کارنامه سازندهاش بگشاید و مورد استقبال نسبی منتقدان هم قرار گرفت، برخلاف آنچه در تیتراژش آمده بود نه براساس داستانی از نجیب محفوظ، نویسنده مشهور مصری که برمبنای فیلم مکزیکی «کافه میداک» ساخته شده بود. جالب اینکه فیلم کافه میداک اقتباسی از داستان محفوظ بود، ولی کافه ستاره بیشتر شبیه کافه میداک بود و در مواردی عملا بازسازی این فیلم مکزیکی محسوب میشد.
کافه میداک فیلم خیلی مشهوری نبود، ولی از بخت بد فیلمنامهنویس کافه ستاره، با به شهرت رسیدن سلما هایک، فیلمهای قدیمی و مکزیکی او هم دوباره عرضه شدند و اینگونه کافه میداک از سایه بیرون آمد. مورد مشهور دیگری که باز در سینمای متفاوت مشاهده شد «تاج محل» (دانش اقباشاوی) بود. فیلمی که قرار بود ادای دین سازندگانشان به آبادان و اعضای خانوادهشان باشد، ولی داستانش با تمام جزئیات از روی یک فیلم فرانسوی کپی شده بود.
مورد دیگر «جیببر خیابان جنوبی» (سیاوش اسعدی) است. فیلمی کیمیاییوار و همراه با لحظههای پرحسوحال که نشان از استعداد سازندهاش دارد؛ استعدادی که هم در «حوالی اتوبان» و هم در «درخونگاه» فیلمهایی که اسعدی قبل و بعد از جیببر خیابان جنوبی ساخته، قابل مشاهده است. با این همه جیب بر خیابان جنوبی کپی فیلم اسپانیایی «دزدها» است. جیببر... نه فقط در داستان که در میزانس و دکوپاژ هم شبیه فیلم دزدهاست. شباهتی بسیار زیاد و عجیب که معلوم نیست چرا کارگردان خوشذوقی، چون اسعدی به آن تن داده است.
شبنم سیدمجیدی: شبیه یک سنت قدیمی است. کپیکاری در برنامههای تلویزیونی قدمت زیادی دارد و دیگر حتی انگار چیز عجیب و زنندهای نیست. شاید تقصیر خودمان بود که به جای آنکه بگوییم سرقت ایده و اجرا، نامش را گذاشتیم کپی و از قباحت آن کم کردیم. هر بار رسانهها و مردم متوجه برنامههای کپی شده و تقلید معمولا ضعیف صدا و سیما از برنامههای موفق تلویزیونهای خارجی میشوند و زبان به انتقاد میگشایند و باز هیچ کدام از برنامهسازان کپیکار، خم به ابرو نمیآورند. هیچکس از آنها کپی بودن ایده، طرح و اجرای خود را دیگر حتی انکار هم نمیکنند؛ انگار یک واقعیت است که باید با آن کنار آمد.
آن قدر تعداد برنامههای کپی پیست شده تلویزیون زیاد است که شمار آنها از دست همه در رفته است. جدیدترین آنها را حتما یادتان هست. برنامه «عصر جدید» با اجرای احسان علیخانی. ۴ نفر نشستهاند بهعنوان داور، یک نفر یا چند نفر هم روی سن روبهرو حرکات مثلا خارقالعاده میکنند و داوران گاهی دست میزنند، گاهی میایستند و تشویق میکنند و گاهی ناامید میشوند؛ مسابقات معروف استعدادیابی که سالهاست در کشورهای مختلف اجرا میشود.
اما دریغ از اینکه تلویزیون حداقل در چینش صحنه یا نوع اجرا خلاقیت به خرج دهد، همه چیز در فرم، یک کپی دقیق و بدون کم و کاست از نمونه معروف آمریکایی برنامه است. اما نتیجه کار بیشتر شبیه یک کاریکاتور از نمونه اصلی شده است.
کپی در کپی
چندماه قبلتر از برنامه عصر جدید، برنامه دیگری با نام «پنج ستاره»، ابتدا با اجرای اشکان خطیبی و بعد با اجرای حمید گودرزی پخش شد که خودش یک کپی از روی برنامه خارجی معروف به نام «میلیونر شو» بود. چندی بعد و همزمان با پخش مسابقه پنج ستاره، پخش یک برنامه دیگر با نام «برنده باش» با اجرای محمدرضا گلزار آغاز شد که آن هم کپی از روی میلیونر شو بود. جالب بود که عوامل پنجستاره، برگزارکنندگان برنامه برنده باش را متهم به کپی میکرند درصورتی که اصل برنامه خودشان هم کپی بود! گلزار در دفاع از برنامهاش میگفت: «ما هم نگفتیم نوآوری کردهایم. نمونه این مسابقه در بیش از ۱۴۰ کشور دنیا اجرا میشود». حتماً نمونههای آمریکایی، ترکی و هندی آن را در فضای مجازی دیدهاید.
جالبیاش اینجاست که همه چیز، از نورپردازی گرفته تا موسیقی برنامه برنده باش هم کپی دقیقی بود از نمونه خارجی آن. «دورهمی» با اجرای مهران مدیری نیز برنامه دیگری بود که حدود ۳ سال پیش مشخص شد جزئیات آن یک کپی تمام عیار از یک برنامه هندی با نام «شبهای طنز با کاپیل» است. جزئیترین اجزای صحنه و دکور، نوع تشویقهای تماشاگران، اختصاص جایگاه ویژه به مهران مدیری و حتی گاهی اجرای او، نه یک اقتباس بلکه کپی مو به مو از این برنامه مشهور کمدی در تلویزیون هند بود.
یک سال قبل از آن یعنی در سال ۹۴، سریال «جاده قدیم» را داشتیم که با ورود یک بازیگر جدید با شمایل والتر وایت، شخصیت اصلی سریال معروف «بریکینگ بد»، محتوای آن نیز کاملاً عوض و تبدیل به یک بازسازی کامل از بریکینگ بد شد.
در سال ۹۳ همزمان با ماه مبارک رمضان سریال «هفتسنگ» به کارگردانی علیرضا بذرافشان پخش شد. مجله تایم بعد از پخش قسمت نخست این سریال در گزارشی نوشت که هفتسنگ کپی صحنه به صحنه سریال محبوب آمریکایی با نام «خانواده مدرن» است و در مورد رعایت نشدن قانون کپی رایت انتقاد کرد. آن زمان علیرضا بذرافشان این اتهامات را رد میکرد و آن را فقط یک اقتباس ساده مینامید. درحالیکه اگر این سریال اصلی را دیده باشید، متوجه میشوید که نسخه ایرانی (حتی در داستان و شخصیتپردازیها) در واقع یک بازتولید دقیق از نسخه آمریکایی بود.
صداوسیما حتی از روی خودش هم کپی میکند و نمونههای بسیاری داریم که میخواهند مثلا از روی برنامه ۹۰ کپی کنند و آیتمهای مختلف آن را بازتولید میکنند. اما یک نمونه جالبتر آن کپی کردن یک برنامه قرآنی از روی «خندوانه» است. اینجا هم چینش، اجرا و ایدهها یک کپی دقیق است.
کپی از روی «من و تو»
کپی از روی برنامههای شبکه ماهوارهای من و تو نیز که قدمتی چند ساله دارد؛ کپی برنامه «شب کوک» شبکه نسیم از روی برنامه «استیج»، کپی برنامههای خبری تلویزیون از روی «اتاق خبر» و...، کپی صد درصدی از لوگوی برنامه «من و تو پلاس» در یکی از برنامههای صدا و سیما، کپی از ایده برنامه «شعر یادت نره» در یک مسابقه رادیویی، کپی از برنامه «صداهای غایب» مسابقه آکادمی در مسابقه «چهار سه دو یک»، و البته در شبکه خانگی نیز کپی بیکم و کاست از روی برنامه «بفرمایید شام» که با نام «شام ایرانی» ارائه شد، تنها چند نمونه از آنهاست.
سرعت و حجم کپیبرداری در صدا و سیما واقعاً بالاست و بعید میدانم بتوانیم حتی در اسم بردن از این برنامهها هم به گرد پای صدا و سیما برسیم.
مسعود پویا
ثبت نظر