یک موزهدار بعد از بیپاسخ ماندن نامهی سه ماه قبل موزهداران برای اعلام شاخصهای انتخاب مدیران موزهداران، سه پیشنهاد به مدیر اداره کل موزهها داده است؛ پیشنهادهایی که به اعتقاد او نیازی به بودجه، امکانات و نیروی انسانی ندارد و به رعم او، با عملیاتی شدنشان دستکم یادگاری در حوزه فعالیتها و نیازهای فرابخشی میتواند باشد.
، ۳۱ اردیبهشت امسال، جمعی از موزهداران در نامهای سرگشاده به مدیر اداره کل موزهها درخواست کردند تا شاخصهای مربوط به انتخاب مدیران موزهها به طور واضح، دقیق و قابل ارزیابی در زمینههای تحصیلی، سابقه کار در موزه، سابقه اجرایی یا نیازهای دیگری که به طور رسمی وجود دارد، اعلام شود.
اکنون رضا دبیری نژاد – موزهدار و عضو ایکوم ایران – در نامهای مستقل به وی، این درخواست را بار دیگر مطرح کرده است.
در بخشی از نامهی او آمده است: «با وجود گذشت سه ماه از نگارش نامه جمعی از موزهداران به شما برای اعلام شاخصهای انتخاب مدیران موزهها، تاکنون هیچ پاسخی به این درخواست داده نشده است. پیشتر و در همان زمان انتشار نامه و در پاسخی تلویحی اشاره کردید این شاخصها چند سال پیش ابلاغ شدهاند.
درخواست ما در آن زمان این بود که دستکم همان ابلاغ، دوباره عمومی و رسانهای شود، ولیکن گویا این نامه نیز بناست مشمول گذر زمان شده و به آرامی و در سیر رویدادها و روزگاران به محاق فراموشی سپرده شود.»
او در بخش دیگر یادداشت خود با اشاره به گذشت حدود شش سال از زمان حضورِ وی به عنوان مدیر اداره کل موزهها و استقبال و امیدی که از حضور او به دلیل سالها موزهداری و معلمی در بین دانشآموختگان و کارکنان امروز موزهها داشته، نوشته است: «در آن زمان امیدوار بودیم فصلی تأثیرگذار و جریانساز در حوزه کلی موزهها پدید آید تا برخی از مشکلات زیرساختی، ساختاری، قانونی و استانداردی موزهها به موجب آن برطرف شود، اما با گذشت این مدت زمان، این پرسش وجود دارد که حاصل این دوره چه بوده است؟ حاصلی که تنها به آمار و صورت ظاهری بسنده نکرده، بلکه بخشی از مشکلات موزهها را برطرف کرده باشد و نه آنکه خودش سبب ایجاد چالشها و دغدغههای تازه باشد. آن چه مقبول همگان در جامعه موزهداری باشد و نه محدود به حوزه و گروهی محدود از مدیران. اتفاقی که بتواند آثار درازمدت و قابل استناد داشته باشد!
میپذیریم که چالشهایی گوناگون وجود داشته و فرهنگ از اولویت خارج شده و موانع بسیار بوده است. درک این موضوع که در روزگار پساادغام، رویکرد آماری و آمارطلبی بر حوزه موزهها هم تحمیل شده قابل فهم است. درک اینکه بحرانها و نبود برنامه زیربنایی در ادغام باعث جدی گرفته نشدن مشکلات، نیازها و برنامههای موزهها به عنوان بخشی از وظایف سیاستگذاری و فعالیتهای فرابخشی نهاد موزهها مغفول مانده نیز قابل فهم و مشاهده است اما ما جامعه موزهداری به سهم خود چه باید بکنیم؟
اگر بحران اقتصادی، امکان توسعه موزهها یا استانداردسازی آنها را در بخش موزههای دولتی فراهم نمیآورد، اگر محدودیتهای استخدامی، امکان جذب نیروهای دانشآموخته متناسب و پشت درمانده را فراهم نمیکند و موزهها از نبود ساختار تشکیلاتی مناسب رنج میبرند و باز اگرهای اجرایی دیگری هم وجود دارند، اما دستکم تدوین قوانین و ضوابط دور از دسترس نیست یا ارایه تعاریفی که در هنگامه آمارگراییهای بیش از اندازه، بروز پدیدههای کاذب به پشتوانه آن کنترل شود سهل و ممکن است، آیا اداره کل موزهها نمیخواهد نقش فرابخشی و فراسازمانی خود را بپذیرد و این نقش را آن گونه که شایسته است، ایفاکند؟
ما بر این اعتقادیم که همیشه چنین فرصتهایی نداریم و در برابر آنچه بر عهده ما گذاشته شده و جامعه همکاران و مخاطبانمان مسئول هستیم. بهتر است که فرصتها را بیش از این از دست ندهیم، شاید اگر شما سه پیشنهاد زیر را که نیازمند بودجه و امکانات و نیروی انسانی نیست عملی کنید، یادگاری اثربخش از خود در حوزه فعالیتها و نیازهای فرابخشی به جای بگذارید.»
او در ادامه سه پیشنهاد خود را این طور مطرح میکند:
نخستین پیشنهاد او «شاخصهایی برای انتخاب مدیران موزهها تدوین کرده و به آگاهی همگان برسانید» است، که این طور توضیح میدهد: «اغلب مشاغل برای انتخاب مدیرانشان شاخصهایی دارند و این موضوعی خارقالعاده نیست. آیا هر کسی میتواند رییس یک شعبه بانک حتا در یک شعبه روستایی شود، بدون آنکه سابقه بانکداری و دستکم معاونت یک شعبه را داشته باشد؟ آیا هر کسی بدون سابقه و تخصص میتواند رییس یک بیمارستان یا حتا یک مدرسه شود، بدون آنکه سابقه کار آموزشی داشته باشد؟ اعلام شاخص به معنای محدود و انحصاری کردن این حوزه نیست، بلکه به معنای ارزشگذاری و درک اهمیت صیانت از میراثها و گنجینههای فرهنگی، تاریخی و علمی است.
همانگونه که به خاطر اهمیت جان مردم در یک بیمارستان یا درمانگاه، یا ارزش مال و دارایی مردم در یک بانک، یا ارزش پرورش نسلهای آینده در یک مدرسه و مانند اینها لازم است تا شاخصها و سلسله مراتبی برای مدیریت این مراکز وجود داشته باشد یا همانند نظام دانشگاهی که برای ریاست دانشگاهها چارچوبی تعیین کرده، شایسته است برای سابقه و گنجینه فرهنگی و علمی یک جامعه هم ارزش قایل شویم و برای مدیران موزهها شاخصهایی متناسب با حوزه کاری ایشان تدوین و ضمن اطلاعرسانی همگانی رسما به همه نهادهای صاحب موزه هم اعلام شود.»
«راهنمایی و کارشناسی موزهها را ضابطهمند کنید» دومین پیشنهاد دبیرنژاد است، که در توضیح نوشته است: «در این سالها شاهد بودهایم که نقدهای بسیاری به راهنمایی موزهها میشود. از سویی دیگر، ایجاد جذابیت و ارایه مناسب آثار موزهها و رضایتمندی بازدیدکنندگان وابسته به رفتار و دانش راهنمایان میشود. این نکات از سه دهه پیش به عنوان یک رکن پذیرفته شدهاند، با این رویکرد دورههای تخصصی و آموزشی ویژه برای ارتقای سطح راهنمایی موزهها و تربیت راهنمایان و کارشناسان موزهها در مراکز آموزش عالی میراث فرهنگی و پس از آن در مراکز دیگر پدید آمد.
در این سالها شاهد بودهایم که با شیوههای مختلف نیروهایی غیرمرتبط یا آموزشندیده یا افراد جابجا شده از مشاغل دیگر در جایگاه راهنمایان موزه قرار میگیرند و همین رفتار عوارضی متعدد به موزهها وارد آورده است. اگر به دنبال رفع مشکلات خدماترسانی مطلوب در موزهها هستیم، برای این ناهمگونی و ناهمخوانی باید چارهای پیدا کرد. چگونه است که برای راهنمایان گردشگری شرایطی در نظر گرفته میشود و افراد متقاضی باید دورههای آموزشی برنامهریزیشده طی کنند و در آزمونی با نظارت سازمان میراث فرهنگی و گردشگری شرکت کنند تا بتوانند کارت راهنمایی گردشگری خود را دریافت کنند و سالیانه نیز نیازمند تمدید آن هستند، چرا برای حوزه موزهداری که شباهت زیادی به گردشگری دارد، راهکاری مشابه در نظر گرفته نشود. اداره کل موزهها در محدوده و جایگاه فرابخشی خود بهتر است برای شاغلان یا داوطلبان راهنمایی موزهها نیز دو شرط رشته تحصیلی مرتبط یا گذران دوره آموزشی تخصصی و قبولی در امتحان جامع را بگذارد. حتا این دوره را میتوان با همکاری همان موسسات خصوصی آموزش گردشگری برگزار نمود و به هر حال باید جذب راهنمایان موزهداری ساختارمند و مدیریتشده انجام شود.»
وی «ارایه مجوز راهاندازی موزههای خصوصی را منوط به متخصص بودن اجزای آن کنید» را به عنوان سومین پیشنهاد مطرح کرده، که در بخشی از توضیح آن آورده است: «خودتان اعلام کردهاید که در این چند سال رشد صدور مجوز موزههای خصوصی قابل توجه بوده است و آرزو کردهاید در شمارگان این موزهها به عدد هزار موزه برسید. اما آیا تنها وجود موزه کافی است و میتوان به اکتفای بودن موزهای و بالا بردن آمار به هزار موزه رسید یا تنها وجود مکان برای موزه بودن کافی است؟! آیا بودن یک ساختمان، جایی را بیمارستان یا مدرسه میکند یا وجود مراکز اجتماعی و فرهنگی همچون موزه وابسته به دانش و تخصص آن است؟ چرا باید هر کسی بدون تخصص یا بدون حضور و به کار گماشتن یک موزهدار میتواند مجوز راهاندازی موزه بگیرد.
پیشنهاد این است شیوه دریافت مجوز موزه خصوصی را ارتقا دهید و آن را منوط به کمک گرقتن از یک کارشناس موزهداری و یا گذراندن دوره آموزشی موزهداری کنید تا یک متخصص بر فعالیت موزه نظارت کند و آن را سازمان دهد تا مشخص باشد که چگونه آثار موزه را ثبت و ساماندهی میکنند. افزایش صدور مجوز موزه خصوصی به تنهایی کافی نیست، بلکه وقتی ارزشمند میشود که موزهای همهجانبه و با حداقل نیازها به وجود آید.»
انتهای پیام
ثبت نظر