«واقعا چرا باید از این آدمها بخواهیم که بیخیال شوند؟ این سه آدم جذاب و دوستداشتنی جای چه کسی را در جهان تنگ کردهاند؟ کدام فیلمسازی در جهان است که به خاطر حضور ایستوود در سینما نتوانسته کار کند؟ کدام تنیسور به خاطر فدرر از زمین تنیس دور مانده و کدام گلر به واسطه بوفون از ترکیب کنار گذاشته شده؟»
، روزنامه اعتماد نوشت: «همین سال گذشته بود که مرد تقریبا ۹۰ ساله سینما دو فیلم سینمایی قطار ۱۵:۱۷ دقیقه به مقصد پاریس و مول را در مقام کارگردان و تهیهکننده راهی پردههای نقرهای کرد. کلینت ایستوود در سن و سالی که بیشتر آدمها یا در زیر خروارها خاک خوابیدهاند یا در در راهروهای بیمارستانها از این دکتر به آن دکتر سرگردان هستند یا در بهترین حالت در بستر دراز کشیدهاند و خودشان را با نوهها و گوش دادن به اخبار رادیو سرگرم میکنند، همچنان فیلم میسازد. نهتنها فیلم میسازد، بلکه همچنان بازی هم میکند. یک پیرمرد سرحال که هنوز آدم با دیدن چهره فتوژنیکش کیف میکند.
خیلی از منتقدان و مخاطبان سینما بعد از دیدن دو فیلم آخر ایستوود داد و هوار راه انداختند که ایبابا! چرا بیخیال نمیشوی؟ چرا نمیروی در خانه استراحت کنی و وقتت را با خانوادهات بگذرانی؟ چرا وقتی نمیتوانی مثل زمان جوانیات بازیهای شاهکار خلق کنی یا مثل دوران میانسالیات تصاویر بکر بیافرینی، اصرار داری به فعالیت در عرصه سینما؟
واقعیت این است که شاید در نگاه اول حق با منتقدان باشد. دو فیلم آخر ایستوود جدا از جذابیت خودش به عنوان کاراکتری که هیچگاه خستهکننده نمیشود چیز خاصی ندارد. این فیلمها فاجعه نیستند اما وقتی کنار شاهکارهای کارگردانی ایستوود مثل نابخشوده یا دوران درخشان بازیگریاش در فیلمهایی نظیر به خاطر یک مشت دلار یا خوب، بد، زشت قرار میگیرند، مخاطب را به واکنش منفی وادار میکند. فیلم مول را یک بار با هم مرور کنیم. پیرمردی که تمام زندگیاش را کار کرده و حالا در سالهای پایانی زندگیاش نمیتواند بیخیال کار کردن شود. کار کردن برای ارل استون (نقش اصلی مول با بازی ایستوود) مفهوم متفاوتی دارد با آن چه در نظر مردم است. ارل کار میکند چون عاشق کار کردن است. او خانواده و فرزندانش را تقریبا رها کرده چون دوست دارد مدام کار کند. حتی در هشتاد سالگی هم قصد بازنشستگی ندارد و تازه میخواهد دست به کارهای ماجراجویانه بزند. ارل برای کارش پول دریافت میکند اما مشخص است که پول در درجه دوم اهمیت قرار دارد. اصالت برای پیرمرد قصه فعالیت است. حالا در هر رشتهای.
آیا ارل خود کلینت ایستوود نیست؟ ناجوانمردانه است که گمان کنیم ایستوود بعد از گرفتن n تا اسکار و چند ده جایزه سینمایی و پنج بار انتخاب شدن به عنوان محبوبترین بازیگر جهان و ایستادن در رتبه دوم ۱۰۰ هنرمند برتر هالیوود هنوز دنبال شهرت و پول درآوردن و دیده شدن است. منطقیترین حالت این است که بپذیریم ایستوود هنوز پشت و جلوی دوربین حاضر میشود چون عاشق سینماست.
نقدی که به ایستوود در عرصه سینما وارد است به برخی ورزشکاران نیز وارد میشود. دو تا از این ورزشکارها که اتفاقا در همین دو، سه روز اخیر نامشان دوباره سر زبانها افتاده، بوفون و فدرر هستند. دروازهبان ۴۱ ساله ایتالیایی و تنیسور ۳۹ ساله سوییسی. از لحاظ تماتیک بوفون و فدرر وجههای شباهتی زیادی با ایستوود دارند. فوق ستارههای دنیای ورزش که کارنامهشان پر است از افتخاراتی که آرزوی هر ورزشکاری است اما در سال گذشته موفقیت بزرگی به دست نیاوردهاند. بوفون سالها بهترین گلر جهان محسوب میشد. کسی که جام جهانی را به دست آورده و هنوز یکی از محبوبترین فوتبالیستهای جهان است. او در ۴۰ سالگی بعد از چند دهه درخشش در یوونتوس رفت به پاریس برای یک ماجراجویی جدید و بعد از یک سال و ناکامی در رسیدن به یوسیال در حالی که همه تصور میکردند دستکشهایش را خواهد آویخت به تیم سابقش بازگشت تا باز هم فوتبال بازی کند. دو شب پیش او بود که در دقیقه ۹۵ با یک سوپرواکنش دروازه تیمش را نجات داد تا بولونیا نتواند با یک امتیاز تورین را ترک کند. بوفون در ۴۱ سالگی نشان داد هنوز آماده است. با این حال خیلیها به او میگویند جیجی! نمیخواهی بیخیال شوی؟ و بوفون هم با خنده جواب بدهد فعلا قصد بازنشستگی ندارم!
حرفی که عینا به فدرر هم گفته میشود. خیلیها به تنیسور سوییسی و رکورددار فتح گرانداسلم میگویند بهتر نبود زمانی که در اوج بودی خداحافظی میکردی؟ به جای این که در فینال ویمبلدون مغلوب شوی و در تنیس شانگهای حذف؟ اما فدرر که هنوز باید او را جزو شانسهای قهرمانی هر تورنمنتی که در آن حاضر میشود بدانیم، همین دیروز هزار و پانصدمین مسابقه دوران حرفهایاش را در اوپن بازل انجام داد و برنده شد. او حالا تنها ۵۶ بازی با رکورد جیمی کانرز فاصله دارد تا رکورد بیشترین مسابقه تنیس را به نام خودش ثبت کند. آمار افتخارات این تنیسور در این ۱۵۰۰ بازی وحشتناک است. ۲۰ سال نبرد مداوم و ۱۲۳۳ برد در حالی که او هیچگاه مسابقهای را نیمهکاره رها نکرده است! فتح ۲۰ گرانداسلم و ۲۳۷ هفته صدرنشینی مدام در رنکینگ جهانی تنیس. آیا همه این افتخارات برای فدرر کافی نیست که او خودش را بازنشسته اعلام کند و باقی عمرش را به عشق و حال بگذراند؟ عوض این که همچنان خودش را درگیر تمرینات طاقتفرسا کند؟
شاید گفته شود بوفون و فدرر و ایستوود به این خاطر که تمام عمرشان در مرکز توجه بودهاند، برایشان سخت است که به صفحات تاریخ بپیوندند. شاید گفته شود بوفون میخواسته رکورد مالدینی را بشکند و فدرر رکورد کانرز را. این حرفها منطقی است اما همه چیز را توضیح نمیدهد. این آدمها با توجه به شهرتشان میتوانند همچنان از راههای دیگری در صدر اخبار قرار بگیرند و ضمنا رکوردهای منحصربهفردی دارند که نامشان را جاودانه کند. نه این که این چیزها بیاهمیت باشند اما مشخص است که آن چه در وهله اول اهمیت دارد، حرفه خودشان است. حرفهای که با آن زندگی کردهاند و به آن عشق ورزیدهاند. فعالیتی است که دیگر نمیتوانند آن را از روزمرهشان جدا کنند. واقعا برای ایستوود و بوفون و فدرر باید سخت باشد که بتوانند مرز مشخصی بین زندگی و فیلم و فوتبال و تنیس بکشند. این جمله کلیشهای که آنها با کارشان ازدواج کردهاند در مورد این سه نفر قطعا صدق میکند. حالا واقعا چرا باید از این آدمها بخواهیم که بیخیال شوند؟ این سه آدم جذاب و دوستداشتنی جای چه کسی را در جهان تنگ کردهاند؟ کدام فیلمسازی در جهان است که به خاطر حضور ایستوود در سینما نتوانسته کار کند؟ کدام تنیسور به خاطر فدرر از زمین تنیس دور مانده و کدام گلر به واسطه بوفون از ترکیب کنار گذاشته شده؟ همه میدانیم که آن طرف بحث سرمایه است و همه چیز خصوصی. شاید در کشورهایی شبیه کشور خودمان سالها ماندن یک نفر در یک عرصه، چه پشت میز، چه توی دروازه، چه توی تیم ملی، چه در صداوسیما، جا را برای خیلیها تنگ کند اما مطمئنا این مساله شامل حال مثلث پا به سن گذاشتههای سه دنیای سینما و فوتبال و تنیس نمیشود. تنها چیزی که باید در مواجهه با این سه نفر در نظر گرفت احترام به عشقی است که آنها به کارشان دارند. عشقی که هنوز میتوان آن را در خندههای پیرمردی ۹۰ ساله وقتی با چند خانم همسن و سال خودش شوخی میکند و آنها را میخنداند، دید.»
انتهای پیام
ثبت نظر