میگوید ارمنیای نیست که فردوسی و «شاهنامه» را نشناسد. همچنین به داستانهای نویسندههای معاصر ایرانی که در کتابهای درسی ارمنستان آمده است اشاره میکند.
، فرصتی فراهم میشود تا با گئورک آساتوریان - مترجم، مدرس دانشگاه و روزنامهنگار ارمنستانی- که به خاطر رونمایی از ترجمه کتاب «زیبا صدایم کن» فرهاد حسنزاده به ایران آمده است، گپی بزنیم. او علاوه بر این کتاب، «کلیله و دمنه»، مجموعه داستانهای احمدرضا احمدی، هوشنگ مرادی کرمانی، محمدرضا یوسفی و... را هم ترجمه کرده است. آساتوریان سطح ادبیات معاصر ایران را بالا میداند و معتقد است ادبیات کلاسیک ایرانی در ارمنستان شناخته شده است، اما میگوید درباره ادبیات معاصر ایران این شناخت وجود ندارد و او سعی میکند با ترجمه آثار ایرانی به ویژه آثار ادبیات کودک و نوجوان خلأ موجود را پر کند.
«بهخدا» تکیه کلامی است که برای تأکید بر حرفهایش به کار میبرد.
گفتوگوی ایسنا با این مترجم در ادامه میآید.
خودش را گئورک آساتوریان معرفی میکند و اصرار دارد فقط به ضبط کردن گفتوگویمان اکتفا نکنم و حتما بنویسم. وقتی نامش را میگوید، میگوید حمزهاش را گذاشتی؛ با «ی» ننویسی. میبینم روی کتابش که صوتی هم شده فامیلیاش را با «ط» نوشتهاند، اما میگوید با «ت» شکل قشنگتری دارد؛ ایرانی میشود و عربی نیست. او در شروع گفتوگویمان تأکید دارد فارسی را خیلی خوب حرف نمیزند و ممکن است سوالهایم را دقیق پاسخ ندهد. بعد میگوید: راستی میدانستی ما دوتا به نوعی همکار هستیم؟ من ۴۰ سال روزنامهنگاری کردم و ۴۰ سال است که واژهها را میتراشم.
از او درباره ادبیات کودک و نوجوان ایران و ارمنستان و علاقهاش به ترجمه ادبیات ایرانی میپرسم؛ میگوید: بگذارید من از سینمای ایران شروع کنم. من ایران و سینمای ایران را خیلی دوست دارم. ایران در حوزه سینما از داستانهای ادبیات کودک شروع کرد. ایرانیان بعد از انقلاب از سینمای کودک شروع کردند و بعد به جایی رسیدند که اسکار گرفتند.
ارمنیای نیست که «شاهنامه» را نشناسد
آساتوریان میافزاید: هوانیس تومانیان، بزرگترین و معروفترین شاعر کشورم و به نوعی حافظ ارمنستان است، اما بهترین شاعری است که برای کودکان نوشته. خودش میگوید «برای کودکان نوشتن هزار بار سختتر از نوشتن برای بزرگسالان است». من هم معتقدم برای کودکان نوشتن خیلی دشوار است و نمیتوان برای کودک یک چیز معمولی نوشت. خیلی سخت است و به همین دلیل کسی نمیتواند برای کودک بنویسد. ۲۵ سال پیش زمانی که ترجمه را شروع کردم سراغ ادبیات کودک رفتم.
این مترجم آثار ایرانی در ارمنستان اظهار میکند: ارمنیها با ادبیات کلاسیک ایران آشنایی بسیاری دارند؛ سعدی و فردوسی را میشناسند. تمام قهرمانان فردوسی را مانند رستم و تهمینه در کشورمان داریم، حتی فامیلی رستمیان داریم. در ارمنستان کسی نیست که فردوسی را نشناسد یا راجعبه «شاهنامه» نداند یا حداقل قصه «رستم و سهراب» را نخوانده باشد. ارمنیها شعرهای سعدی و حافظ را خوب میدانند. خیام را هم نگویم برایتان، ارمنیای نیست که تا اسم «خیام» را بیاوری برایت یک رباعی نخواند، حتما میخواند. ترجمههای بسیار خوبی از باباطاهر شده است.
او خاطرنشان میکند: اما آشنایی ارمنیها با ادبیات معاصر ایران بسیار کم است. با خودم فکر کردم این جای خالی را باید جبران کنم؛ بنابراین از ادبیات کودکان شروع کردم و رسیدم به خانم زویا پیرزاد و فریبا وفی.
آساتوریان در ادامه نقاشیهای کتاب «قصههای عامیانه ایرانی» را که با خود از ارمنستان آورده به من نشان میدهد و توضیح میدهد: من صد داستان عامیانه و قصههایی را که نویسنده ندارند و مردمی هستند (فولکلوریک) جمعآوری کرده و در یک کتاب با عنوان «قصههای عامیانه ایرانی» چاپ کردهام. سبک نقاشیهایش ایرانی نیست ولی ببین چقدر زیبا هستند. داستانهایی مانند «روسری قرمز»، «کچل محمد»، «ملک جمشید و ملک خورشید»، «سنگ صبور»، «روباه بیدم»، «چهلگیس» و «بزبز قندی» از داستانهای این مجموعه هستند. این کتابم برنده جایزه جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد و در ارمنستان هم استقبال خوبی از آن شد.
داستانهای ایرانی در کتابهای درسی ارمنستان
او با نشان دادن مجموعه داستان دیگری به زبان ارمنی میگوید: این مجموعه داستان منتخبی از ادبیات کودک و نوجوان ایرانی است و شعرها و داستانهایی از محمدرضا یوسفی، حسن تهرانی، نادر ابراهیمی، احمدرضا احمدی، نیما یوشیج، مژگان شیخی و .... در آن آمده است. بعد از اینکه برخی از دوستانم این مجموعه را خواندند از من تقاضا کردند سهتا از داستانهایش در کتابهای درسی ارمنستان چاپ شود. ببینید داستانهای ایرانی چه اهمیتی دارد که این اتفاق میافتد. این اتفاق برای اولینبار است که در کشور ارمنستان میافتد و داستانهای نویسندههای معاصر ایرانی که برای کودکان مینویسند، در کتابهای درسی ارمنستان (سال چهارم، پنجم و ششم) چاپ میشود و تمام ارمنستان آنها را میخوانند. تا به حال چنین اتفاقی نیفتاده بود، خود این نشاندهنده این است که ادبیات کودک ایران سطح بالایی دارد. این داستانها در کنار داستانهای اسکار وایلد، پوشکین و هوانس تومانیان چاپ شدهاند؛ در یک کتاب پهلوی هم، آن هم معاصر. فردوسی و سعدی نیستند، اما در کتاب درسی چاپ شدهاند.
به گفته آساتوریان، داستان «قلب کوچکم را به چه کسی بدهم» از نادر ابراهیمی، «ستاره کوچک» از محمدرضا یوسفی و در کتاب ششم داستانی درباره «آرش کمانگیر» چاپ شده است.
نتوانستم کتاب را به نادر ابراهیمی نشان دهم
او سپس بیان میکند: زمانی که داستان نادر ابراهیمی در کتاب درسی چاپ شد، آمدم ایران و دوست داشتم آن را به آقای ابراهیمی نشان دهم. در تهران و در اتوبوس بودم که یکدفعه از رادیو شنیدم امروز در بیمارستان نمیدانم چی، بعد از یک بیماری طولانی آقای نادر ابراهیمی فوت کرد. خیلی ناراحت شدم. از ارمنستان آمده بودم و خیلی منتظر بودم که بروم و کتاب را نشانش بدهم.
نیاز به حمایت بیشتر
این مترجم درباره اینکه آیا از سمت رایزنی فرهنگی ایران حمایتهایی از فعالیتهایش صورت میگیرد، میگوید: حمایت میشود، اما بهتر است که حمایتشان بیشتر باشد. ارمنستان کشور کوچکی است و از طرفی هم تیراژ کتاب کم است و اگر حمایت شود میتوانیم ادبیات ایران را در آنجا بشناسانیم.
او میافزاید: برای ترجمه «زیبا صدایم کن» فرهاد حسنزاده وزارت ارشاد ایران حمایتم کرد وگرنه نمیتوانستم آن را چاپ کنم. کتاب فریبا وفی را هم ترجمه کردم اما تاکنون موفق نشدهام آن را چاپ کنم. انشاءالله قراردادی ببندیم و بتوانم آن را در ارمنستان چاپ کنم و بشناسانم، زیرا سطح کتابهای این نویسنده بالاست. خانم پیرزاد هم یکی از نویسندگان خوب ایران است. او توانست ادبیات معاصر ایران را در اروپا بشناساند. من آشنایی خوبی با او دارم زیرا در ارمنستان خانه خریده و در آنجا زندگی میکند.
خچومیان به تنهایی کار انستیتو را انجام میدهد
او درباره رابطه متقابل ایران و ارمنستان برای ترجمه کتابها نیز توضیح میدهد: خوشبختانه کسانی هستند که در این راستا کار میکنند. یکی از این افراد آندرانیک خچومیان است. این آقا به تنهایی ۳۷ کتاب از نویسندگان کلاسیک ارمنی و دهها نمایشنامه ترجمه کرده که در تئاترهای ایران اجرا شده است. او به تنهایی کار یک انستیتو را انجام داده است. چند روز پیش به عنوان مترجم محبوب ایران شناخته شده است که اصلا باورم نمیشد میان مترجمان مشهور ایرانی اول شناخته شود.
آساتوریان با تأکید بر اینکه سطح ادبیات معاصر ایران را بالا میداند، میافزاید: ارمنیها ادبیات ایرانیان را دوست دارند و استقبال زیادی از کتابهای ایرانی میکنند. ما با ایرانیان ارتباط فرهنگی نزدیک و حتی تاریخی داریم. ایران و ارمنستان همیشه با هم بودهاند. ارمنیها اگر ایرانیان را برادر حساب نکنند، میگویند ما پسرعمو هستیم. من هم اینطور فکر میکنم.
فرهنگ شرق زیبایی دیگری دارد
او در ادامه بیان میکند: ارمنستان بین شرق و غرب است، نگاه ارمنیها همیشه به غرب و اروپاییها بوده، اما ریشه ما در شرق است. هوانس تومانیان میگفت «دلمان در شرق است و با دراز کردن سرمان به غرب به آنجا نمیرسیم»، نظر من هم این است. خانه ما در شرق است. فرهنگ شرق زیبایی دیگری دارد و چیز دیگری است. چرا اروپاییهای فیلمهای ایرانی را دوست دارند؟ زیرا حرفشان درباره دوستی و محبت است. آنها به این احتیاج دارند. آنها چیزهایی را که آنجا ندارند در شرق پیدا میکنند. فکر میکنم یکی از علتهایش این است. البته بد نیست که نگاهمان به غرب هم باشد زیرا آنجا زیبایی خود را دارد و غرب لازم است. ما باید به غرب نگاه کنیم اما نباید فرهنگ شرق را فراموش کنیم. نباید خودمان را فراموش کنیم. باید پاهایمان را در زمین خودمان سفت کنیم و بعد دنیا را ببینیم، ما نمیتوانیم در محیط کوچک زندگی کنیم. ایران بزرگ است، ولی در برابر دنیا کوچک است.
این مترجم با اشاره به ترجمهاش از «شاهنامه» که بر اساس نسخه چاپ مسکو است ابراز امیدواری میکند تا ترجمه این « شاهنامه» را تا سال آینده تمام کند. او میگوید تا کنون ۱۳۰۰ صفحه را در مدت چهار سال به نثر ترجمه کرده است.
آساتوریان با بیان اینکه «شاهنامه» کتاب بزرگی است، میگوید: البته ما در ارمنستان چند ترجمه داریم، اما فقط یک داستان «رستم و سهراب» و «بیژن و منیژه» است که به نظم ترجمه شده، اما میتوانم بگویم در ارمنستان پنج درصد تمام «شاهنامه» چاپ شده است آن هم ۶۰ سال پیش. الان من برای اولینبار «شاهنامه» را به طور کامل میخواهم به ارمنیها عرضه کنم. «شاهنامه» را کسی نخوانده و درباره آن نمیدانند. ایرانیان هم نخواندهاند و نمیدانند چیست؛ در حد رستم و سهراب و اسفندیار آن را میشناسند. من میخواهم آن جای خالی را پر کنم. من سراغ «مثنوی» نرفتهام اما داستانهایی از آن ترجمه شده است. وزارت فرهنگ ارمنستان قول داده کمک مالی میکند که این کتاب چاپ شود.
مترجمان بهترین سفیران هستند
او ادامه میدهد: اما میزان تیراژ ما کم است بنابراین مترجمان روی کتابهای مهم ادبیات کار میکنند نه چیزی که فکر کنند و وقتشان را هدر بدهد؛ باید کارهایی کنند که ماندگار باشد. مترجمان بهترین سفیران کشورشان هستند.
اهمیت شاعر و نویسنده در ارمنستان
گئورگ آساتوریان همچنین از کیف پول خود یک اسکناس بیرون میآورد و میگوید: ببینید تصویر روی پول ما عکس شاعرمان است، یقیشه چارنتس. او متولد ماکوی ایران است و خودش را ایرانی میداند. سال ۱۹۳۶ و در دوران استالین کشته شده است.
این مترجم شعری که را روی این اسکناس چاپ شده اینگونه برایم ترجمه میکند «من ارمنستان شیرین خودم را دوست دارم، من خورشید، طعم ارمنستان نازنینم را دوست میدارم»، البته تأکید میکند که خوب نتوانسته این شعر را ترجمه کند و آقای خچومیان بهتر میتواند این کار را انجام دهد.
او در پایان میخواهد حتما در این گفتوگو بیاورم که تمام مدرسههای ارمنستان به نام شاعران و نویسندان این کشور است و برخی از خیابانها به نام شاعران و مترجمان و از جمله خود او است.
انتهای پیام
ثبت نظر