«امروزه در موج مدیران آیندهنگری که ویژگی بارز آنها عجول بودن است قرار گرفتهایم. این افراد بدون اینکه خودشان مطالعه و تفکر داشته باشند به طور شتابان، کاری که دیگری تجربه کرده است را تقلید میکنند. زمانی که روشهای معماری غربیها را تقلید میکنیم به این معناست که به فرهنگ و خواستههای مردم غرب توجه میکنیم؛ چراکه آنها برای اینکه بتوانند بازار معماری را احیا کنند، به عمق فرهنگی و خواستههای مردم خود توجه میکنند.»
اینها بخشی از سخنان غلامرضا اسلامی ـ معمار و استاد دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران ـ است که درباره تقلید سازههای غربی در معماری معاصر ایرانی مطرح میکند.
در هفتههای اخیر بخش تجسمی ایسنا با برخی از معماران دربارهی معضل آلودگی بصری شهری که چند سالی است گریبان فضاهای شهری را گرفته، گفتوگوهای مجزایی را انجام داده است. بر اساس گفتههای این افراد، معماری ایرانی در هر دوره ویژگیهای خاصِ همان زمان را دارا بوده است. به طور کلی معماری ایرانی دارای مفهوم ثابتی است که در هر دوره شکلهای متفاوتی به خود میگیرد ولی در سالهای اخیر این هویت از بین رفته و شکل بینظمی به خود گرفته است.
چه کسی گفته تهران زشت است؟!
زمانی که بحث مورد نظر خود را با غلامرضا اسلامی در میان میگذاریم، عقایدمان درباره زشتی فضای امروزه شهری را مورد نقد قرار میدهد.
سپس عنوان میکند: قصد دارم به شما بگویم زمانی که بیان میکنید فضای امروزه تهران و دیگر کلانشهرهای ایران بینظم و شلخته هستند، ممکن است یک نفر بیاید و همه باورهای شما را تنها با طرح یک سوال مبنی بر اینکه «چرا میگویید تهران زشت است؟» به هم بریزد و یا نظریههایی برخلاف عقاید شما مطرح کند.
این معمار برای تبیین این نوع نگرش به موضوع آلودگی بصری شهری، بیان میکند که «اتفاقا افرادی که از شهرها و روستاهای کوچک که فضاها و ساختمانهایی معمولی و تکراری دارند به تهران میآیند، تنوع بصری ساختمانها و فضاهای شهری را دوست دارند و از آن لذت میبرند.»
او معتقد است در مواردی که موضع منفی نسبت به یک بحث و یا مشکل داریم، بهتر است همه جوانب را در نظر بگیریم. درواقع به این صورت که به نکات مثبت عقیده مقابل خود هم فکر کنیم و تنها نکات منفی را نبینیم. در چنین حالتی شاید بعدا بتوانیم مقایسه درستی داشته باشیم؛ چراکه منفینگری ما را به جایی نخواهد رساند یا در نهایت به کُمایی خواهیم رفت که استدلال خاصی برای آن نخواهیم داشت.
الگوهایی که خود غربیها هم قبول ندارند
امروزه در کشور برای ساخت ساختمان و یا طراحی بناهای مختلف از غربیها تقلید میکنیم، تقلیدی که جایگاهی در معماری و فرهنگ ما ندارد و در نتیجه نیز به ضررمان خواهد بود. از طرفی این الگوها حتی دیگر در غرب استفاده نمیشوند و قابل قبول نیستند.
در همین راستا این مدرس دانشگاه پس از اینکه درباره بُعدهای مثبت فضای کنونی شهری تهران صحبت میکند، سراغ بحث الگوهای امروزی که برای ساختمانسازی داریم میرود و میگوید: امروزه ما از سازهها و طرحهایی تقلید میکنیم که خود غربیها هم دیگر آنها را قبول ندارند. در کشورهایی مانند ایران فضاهای شهری در هم پیچیده شده؛ چرا که مدل فکری کارفرماها متفاوت است و همه به طور هماهنگ عمل نمیکنند و هر کس ایده خود را پیاده میکند. از طرفی معمارانمان نیز مستقل و وابسته به سفارش هستند و هرجا که پول و سفارش باشد، آنها نیز حضور دارند.
او اظهار میکند که با وجود اینکه ما از بناهای غربی تقلید میکنیم ولی این بناها در همان جا منتقدان و مخالفان زیادی دارد. افراد زیادی در غرب هستند که برخی از شهرهای غربی را به دلیل داشتن ساختمانهای خیلی بلند، زشتترین شهرهای دنیا میدانند؛ زیرا از آنجایی که این شهرها توسط سفارش دهنده و کارفرماهای قلدر و قوی شکل گرفتهاند، دارای ارتفاع نامناسب هستند، مقیاس انسانی در آنها رعایت نشده است، آسمان در آنها بسته شده و هر چه هست روی زمین است. همچنین آنقدر آسمانخراشها در این شهرها اوج گرفته که واقعا آسمان را خراش دادهاند.
این معمار بیان میکند که «از طرفی در همان اروپا برخی از معماران، سبک ساخت بناهای بلند را نقد میکنند؛ چراکه اگر چنین ساختمانهایی ساخته نشود، شهرها فضاهایی با خط آسمان مناسبتر و همسانتر با طبیعت خواهند داشت. همچنین در این شهرها ریتمهای بناها آزاد خواهد بود و هرکسی رنگ دلخواه خود را با یک هماهنگی درست و حسابی در ساختمان استفاده میکند و میتوان گفت که مقیاس کلی یک شهرِ استاندارد در این شهرها رعایت شده است».
انسان در کلانشهرها جایگاه و معنای شاخصی ندارد
امروزه در کلانشهرهایی مانند تهران مفهوم انسان و زندگی فراموش شده است و بیشتر به مسائل دیگر توجه میشود.
به همین جهت اسلامی دربارهی از بین رفتن مفهوم انسان و زندگی در کلانشهرهای جهان مدرن میگوید: در حال حاضر ۱۲ الی ۱۳ شهر مهم در دنیا داریم که به خاطر مناسباتشان بسیار بزرگ و پیچیده هستند، به نوعی که فعالیت آنها از زندگی و کار گذشته است و مبادلات بینالمللی، مسائل سیاسی و استراتژیک در آنها اتفاق میافتد. اکنون هدف در این شهرها تنها زندگی کردن نیست و تعریف و مأموریت دیگری دارند. از طرفی باید توجه کرد که عملکرد هر شهر بسیار در نمای شهری اثرگذار است. در حقیقت عملکرد شهر، سیمای شهر و به نوعی انتظار ما را از آن تعریف میکند.
او درباره انتخاب تهران به عنوان محلی برای سکونت میگوید: در حال حاضر اگر بخواهیم تهران را برای سکونت و زندگی انتخاب کنیم باید به این نکته توجه داشته باشیم که به دلیل افزایش مساحت و ابعاد این شهر، آدمها در آن گم میشوند؛ یعنی ارتباط انسانی و انسان در آن جایی ندارد. بلکه در این شهر ماشینها به جای انسان در حال برقراری ارتباطات هستند. درواقع این شهر نتوانسته خودش را به درستی به عنوان یک کلانشهر در دنیا با پیشرفت جهانی وقف دهد و تمامی استانداردها را برای جلوگیری از نابودی مفهوم انسان و زندگی، رعایت کند.
این معمار وضعیت شهر تهران را در مقایسه با دیگر کلانشهرهای دنیا میسنجد و بیان میکند: در دیگر کلانشهرهای دنیا میبینیم که با قویتر شدن ارتباطات، عملکرد به عنوان یک شهر جهانی بهتر میشود و به انسان کمتوجهی نمیشود. درواقع فضای شهری را به گونهای شکل میدهند که انسان نسبت به ماشینها اولویت داشته باشد و عرصه را برای آنها تنگ نمیکنند.
مدیریتهای شهری چگونه باشند؟
به دلیل اینکه تعیین چگونگی ساخت و سازهای شهری در دست مدیران مربوطه است و اجازه نهایی را آنها صادر میکنند، اسلامی در بخش دیگری از سخنان خود درباره نگرشهای مختلف مدیریت شهری میگوید: مدیران حوزههای شهری میتوانند ویژگیهای مختلفی داشته باشند. یکی از این موارد گذشتهنگر بودن آنهاست. به این منظور که به میراث، هویتها و اصالتهایی که از قبل وجود داشته در شهرسازی اشاره کنند. درواقع شهری مانند تهران میتواند دارای معماری ایرانی اسلامی باشد و معماری گذشته خود را یادآوری کند. در همین راستا خیلی از شهرهای اروپایی را میبینیم که هنوز آثار معماریشان از زمان قرون وسطی دست نخورده است و تغییرات ایجاد شده در فضای شهری به صورتی نیست که جوهره معماری را دستخوش تغییرات اساسی کرده باشد. تغییرات صورت گرفته بسیار با احتیاط و با نگرش توجه به ارزشهای گذشته همراه بوده است؛ به نوعی که آثار جدید ساخته شده نیز با بناهای قدیمی همخوان هستند.
او ادامه میدهد: بعضی از مدیران هم هستند که تفکر «ساماندهی حال نگر» را دارند و به دنبال ساماندهی وضع موجود هستند و میخواهند برای طراحی و ساخت فضا درست رفتار کنند. این مدیران شهرها را به گونهای میسازند که همه اقشار از جمله پیاده، سواره، ماشین، زن، مرد و... بتوانند به مراکز مهم به راحتی دسترسی پیدا کنند. تلاش بر این است تا چیدمانها به گونهای باشد که در هر محله اگر مدرسهای هست محل رفتوآمد مناسب برای دانشآموزان در نظر گرفته شود، مساجدی برای مناسبات مذهبی به وجود بیاید یا مراکز بهداشتی و درمانی در دسترس باشند؛ درواقع شرایط به گونهای نباشد که افراد برای رفتن به داروخانه مجبور به طی کردن مسیری طولانی شوند.
این معمار میگوید که «اگر همه چیز برای شهروندان یک شهر قدیمی در دسترس نباشد و مدیر تنها به دنبال حفظ چهارچوب اصلی شهر باشد، ممکن است آن شهر به خاطر داشتن فضایی زیبا و قدیمی، برای توریستها جذاب باشد ولی بومیها به دلیل دسترسی نداشتن به مراکز مثلا بهداشتی منطقه از وضع موجود ناراضی باشند.»
او همچنین درباره مدیران آیندهنگر که شرح حال بسیاری از مدیران داخلی است، اظهار میکند: این مدیران از حال به آینده نگاه میکنند و مدام میخواهند به اهدف کوتاه مدت خود سریعا دست پیدا کنند. به دلیل عجله فراوانی که در رقابت دارند ریخت پاش و تقلید زیادی دارند. اینها مدیرانی هستند که به پیشرفتهای کشورهای غربی نگاه میکنند و اگر آنها از ما جلوتر باشند به صورت غیراصولی پیشرفت آنها را کپی میکنند. همچنین مدعی هستند که این کار نوعی پیشرفت است و باعث جلوتر رفتن ما میشود. گرچه که با این روش پیشرفت کمی خواهیم داشت.
اسلامی درباره این مدیران که به صورت غیراصولی دست به تقلید از اروپاییها میزنند و تنها ظاهر کار را در نظر میگیرند، میگوید: این مدیران گمان میکنند که با ساخت بناهایی که ظاهر زیبا و شیک دارند میتوانند سلامت روانی و زندگی که در جامعه ما کمرنگ شده است را به نمایش بگذارند؛ گرچه که این تفکر غلط است. چنین تفکری همانند ایده افرادی است که آرایش میکنند تا خود را سالمتر و زیباتر نشان دهند. در چنین تفکری افزودنیها خیلی زیاد است و از تکنولوژی، مصالح، حتی شکلها و تکرار آن شکلها استفاده میکنند. بزرگ بودن و سریعتر انجام شدن در رأس برنامههای این مدیران قرار دارد و پولهای زیادی برای ساخت فروشگاهها و پاساژهای بزرگ هزینه میکنند؛ بناهایی که مدلهایشان، مدلهای تکرارشده غربی است.
اسلامی همچنین درباره تکرار مدلهای ساختمانسازی غربی توسط مدیران آیندهنگر، میگوید: جالب است بسیاری از مدلهای ساختمانسازی که ما تقلید میکنیم متروک شده و با منطق و مطالعهای که صورت گرفته کنار گذاشته شدهاند؛ ولی ما همچنان آن مدلها را تکرار میکنیم. اینکه در یک برهه زمانی خاص ساخت بلندمرتبهها در اروپا صورت گرفت به این دلیل بود که آنها بعد از جنگ جهانی دوم به مسکن نیاز داشتند به همین دلیل بلندمرتبهسازی را در دستور کار خود قرار دادند. ولی بعد از مدتی متوجه شدند که با کنار هم قرار دادن مردم در آپارتمانها باعث ایجاد فرهنگی خاص شدهاند که اصلا نتیجه خوبی را برای آنها به همراه نداشت، به همین دلیل متوجه اشتباه خود شدند و آپارتمانها را خراب کردند. ولی اکنون ساخت ساختمانهای بلند در دستور کار ماست بدون اینکه جنگ جهانی دومی را داشته باشیم. نمیدانم بر چه اساسی مدل بلند مرتبههای مسکونی را در ساخت و ساز خود دنبال میکنیم!
او ادامه میدهد: البته ممکن است که ساخت بلندمرتبه اداری به دلیل ماهیت کار گروهی آن تعریف شده باشد ولی چرا مسکونیهای ما همان مدلی را تکرار میکنند که دهها سال پیش تخریب شده و کنار گذاشته شدهاند؟ در حال حاضر عموما در جهان اول اصلا اجازه ساخت آپارتمانهای بلند داده نمیشود و ساختمانهایی هم که هستند را به تدریج از دور خارج میکنند.
گذشته غربیها را تکرار میکنیم
در اروپا یا امریکا برای ساخت ساختمان، تعریفهای اجتماعی دارند و برای این کار ایجاد آرامش در فضا و اولویت قرار دادن انسانها در دستور کار آنها قرار دارد.
به همین منظور او درباره تعریفهای اجتماعی غرب برای ساختمانسازی میگوید: ما با معماری معاصر خود نشان دادهایم که تنها رشد شتابان داریم و آیندهنگری ما از نوع تقلید از کسانی است که گمان میکردهایم پیشرفتشان از ما بیشتر بوده ولی باید توجه داشته باشیم که آنها متناسب با زمان و مکان خود پیش رفتهاند ولی زمان و مکان ما اصلا زمان و مکان آنها نیست. مثلا سبک پستمدرن زمانی وارد معماری غرب شد که ذائقه مردم در معماری مدرن به هم خورده و تکراری شده بود و بازارهای ساختمان سازی و معماری کمتحرک شده بود. از طرفی برخی روشنفکرها در ایران نیز به این فکر افتادند که ما هم به سمت پست مدرن برویم؛ ولی پست مدرن ما تقلید بود چراکه آنها با ورود این سبک ارزشهای فرهنگی گذشته خود را در معماری احیا کردند و به سلیقه مردم خود برای این کار توجه کردند، گرچه که وقتی ما از آنها تقلید میکنیم به فرهنگ غربیها باز میگردیم و ساختمانهایی میسازیم که گذشته آنها را تکرار میکند. در چنین حالتی غربزدگی حاکم میشود.
ساخت بناهای رومی یا یونانی در تهران نیز بخشی از همان تقلید بناهای غربی و فرهنگ آنهاست. این مدرس دانشگاه در این زمینه میگوید: اکنون در تهران ساختمانهایی با مدلهای غربی و سنت غربی را در کسوت یونانی یا رومی میبینید. هر جا که میروید ساختمانی را به شما نشان میدهند که عکس و حالات لویی شانزدهم در آنها وجود دارد و اشرافیتی از نوع خاص گذشته تاریخی اروپا را به شما معرفی میکنند. زمانی که سوال میکنید «اینها دیگر چیست؟» به شما میگویند که «آقا شما چه میدانید؟ یک جراح کارفرمای اینجا بوده است!» آخر یک جراح چه اطلاعاتی راجب معماری دارد؟ به نظر میرسد، ثروت و تکنولوژدست به دست هم داده و هر کسی میتواند با پرداخت پول یک ساختمان عجیب بسازد. امروزه فرهنگ کاذبی بین قشری از مردم به وجود آمده که مدام میخواهند به هم پز بدهند. این روحیه کاذب حاکم شده که گویا کسی آنقدر فهم و شعور دارد که میتواند لویی شانزدهم را درک کند و در ساختمانش به کار ببرد و فرد مقابل چون این کار را درک نمیکند و درباره طرح ساختمان سوال میکند پس اُمل است. چنین فرهنگهای مصرفی و بیریشه تحت تأثیر موجی از اقدامات گرایش خاصی از مدیریت آیندهنگر به وجود آمده است.
او در ادامه درباره دیگر مدل مدیریتی آینده نگار یا سازندههای آینده نگار میگوید: این مدل شامل مدیرانی است که انقلابی هستند و از آینده به حال میآیند و ایدهآلهایی دارند که میخواهند محقق شود. آنها میخواهند چیزی را که قبلا نبوده محقق کند و تفکر جدید به وجود بیاورند. در بین هنرمندان نیز این تفکر بسیار دیده میشود؛ یعنی ایدهآلهایی دارند که قبلا نبوده است. این افراد حتی برای رد آن چیزی که هست از ایدهآلهایی که نیست استناد میگیرند و میخواهند از آن دفاع کنند. آنها قصد دارند کارهایی براساس قوه و توان فرهنگی و علمی تکنولوژیی که اکنون موجود است چیزهای نویی ارائه دهند و ایده آلهایی را محقق کنند.
اسلامی ادامه میدهد: نگرشهایی از جمله نگاه به آیندهای که ما به صورت چشماندازهای صدساله و یا پنجاه ساله در امور مختلف داریم و پیشبینی میکنند که اگر مثلا ۸ میلیارد جمعیت دنیا ۹ میلیارد شود چه اتفاقی خواهد افتاد؟ یا مثلا جمیعت ما که ۸۰ میلیون است ۹۰ میلیون شود چه خواهد شد؟ آیا فضای کافی برای زندگی داریم؟ آیا طبیعت را نابود نمیکنیم؟ این ایدهآلها معمولا با واقعیت فاصله دارند؛ ولی بعد از مدتی به طرح مطلوب که امکانپذیر است و میتوان آن را پیاده کرد، تبدیل میشوند. به همین دلیل شروع میکنند به اقدامات عملی و رفتن به سمت طرحهایی که قابل پیاده کردن هستند. در رفتار این افراد نوعی مأموریت جدید برای تحقق رویاها هست و تنها به حل مشکل نمیپردازند؛ چراکه آنها معتقدند که رویکرد حل مشکل نهایی عقب افتاده است؛ زیرا کسانی که حل مشکل میکنند همیشه یک گام از کسی که مشکل را ایجاد کرده عقبتر هستند. بنابراین استدلال شرایط یا فردی که مشکل را ایجاد کرده از شما جلوتر میرود و در مسیری که شما حل مشکل میکنید، مشکلات جدیدی ایجاد میکند. لذا شما باید از کسانی که مشکلساز هستند جلوتر باشید، پس باید ایدهآل داشته باشید. شاید اصلا نباید در مسیری که هستید بروید و باید مسیر جدیدتری را دنبال کنید تا مشکل درست شود.
تهران شهری برای پورشهسوارها
این معمار با بیان اینکه در حال حاضر مردم در شهر تهران منفعل هستند، میگوید: در تهران همه ناراحت و شهروندان با مشکلات متعددی روبرو هستند. این شهر چه زیبا باشد و چه زشت ما مشکل رفت و آمد و اوقات فراغت داریم. شهر باید سکنی گزینی را به ما تعلیم دهد ولی ما چنین امری را در شهر خود نداریم. ما همه در تهران در حال جنب و جوش و حرکت هستیم. یک نوع تفکر غربی از نوع بد که خیلی هم مخالف دارد، در جامعه ما تزریق و مبادله میشود که نتیجه آن یک نوع سردرگمی در رفتار انسان است. تهران جابهجایی زیاد دارد و همه قبیلهای حرکت میکنند و گروهی جا به جا میشوند.
اسلامی اظهار میکند که سردرگمی موجود بین مردم تهران شامل حال تمامی اقشار جامعه میشود، منتهی در هر طبقه اجتماعی به شکل متفاوتی ظاهر میشود؛ به گونهای که مردم ثروتمند تهران به دنبال لذتهای آنی هستند. او در این باره توضیح میدهد: تهران شهری برای افراد پورش سوار است که برخی از آنها به دنبال لذتهای آنی هستند. افرادی که آمدهاند تنها تماشا کنند نه اینکه زندگی کنند و لذت ببرند. ما خیلی آسیبپذیر شدهایم و در حال حاضر آنقدر آسیبها زیاد است که این شهر دیگر دیگر خود آن جوهره قدیم را ندارد. ظاهر و باطن شهر از هم جدا نیستند و بلکه به گفته گوته (شاعر، ادیب، نویسنده و نقاش آلمانی ) یک روح مجسم هستند. ذات پوست شهر ظاهر آن است که از باطنش خبر میدهد. از طرفی عدهای معتقدند که شهر ما ظاهر مناسبی ندارد پس باطن آن به بیماری مبتلا شده است. در واقع عواملی مانند فقر، مشکلات روانی اجتماعی، هرج و مرج و ... مشکلات باطنی شهر است که در ظاهر آن پدیدار شده است.
اسلامی اضافه میکند: در شهر ما مشکلات اجتماعی بیداد میکند. تمامی مشکلات انسانی یا معرفتی موجود در جامعه در فضای ظاهری شهر ما تأثیرگذار است. مسائلی مانند اختلاس، دزدی، تراکم فروشیها، سلیقهورزیها، مسائلی مشابه اینکه هر کسی سر جای خود نیست، تمامی اینها در حال و هوای شهر ما اثرگذار است و در نهایت همه تلاشها به همین جا ختم میشود. در کشور ما برونداد نظام مهندسی به گونهای است که به معمار خوب اصلا کار نمیدهند و تنها نیم درصد معماران کار میکنند. ۹۹ درصد افرادی که کار طراحی بنا میکنند اصلا معمار نیستند. بلکه پزشک، بیسواد و یا دیپلمهاند و چون فقط پول، ملکیت و زمین دارند، این سامانه معیوب به وجود میآید.
این معمار بار دیگر تأکید میکند «در حوزه معماری به قدری اختلال وجود دارد که اصلا یادمان رفته میخواهیم سالم زندگی کنیم و این سلامت باید در نمای شهری خود را نشان دهد. وقتی سلامت روانی در جامعه وجود ندارد مسلما به زشتی ختم میشود. اگر بعضی از فضاهای مصنوعی یا عاریهای به صورت نمادین جلوه خوبی را به نمایش بگذارد بیشتر حکم نقابهایی را دارد که ما به صورت زدهایم و این امر اصل حقیقت را زشتتر میکند چون این نقاب مصنوعی است و پوششی که در صورت داریم حقیقت باطنی را گم کرده است و خود این امر یک جور زشتی را نشان میدهد.»
او معتقد است که در مشکلات بصری تهران عوامل زیادی در عمق کار دخیل هستند و باید آنها را بررسی کرد. در همین راستا ادامه میدهد: چیزی که اکنون در ظاهر شهرهای ما دیده میشود زیبنده ما نیست. اولا که از ما نیست و چیزی که بروز پیدا کرده ما نیستیم و در اصل ممکن است عاریهای و یا کپی باشد؛ البته باید توجه کرد که این مشکلات با سرمایه خود ما به وجود آمده است. در تهران پارازیتهایی بدفرم در حال جایگزین شدن با معماری خودی هستند و نمیگذارند که ارزشهای عمیق فرهنگیمان به پدیدارهای تمدنی تبدیل و جلوهگاه شهرمان شود. ما در ممکلت خود افراد فرهیخته زیاد داریم لذا باید از حضور آنها در عرصههای تخصصی برای آشکار کردن تفکر عمیق و بومی خودمان بهرهمند شویم.
وقتی که پول همه چیز میشود
اسلامی سوال میکند که چرا هویت معماری ما تا این حد در ابراز وجود و آشکار شدن در سازهها ضعیف است؟ و تصریح میکند: افرادی از جمله دلالان و واسطهها و حتی بیگانگان که ممکن است اکثرا فاقد پشتوانههای تاریخی قوی باشند، نمیخواهند شما هم تاریخ داشته باشید، به همین دلیل قصد دارند بناهای بیهویت و مشکلات فرهنگی شهری در صدر باقی بماند تا بتوانند مبادلات دلاری و قدرتی خود را انجام دهند. در این صورت نوعی کپیتالیزم (سرمایهداری) هنری و بصری قوی در سطح پدیدارها فعال شده است. درواقع منطقی که فکر کنیم این عوامل کار خود را میکنند چون منافع خود را میخواهند و بومی هم نیستند.
او توضیح میدهد که دنیای امروز دنیای رسانه و ارتباطات است. نکات زیادی توسط رسانه به ذهن افراد نفوذ میکند و در ذهن آنها باقی میماند، در نتیجه وقتی که چنین تبلیغات قوی در جامعه حاکم باشد مردم به دنبال چیزی که دیدهاند میروند، حال این امر میتواند درباره نحوه ساختمانسازی باشد یا چیزهای دیگر. زمانی که چنین معیارهای غلطی در جامعه حاکم میشود و مردم از آن استقبال میکنند سوای افراد غیر بومی که در کشور ما به دنبال کسب منفعت از وضعیت حاضر هستند، افراد بومی را میبینیم که به دلیل مشکلات اقتصادی و کسب درآمد اجیر شده غیربومیها میشوند و هر چقدر هم که تبلیغات روی آنها اثر گذار نباشد تنها به دلیل سود مالی، فرهنگ یا تاریخ برایشان بیاهمیت میشود.
این معمار در ادامه نکته مهمی مانند ساخت ساختمان روی گسل را عنوان میکند و توضیح میدهد: گفته میشود که نباید ساختمان را روی گسل ساخت و یا در کوچههای باریک نباید آپارتمانسازی کرد زیرا اگر زلزله بیاید آسیبهای زیادی وارد خواهد شد. از طرفی نمیتوان در یک کوچه باریک آپارتمان بلند ساخت چراکه این امر تردد پیاپی ماشینها را به دنبال خواهد داشت و ساخت پارکینگ برای حل مشکلات کفایت نخواهد کرد. چنین رفتاری امری غیرمنطقی است ولی با این حال میبینیم که اتفاق میافتد. این رفتارها تنها از لحاظ بصری زشت نیست بلکه بیشتر از لحاظ اجتماعی زشت است.
تهران کپکزده است
این معمار معتقد است که تهران به دلیل شرایط هرج و مرج و اغتشاشات بالایی که دارد، دچار یک نوع کپکزدگی شده است و در توضیح این کپکزدگی گفت: اگر روی یک ظرف آبگوشت را که پر از مواد پروتئینی و مغذی است، کپک بگیرد، ارتباط آن با دنیا قطع شده و همه چیز در آن فاسد میشود. به نظر میرسد نوعی از کپکزدگی به جامعه فرهنگی و معماری ما تحمیل شده است. کپک موجودی ساده و قابل تکثیر است که میتوان آن را با موضوعات قابل تکراری مانند آشپزخانهها، نماهای ساختمانی و ... مقایسه کرد.
این معمار با بیان اینکه در تهران همه از روی هم تقلید میکنند، ادامه میدهد: در حوزه معماری و شهرسازی تهران به یک باره چیزی مُد میشود. مثلا کاربرد کامپوزیتها در همه نماها تکرار میشوند. این همه مدت گفتیم که معماری باید نفس بکشد. باید با طبیعت خودش، آفتاب و باران تنظیم باشد. این کپکزدگی کاذب بلافاصله پخش میشود. در ایران تنها کافی است کسی کاری را در تهران انجام دهد بلافاصله به اهواز میرسد. این امر نشان میدهد یک موضوع بسیار ساده که تنها منفعت کارفرما در آن هست، از سلامت جامعه و فرهنگ ما مهمتر است. این کپکزدگی بر همه کردارها، گفتارها، فرمها و ... حاکم شده است. یکنواختی و عادی بودن رشد غلط را به وضوح میبینیم ولی مهمتر از همه این است که افراد بااصالت زیر آن کپک قرار گرفتهاند و در خود میپوسند.
اسلامی در ادامه این پرسشها را مطرح میکند که چرا برای حرفهای درست اعتبار قائل نمیشویم؟ چرا به کسانی که حرف درست میزنند مجال نمیدهیم؟ چرا به اینها اجازه رشد نمیدهیم؟ میدانید چقدر معمار فهیم، فیلسوف و اندیشمند که واقعا فرهیخته هستند در کشور داریم؟
او سپس ادامه میدهد: اجازه ورود و ظهور از افراد فرهیخته گرفته شده است. فکر نکنید سازمانهای ما امکان ورود و ظهور را از آنها میگیرند. نه! اشتباه نکنید همان کپکی که از راههای بینالمللی تغزیه میشود این امکان را از آنها میگیرد. همه فکر میکنند کپک یک امر ساده است ولی من میگویم ساده نیست. درست است که کپک یک موجود ساده و تکسلولی است ولی بیتوجهی به آن باعث میشود آنچه که حقیقت است، در عمق در خود بپوسد و از حیات گرفته شود. در حال حاضر مساله ظاهر ساختمانهای ما آنقدر مهم نیست؛ چراکه تعداد زیاد تلویزیون و موبایل باعث میشود که کسی به ساختمانهای ما نگاه نکند. موضوع ظاهر ساختمانها نیست، بلکه ضعیف شدن امکان رشد و تعالی انسانها، فرهنگ، سلامت جامعه، هویت و ... است که اهمیت دارد.
معمارانی که حکیماند
در ادامه از او سوال میکنیم که آیا امکان معاصرسازی معماری ایرانی وجود دارد؟ که پاسخ میدهد: بله امکان این امر وجود دارد ولی اگر متوجه نباشیم که داریم چه کاری انجام میدهیم هیچگاه به نتیجه خاصی دست پیدا نخواهیم کرد. ولی دانش و بینش لازم برای دست یافتن به این امکان هم لازم است. مثلا در معماریهای گذشته به معمارهای بزرگ که بعضی از آنها حکیم نیز بودهاند، سفارش داده میشده است. برخی معماران امروزی اصلا عمیق و فکر شده عمل نمیکنند و از طرفی بُعد هنری کار را نادیده میگیرند و تنها به دنبال پول هستند.
او میگوید که در حال حاضر معماران آنقدر به دنبال کسب درآمد هستند که حتی میروند و به دانشگاهها درخواست سخنرانی میدهند تا بیشتر پول دربیاورند.
اسلامی اضافه میکند: اگر معمار واقعی را مجال دهیم حتما چیزی را به وجود میآورد که در ارتباط با کارهای دیگر، در ارتباط با قدیم و در ارتباط با آینده باشد. چون معمار واقعی یک فیلسوف و دانشمند است. شیخ بهایی برای خودش یک حکیم بوده است. مثلا در اصفهان که سیل میآید شما میبینید که مردم در امن و آرامش هستند برای آن که آن زمان فکر کرده که شهرش باید ضدسیل باشد. به همین دلیل شهر اصفهان هرگز سیل نمیگیرد.
او در ادامه به یکی از نمونههای شهرسازی و معماری در ایتالیا اشاره میکند و میگوید: یک بار کسی تعریف میکرد که کلیه ساخت و ساز بناهای یکی از شهرهای بسیار مهم ایتالیا که قبرستانهای بسیار قدیمی و توریستی داشته است را تنها به یک معمار سپردهاند. یعنی تمام کارهای یک شهر را یک معمار انجام داده است. در آنجا این درک و شعور پیدا شده که فردی عاقل را مسوول چنین کار مهمی کنند. من نمیگویم که این امر درست یا غلط است فقط سوالم این است که این تفکر از کجا آمده است؟
در معماری ما سرو و صدا هست نه چندصدایی
او درباره بحث سلیقهای بودن ساخت و سازهای معماری میگوید: در ساخت و سازهای معماری ما «پولی فونی» (چند صدایی) وجود ندارد و تنها سر وصدا است. درواقع اگر به یک ارکستر نگاه کنیم سازهای مختلفی را میبینیم که در حال نواخته شدن هستند ولی در نهایت همه آنها یک صدای واحد و منظم را تولید میکنند و هر کس ساز خود را نمیزند. در کنار همه اینها و داشتن چندصدایی از طرفی یک رهبر ارکستر دارند که آنها را هدایت میکند تا موسیقی نهایی یک رایحه و روح کلی داشته باشد. این امر در معماریشان نیز دیده میشود؛ به گونهای که بناها دارای یک هارمونی خاص و یک روح کلی هستند؛ این امر نشان میدهد که روشهای درست همه این موارد را از عمق فلسفه و مباحث تاریخی خود بهره گرفتهاند و از نظر اداری هم به جایی رسیدهاند که میدانند کنترل کلیتر برای ساخت و سازهای شهری لازم است.
این معمار اضافه میکند: در ایران در برنامهها و جلسات مختلف برای رفع چنین مشکلاتی حرفهای خوب زدهایم ولی در عمل شهرداریها آن کاری را که باید انجام دهند، نمیدهند. سازمانهای مربوطه باید این صداها را با هم هارمونایز کنند؛ یعنی اینکه آنها را به یک ارکستر تبدیل کنند. رفتارهایشان باید با هم تنظیم شود نه علیه هم. اینگونه نباشد که یکی سنتی بسازد و در کنارش مدرن طراحی و اجرا کند. یکی مدرن چپ بسازد یکی مدرن راست. یکی لاکچری بسازد و یکی فقیرانه.
بیشتر از چین دانشکده معماری داریم
او در ادامه به بحث آموزشی رشتهای معماری میپردازد و میگوید: دانشگاهها تخصصها را دنبال میکنند. زمانی که تخصص وارد مرحله اجرایی میشود این امر تبدیل به حرفه خواهد شد. ما باید بین حرفه و تخصص ارتباطاتی برقرار کنیم. این در حالی است که در کشور ما بین تخصص و حرفه فاصله هست و کسانی که در دانشگاهها فعالیت میکنند تلاش میکنند که این فاصله را پر کنند. بحث ما در خود تخصص این است که بین شهرسازی و معماری و بین رشتههای دیگر که زیرمجموعه شهرسازی هستند ارتباط قویتر برقرار کنند.
اسلامی اضافه میکند: در رشتههای معماری تعلیم مکتبهای کپی غرب بسیار زیاد شده است. اقتصاد آموزشی ما بسیار کاذب و متورم است؛ به نحوی که در رشته معماری حدود ۸۵۰ واحد آموزشی داریم. این در حالی است که در فرانسه تنها سه یا چهار دانشکده معماری دارند یا در آمریکا که ۵۰ تا ایالت دارند و تنها به تعداد هر ایالت، دانشکده معماری دارند. تعداد معمارانی که ما تربیت میکنیم چهار برابر آمریکا است و حتی از چین هم بیشتر است. این شرایط آموزشی رشتهها و مفاهیم را خورد میکند. باید این پراکندگی بین رشتههای معماری را تجمیع کرد. دنیا اکنون از نظر علمی به این سمت رفته که به جای اینکه بین دو رشته، رشته دیگری هم اضافه شود، دو تا رشته را روی هم، همپوشان میکنند و در قسمتهای مشترک آنها ارتباط برقرار میکنند و این وسط رشته دیگری ایجاد نمیشود. در خود رشتههایی که موجود هستند گرایشهایی به وجود میآید که غنیسازی شده و دارای تعریف بهتر میشوند. رشتهها تکثیر نمیشوند و سرجای اول خود برمیگردند به صورتی که دارای تعداد محدود ولی بسیار پیچیده هستند.
او با بیان اینکه در کشور ما بین شهرسازی و معماری فاصله هست در صورتی که در همه جای دنیا شهرسازی، مرمت و ... جزو معماری و مرتبط با آن هستند، میگوید: معماری یک هویت کلی است که همه فضاها و محیط زیست را شکل میدهد. در کشور ما معماری به دست دلالان ساخت و ساز افتاده است. معماری از هویت فرهنگی، روانشناسانه و از هویتهای مختلف که عمیق هستند خارج شده و تنها جسم آن باقی مانده است. سوالاتی هم که الان درباره زیبایی شهری مطرح میشود فرم و ظاهر معماری را مورد بحث قرار میدهد نه اصل آن را گرچه که معماری معنای بسیار غنی دارد و همان فضای زیستی انسان است که باید شکل داشته باشد.
باید مشکلات معماری و فضای شهری را حل کنیم
او میگوید که باید در جایی برای این مشکلات تصمیم گرفته شود و افرادی باید درباره آن فکر کنند وگرنه به همین صورت رها شده باقی میماند و در نهایت به جایی میرسیم که نمیتوانیم آن را حل کنیم.
این معمار اضافه میکند: مشکلات وجود دارند و به سرعت نیز در حال تکثیر شدن هستند و هیچکس هم نمیتواند جلوی آنها را بگیرد برای اینکه ریشهیابی اصلی اتفاق نمیافتد. اگر این حرفها را حتی در دانشگاهها هم بزنید کسی استقبال نمیکند چون همه به دنبال منافع شخصی خود هستند و اصلا حوصله این حرفها را ندارند.
او درباره راهحل این مشکل میگوید: تصور من این است که مثلا وزارت راه و شهرسازی یا شورای عالی انقلاب فرهنگی باید ضمن اینکه سندهای معماری را تنظیم و ابلاغ میکنند، این سندها را در جایی نهادسازی کنند که عقل کلی حاکم باشد؛ مثلا در انگلیس برای شهرسازی و معماری قوانینی وجود دارد که اجازه دخل و تصرف سلیقهای را نمیدهند. در آنجا کسی نمیتواند به راحتی ساختمانش را تغییر دهد یا بسازد.
اسلامی در پایان اظهار میکند که «در نظام مهندسی، رشته معماری در اقلیت است و رأی خاصی ندارد. چقدر باید در جلسات بگوییم که نظام معماری را مستقل کنید؟ ولی در آخر اتفاقی نمیافتد. این کشور یک نظام معماری میخواهد و در این نظام به گونهای باید عمل کرد که معماران، مصرفکنندگان و دستگاههای حامی، به هم مرتبط شوند و به صورت حکیمانه و عاقلانه همه را رشد دهند.»
انتهای پیام
ثبت نظر