به گزارش خبرنگار مهر، سریال «پناه آخر» که ابتدا با نام «مجلس حیرانی» به تولید و تصویربرداری رسید، این شبها از شبکه یک سیما پخش میشود و در باکس سریالهای مناسبتی سیما برای دهه آخر ماه صفر قرار گرفته است.
این سریال ۱۰ قسمتی که توسط داریوش یاری ساخته شده است بازیگران متعددی دارد که از جمله شخصیتهای اصلی آن را عباس غزالی ایفا میکند.
غزالی را بسیاری هنوز هم با شخصیت بهروز در سریال «وضعیت سفید» به یاد میآورند اما این شبها در سریال «پناه آخر» نقش متفاوتی را ایفا کرده است.
همزمان با پخش «پناه آخر» به گفتگو با این بازیگر پرداختهایم که در زیر میخوانید:
* فکر میکنم تا به حال با فضای مناسبتی این ایام در کاری حضور نداشتهاید. کمی از فیلمنامه سریال «پناه آخر» بگویید و اینکه مناسبتی بودن آن روی کیفیت قصه تأثیری گذاشته بود یا خیر؟
فیلمنامه این سریال قصه خیلی جذابی داشت. این نکته را باید توضیح داد که وقتی کار مناسبتی به ما پیشنهاد میشود با احترام به همه نویسندگان، مقداری فضای آثار، درگیر مناسبت شده و قصه مورد نظر فدا میشود اما در سریال «پناه آخر» و همینطور در سریالهای مناسبتی که پیش از این بازی کردهام مثل «مینو» که فضایی دفاع مقدسی داشت و یا «مادرانه» که در ماه رمضان پخش شد، سریالها علاوه بر پرداختن به مناسبت از قصه جذابی هم برخوردار بودند.
* گاهی حتی سریالهای مناسبتی به دلیل نداشتن قصههای درست به شعارگویی میرسند.
در حقیقت اگر سریال قصهگو نباشد مخاطب آن را پس میزند و حتی ضدتبلیغ میشود و برای اینکه به شعار تبدیل نشود و ضد تبلیغ نباشد، قصه گویی خیلی مهم است. در این پروژه هم این قصه گویی به وضوح حس میشد برای همین کار را با اشتیاق پذیرفتم و با اشتیاق هم انجام دادم.
وقتی کار خوب پخش نکنید مخاطب ابتدا شبکه و حتی بعد رسانهاش را عوض میکند. من تجربه حضور در چندین سریال پرمخاطب را داشتهام و اگر به تماشاگر احترام گذاشته شود هیچ تلویزیونی را به تلویزیون ما ترجیح نمیدهد* کارهای مناسبتی به دلیل شتاب از فیلمنامههای درستی هم برخوردار نیستند. ممکن است این هم دلیلی باشد که نتوانید فیلمنامه این آثار را بپذیرید؟
من میتوانم تعداد زیادی از سریالها را با موضوعات مختلف معرفی کنم که بدون فیلمنامه به من پیشنهاد دادهاند و من میپرسیدم وقتی فیلمنامه کامل نیست چطور میتوانم برای نقش برنامهریزی و یا شخصیت را پردازش کنم و قبل و بعد آن را بدانم؟
این روند خیلی زیاد شده است و من ابتدا فکر میکردم به دلیل شتاب است اما این اتفاق برای اکثر سریالها به یک اپیدمی تبدیل شده است همین الان که صحبت میکنم سه سریال پیشنهاد شده است که سیناپس آنها را به من ارائه کردهاند و به طور مثال اگر ۵۰ قسمت است فقط ۱۰ صفحه میدهند که حتی دیالوگنویسی هم ندارد و یا جزئیات فیلمنامه و کاراکترهای فرعی و اصلی قصه ذکر نشده است.
* و این پیشنهادها را رد میکنید؟
بله چون من بازیگری را این مدلی یاد نگرفتهام فکر میکنم باید به مخاطب احترام گذاشت. بازیگری برای من از این نقطه شروع میشود و اگر احترام بگذارید کارهایی میشود که مخاطب آنها را دوست دارد.
* سینما چطور؟ ممکن است فرقی داشته باشد؟ هرچند شما در سینما هم کم کار هستید.
برای من سیما و سینما فرقی ندارد؛ مگر میشود ارزشگذاری کرد! حتی اگر بخواهم قیاس کنم مخاطب تلویزیون ارزش بیشتری دارد و حقش است که بهترین آثار در اختیارش باشد من علاوه بر اینکه بازیگری برایم مقدس است مخاطب هم برایم ارزش و قداست دارد.
* بالاخره خیلیها معتقد هستند که مخاطب تلویزیون این روزها ریزش پیدا کرده و ممکن است برخی بازیگران نپذیرند در این رسانه حضور داشته باشند.
بله متاسفانه این گزاره را میشنویم اما نمیگوییم که چرا مخاطب تلویزیون ریزش کرده است؛ چون شما خوراک خوب برایش تدارک ندیدهاید و وقتی کار خوب پخش نکنید مخاطب ابتدا شبکه و حتی بعد رسانهاش را عوض میکند. من تجربه حضور در چندین سریال پرمخاطب را داشتهام و اگر به تماشاگر احترام گذاشته شود هیچ تلویزیونی را به تلویزیون ما ترجیح نمیدهد.
* «وضعیت سفید» یکی از بهترین سریالهایی بود که بازی کردید اما در سالهای اخیر کمتر در کارها حضور داشتید و خیلی پرکار نبودید. چقدر «پناه آخر» تجربه متفاوتی است؟
«وضعیت سفید» را نمیتوان با «پناه آخر» مقایسه کرد اما برای هر یک از سریالها به اندازه خودش انرژی گذاشتهام. هر یک از این سریالها شرایط خود و قصه خود را دارد ولی میتوانم بگویم اکثر آثاری که در آنها حضور داشتم حتی از نگاه مخاطب هم جذاب بوده است.
* و حاضرید فیلمنامههای نصفه و نیمه را پس بزنید اما در کاری که اطمینانی از آن ندارید بازی نکنید؟
بله صبر میکنم و فیلمنامههای نصفه و نیمه را رد میکنم.
ما محکومیم که برای مخاطب کار کنیم و این چیزی است که از ما برمیآید چون همین مخاطب به ما امتیاز و اعتبار داده است* نگران کمرنگ شدن خودتان و یا وضعیت مالی نیستید؟
مطمئنا این نگاه، سختیهایی را به بار میآورد اما ما محکومیم که برای مخاطب کار کنیم و این چیزی است که از ما برمیآید چون همین مخاطب به ما امتیاز و اعتبار داده است و او هم میتواند پس بگیرد. هرچند مشقت و سختی دارد و زندگی شخصی را هم دستخوش نگرانیهایی میکند ولی به هر حال ضرورت این حرفه همین است.
* کمی از جذابیتهای قصه «پناه آخر» برای خود بگویید و اینکه وجه ممیزه نقشی که به شما پیشنهاد شد برایتان چه بود؟
«پناه آخر» ماجرای دو برادر است که یکی از آنها فوت شده است و من به عنوان فرزند و نماینده او در تقابل با عمویم قرار میگیرم. نقش امیر علی را دارم در برابر بیژن امکانیان که عموی من در قصه است. نقش متفاوتی بود، ابتدا قرار بود نقش داماد خانواده را بازی کنم که الان امین زندگانی این نقش را بر عهده دارد اما از داریوش یاری کارگردان سریال درخواست کردم نقش امیرعلی را بازی کنم برای من متفاوت تر بود و بیشتر مرا به چالش میکشد و شاید هر کسی که کارهایم را دیده باشد این تفاوت را احساس کند و خوشحالم که آقای یاری پذیرفت.
* چالش این نقش چه بود؟
کاراکتری است که نه منفی است و نه مثبت در دنیای واقعی هم آدمها به خودی خود نمیتوانند منفی و مثبت باشند حتی ادم مثبت هم در شرایطی خطا میکند یا آدم منفی در شرایطی کار خوب میکند...
* ولی اتفاقا در بازیگری معمولا نقشهای منفی جذابتر هستند.
نقشهای خاکستری برای مخاطب جذابتر است و در عین حال بستگی دارد که نقش را چطور بازی کنید. اگر به مثبتگرایی روی کاغذ و فیلمنامه تن بدهید اشتباه است. در گریم و بازی نباید به این مثبت بودن اضافه کنیم و حتی به نظر من باید نقشهای مثبت را به بازیگرانی که کمتر نقش مثبت بازی کردهاند بسپاریم. کاراکتر امیرعلی هم از ابتدا با یک کینه صددرصدی به کشور میآید او سی سال از همه چیز دور بوده است و دیدگاهش نسبت به اتفاقات همان چیزی است که پدرش تعریف کرده است و با چنین تفکری به دنبال ارث پدرش میرود.
* چقدر فیلمنامههای تلویزیون این امکان را میدهد که بهعنوان بازیگر فضاهای متفاوتی را تجربه کنید و شخصیتهای متنوعی را ایفا کنید. به طور مثال «وضعیت سفید» شخصیتپردازی نقش بهروز این فضای متنوع و غیرکلیشهای را ایجاد کرده بود.
همه کارها سعی دارند چنین شخصیتپردازیهایی داشته باشند و باید این کار را انجام دهند، الفبای ساخت سریال این است که پیش تولیدی دارد و طی پروسهای، تولید صورت میگیرد اما گاهی در همه کارها این پروسه به درستی طی نمیشود. ما در «وضعیت سفید» حدود ۲ ماه فقط دورخوانی داشتیم، برای لباس، دیالوگها و بسیاری از جرئیات طراحی وجود داشت. حتی سر «وضعیت سفید» کارگردان مرا به یک دندانپزشکی برد و یک لثه مصنوعی برایم درست کردند و من هنوز آن را دارم و اولین بار است که دربارهاش حرف میزنم.
این تفکر از کجا میآید که درباره فک بازیگر هم فکر کنند و به راحتی کوتاه نیایند. یک سریال خوب ترکیبی از همه این جزئیات است. هنوز گاهی میشود که مخاطبانی را میبینم که دیالوگهای بهروز را میگویند و مشخص است که این ماندگاری به دلیل همین توجه به شخصیتپردازی و جزئیات است که متاسفانه فقط در برخی از سریالها رعایت میشود.
* آن زمان بازی شما در جاهایی با حامد بهداد مقایسه میشد و بسیاری فکر میکردند قرار است به تقلید از بهداد بازی کنید.
ما نقشی را که پیشنهاد میدهند بازی میکنیم تا اینکه بخواهیم کسی دیگر را تکثیر کنیم. اگر در «وضعیت سفید» من آن مدلی بازی کردم ویژگی و خصوصیات نقش بود و کارگردان خواسته بود و این تصور اشتباهی بود. در «رستگاران»، «مادرانه» یا «حانیه» و «مینو» هم سعی کردم هر یک را در قالب خودم اجرا کنم.
نکتهای که مرا خیلی جذب کرد علاوهبر فضای ملتهب و هیجانآور و احوالات آن دوره، نوعی تاریخنگاری از فضای آن زمان است که خیلی دوست داشتم در چنین کاری باشم* گویا قرار است در سریالی به کارگردانی جلال اشکذری هم بازی کنید که فضای آن به ترورهای دهه ۶۰ توسط منافقان میپردازد. با توجه به اینکه در چند سال اخیر در سینما فیلمهای جذابی با این موضوعات داشتهایم که مخاطبان را هم جذب کرده است فکر میکنید در تلویزیون هم این آثار موفق باشند؟
در تلویزیون این سوژهها خیلی ساخته نشده و کمتر به آنها پرداخته شده است. سریال «شاه رگ» یک ویژگی دارد که به بمبگذاریهای سال ۶۰ میپردازد و روایتی تصویری و عینی از بخشی از تاریخ ارائه میدهد.
اتفاقاً تلویزیون راحتتر میتواند این کار را انجام دهد یک فیلم در یک و نیم ساعت تمام میشود در حالی که نکات مغفول زیادی باقی میماند. در این سریال هم نکتهای که مرا خیلی جذب کرد علاوهبر فضای ملتهب و هیجان آور و احوالات آن دوره، نوعی تاریخنگاری از فضای آن زمان است که خیلی دوست داشتم در چنین کاری باشم.
* چقدر «پناه آخر» میتواند دیده شود و شانس حضور در فیلمنامههای بهتر را بیشتر کند؟
من این مدلی نگاه نمیکنم من همان اولویتهای خودم را در نظر میگیرم. شانس را خودمان بوجود میآوریم و همین که تا الان احترام دارم و کار را با انرژی و انگیزه دنبال میکنم یعنی امید هست. اینکه مخاطب شما را بپسندد خودش جایزه است و من اگر این احساس خوب را از مخاطب بگیرم شب را خوب میخوابم.
* قرار نیست در سینما فعالتر شوید؟
اگر پیشنهاد جذابی باشد حتما قبول میکنم. من دو فیلم سینمایی آماده دارم که یک سالی از تولید آنها میگذرد اما اطلاعی ندارم که چرا اکران نشده است. «من یوسفم مادر» به کارگردانی محمدرضا فرطوسی که محصول مشترک ایران، کویت و عراق است که فیلم بسیار متفاوتی است برای من خیلی چالش بود چون تنها بازیگر ایرانی فیلم هستم و اتفاقا در برخی جشنوارههای بینالمللی با استقبال هم رو به رو شد. متاسفانه در زمان اکران، اهمیت یک اثر هنری سنجیده نمیشود و اول از همه روابط، آدمها و مجوز مهم است و بعد در نهایت اینکه فیلم چه ویژگیهایی دارد و اینها باعث میشود که برخی فیلمها در اکران عمومی قربانی شوند.
سینما دست چند نفر است و فقط همانها فیلمشان میفروشد و باقی سینماگران چون عاشق سینما هستند فعالیت میکنند. فیلمی هم با نام «پریسا» به کارگردانی محمدرضا رحمانی دارم که فضایی اجتماعی دارد و به معضل اسیدپاشی میپردازد و فکر میکنم در پروسه پس از تولید قرار دارد. با این حال من همیشه امیدوار بوده و هستم و هیچ گاه دیر نیست.
ثبت نظر