اتفاقات و چگونگی روابط انسانی و شکل زندگی خانوادگی و اجتماعی مردم در اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ در ایران به قدری برای همه جذاب است که با وجود گذشت چند دهه و پشت سر گذاشتن مسائل مهم و سرنوشت سازی از جمله وقایع پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی و مسائلی از این دست، همواره مورد توجه فیلمسازان و مخاطبان آثارشان قرار می گیرد. از این رو همایون اسعدیان نیز در جدیدترین ساخته اش با عنوان «لحظه گرگ و میش» ترجیح داد تا داستانش را در آن دوران روایت کند و به تناسب زمان داستانش را پیش ببرد و مخاطبانش را با خود همراه کند.
«لحظه گرگ و میش» که در ابتدا با عنوان «سوگند» اخبارش در رسانه ها منعکس می شد، تا به امروز توانسته نگاه مخاطبان بسیاری را به خود معطوف کند. شاید یکی از مهمترین دلایل این اتفاق روایت عاشقانه ای است که اسعدیان برای کاراکترهای اصلی داستانش در نظر گرفته و مخاطب نیز همواره علاقه مند به دیدن و شنیدن روایت های عاشقانه است. ترفندی که اسعدیان برای جذب مخاطب در ابتدای سریال برای جلب نظر آنها در نظر گرفت.
مخاطب در ابتدای سریال با داستان و ماجراهای عاشقانه و روابط عاطفی یاسمن و حامد، احسان و طاهره، هادی و سیما آشنا شد و همین امر باعث شد تا برای اطلاع از فرجام عاشقانه های این سریال با کاراکترهای اصلی داستان همراه شود. اما در ادامه و با ماجراهایی که نویسنده برای شخصیت های اصلی داستان رقم زد، از جمله شهادت احسان و ازدواج یاسمن و سروش و مفقود شدن حامد داستان به سمت و سویی رفت که به نوعی هیجان دنبال کردن داستان برای مخاطب به نسبت قسمت های ابتدایی کمتر شد. به خصوص اینکه پرش های زمانی برای مخاطب چندان جالب نبود. به طوری که در صفحه برنامه در فضای مجازی این پرش های زمانی چند ساله و صاحب فرزند شدن و برخی اتفاقاتی از این دست به مذاق مخاطب خوش نیامد و واکنش نشان داد. گرچه روزمه کاری که اسعدیان در تلویزیون دارد و از آنجایی که سریال «راه بی پایان» یکی از پرمخاطب ترین سریال ها در آن سالها بود، می توان خوش بین بود که اسعدیان برای جذابیت ادامه کار قطعا تدابیری اندیشیده است. با این حال این مجموعه در کنار جذابیت هایی که برای مخاطب دارد، دارای نقاط ضعف نیز هست. از جمله ریتم کند داستان در برخی قسمت ها و اینکه اتفاق خاص و تعلیقی در قسمت های اخیر صورت نگرفته، باعث شده تا مخاطب از دیدن سریال خسته شده و در فضای مجازی واکنش نشان بدهد. اما یکی از نقاط قوت این کار در کارگردانی برخی سکانس هاست که اسعدیان تلاش کرده با توجه به خطوط قرمز تلویزیون و محدودیت هایی که فیلمساز در این رسانه دارد، کار قابل قبول و لحظه های باورپذیری را برای مخاطب خلق کند. در این زمینه می توان به سکانس های خداحافظی احسان، هادی و یوسف از خانواده به خصوص مادر و عمه و خواهرشان اشاره کرد که کارگردان در این سکانس ها تلاش کرد تا همه چیز را باورپذیر جلوه بدهد.
اگرچه عده ای از منتقدان به برخی موارد در سریال انتقاداتی داشتند. از جمله به نوع ارتباط آزاد دختر و پسر های این سریال در دهه ۶۰ انتقاداتی را وارد می دانستند و معتقدند که جوانها در آن دوران تا این حد ارتباط آزاد و صمیمی با هم پیش از ازدواج نداشتند. گرچه تا حدودی هم چنین انتقاداتی به سریال وارد است. چرا که در دهه ۶۰ و حتی ۷۰ تعصب خانواده ها چنین اجازه ای به جوانها نمی داد که پیش از ازدواج با یکدیگر تا این حد آزادانه رفتار کنند. از طرفی خود جوانها نیز به خاطر تربیت خانوادگی که داشتند، شرم و حیا این اجازه را به آنها نمی داد که پیش از ازدواج چنین روابط آزادی داشته باشند. البته جذابیت سریال برای مخاطب گسترده ای که این سریال دارد به قدری است که چنین نکاتی بیشتر مورد توجه منتقدان قرار می گیرد و کمتر مخاطبی به این مسائل اهمیت می دهد. اما یکی دیگر از نقاط مثبت سریال ارتباط دوستانه و شاید بتوان گفت صمیمانه حامد و احسان با یک پسر مسیحی به نام رازمیک است. چرا که در دوران جنگ اقلیت های بسیاری هم بودند که به جبهه رفته و جنگیدند و شهید شدند. در این سریال هم ارتباط خانوادگی صمیمانه رازمیک و دوستانش بسیار قابل احترام است. ضمن اینکه در برخی سریال ها شاهد هستیم که خانواده های شهدا بسیار غلو شده دیده می شوند. اما در این سریال پدر خانواده وحدت در ماجرای انقلاب به شهادت رسیده و احسان فرزند اول خانواده نیز در جریان جنگ به شهادت رسیده است. با این حال ما با خانواده و زندگی روبرو هستیم که در اغلب سریال هایی از این دست همه چیز غلو شده است. اما باورپذیری این شخصیت ها و مناسبات خانوادگی شان برای مخاطب از نکات مثبت سریال است.
یکی دیگر از انتقاداتی که برخی از منتقدان به سریال روا دانستند، شهادت حامد و ازدواج یاسمن با یکی از همکلاسی هایش به نام سروش است و اینکه یاسمن با همه عشق آتشینی که به حامد دارد، خیلی زود تصمیم به ازدواج با فرد دیگری می گیرد و بعد از چند سال سرو کله حامد پیدا می شود که از نظر آنها باور پذیر نیست. در این زمینه می توان گفت که در آن سالهای جنگ افراد بسیاری وجود داشتند که خبر شهادت آنها به گوش خانواده هایشان رسید، اما پس از پایان جنگ و تبادل اسرا برخی از آنها سالم و زنده بازگشتند و با حقایق تلخی از زندگی روبرو شدند. از جمله ازدواج مجدد همسرانشان و مسائل دردناکی از این دست که به هر حال عواقب و بازتاب جنگ در هر کشوری است. گرچه در برخی نکات ریز می توان با این منتقدان تا حدودی هم عقیده بود. اما در کلیت داستان ایرادی از این نظر به داستان وارد نیست. یکی دیگر از نقاط مثبت سریال حضور بازیگرانی است که ایفاگر نقش های اصلی سریال هستند. بازیگرانی که شاید مخاطب خیلی با چهره و نام آنها آشنا نباشد، اما خیلی زود توانستند مورد توجه مردم قرار بگیرند و آنها را با خود و ماجراهایشان همراه کنند. از آنجایی که مخاطب از دیدن برخی چهره ها در اغلب سریال های تلویزیونی خسته شده و لازم بود که چهره های جدیدتری راوی داستان یک سریال باشند، کارگردان تا حدودی انتخاب های درستی در این زمینه انجام داده است و از بازیگرانی دعوت به همکاری کرده که شاید برای مخاطب تلویزیون چهره های چندان آشنایی نباشند، اما اغلب سبقه تئاتری دارند و برخلاف برخی سریال ها که از حضور نابازیگرها استفاده می کنند، اتفاقا اسعدیان کست خوبی را برای مجموعه خود در نظر گرفته است. در کنار انتخاب درست و بجای بازیگران، اسعدیان که نویسندگی فیلمنامه را نیز برعهده داشته، در شخصیت پردازی هم حواسش به همه ریزه کاری های شخصیتی بوده است. از جمله شخصت حامد، یاسمن، احسان و حتی پدربزرگ خانواده و نوع ارتباط و احترامی که نوه ها و مادرشان با او دارند.
از این رو با دیدن این سریال خاطرات بسیاری برای مخاطب از آن دوران و نحوه زندگی و نوع روابط خانوادگی و انسانی در ذهنش تداعی می شود. می توان گفت اسعدیان در باورپذیری این اتفاقات تا حدودی موفق عمل کرده است. چرا که مخاطب با یک خانواده دهه شصتی روبروست. با همه احترامی که کوچکترها در ارتباط با بزرگترها داشتند و تفکری که اغلب جوانان در آن دوران داشتند که تفاوت عمده ای با جوانان و نوجوانان امروز دارد. درباره بازی ها نیز می توان گفت که اغلب بازیگران توانسته اند نقش هایی را که به آنها سپرده شده، قابل قبول و باور پذیر بازی کنند و مورد توجه مخاطبان قرار بگیرند. فقط انتقاداتی به نوع چهره پردازی بازیگران در طول سپری شدن زمان وارد است که آنطور که باید نتوانسته رضایت مخاطبان و مردم را جلب کند.
در نهایت اینکه «لحظه گرگ و میش» جزو سریال هایی است که توانسته نگاه مخاطبان بسیاری را به خود معطوف کند و اگر بتواند پایان بندی قابل قبول و منطقی هم داشته باشد، قطعا تلویزیون می تواند تا حدودی اعتماد از دست رفته مخاطب را بدست آورد. چرا که در فضای مجازی مدام مخاطبان سریال در صفحه شخصی بازیگران و خود سریال هم این موضوع را مطرح کرده اند و نگران پایان بندی داستان و فرجام شخصیت ها هستند. جالب اینکه در مطالبی که در این زمینه بیان می کنند، سریال «دلدادگان» را مثال زده و نگرانند که مبادا این سریال هم به سرنوشت آن کار دچار شود. از این رو اگر اسعدیان توانسته باشد پایان بندی منطقی برای داستانش در نظر گرفته باشد، این مجموعه جزو کارهای موفق و ماندگار تلویزیون محسوب خواهد شد. گرچه در این میان نمی توان ممیزی ها و موانعی را که مقابل نویسنده و کارگردان وجود دارد نادیده گرفت. با این حال «لحظه گرگ و میش» یکی از سریال های موفق چند سال اخیر محسوب می شود. البته همچنان منتظر پایان بندی داستان هستیم تا ببینیم کارگردان برای جلب نظر مخاطب چه پایانی را برای این سریال در نظر گرفته است.
ثبت نظر