در ابتدا، جنگ دریایی را دست کم گرفته بودم و فکر میکردم راحتترین جنگهاست، ولی در آن لحظات بود که پی بردم مهلکترین، خطرناکترین و سختترین جنگ هاست، زیرا کوچکترین غفلت و اشتباه باعث میشود در قعر دریا طعمۀ کوسهها شوی.
شهید ناخدا سوم علی اصغر سلیمانی از شهدای نیروی دریایی ارتش در خاطره ای روایت میکند: سه فروند از آن هواپیماهای شکاری دشمن توسط پدافند خارک سرنگون شدند. وقتی منطقه کمی آرام شد به ما اعلام کردند وضعیت عادی است و با احتیاط و هوشیاری کامل به طرف بوشهر حرکت کنید. در بین راه بودیم که دوباره حملههای هوایی شروع شد. این بار ۶ فروند شکاری دشمن بودند که به ما از جهت های مختلف حمله ور شدند.
تقاضای پشتیبانی هوایی کردیم. هواپیماهای دشمن چون خود را نزدیک شدن به ناوچه موفق ندیدند، به خارک حمله کردند و از آنجا با رگبار مسلسل و راکت به طرف ما شلیک میکردند. اما کارشان بیهوده بود، چون جرأت نزدیک شدن به ما را نداشتند و از دور مهمات خود را شلیک میکردند. شاید برای این بود که در زمان برگشت مورد مؤاخذه صدام قرار نگیرند. گلولههای ناوچه به دلیل درگیری زیاد به اتمام رسیده بود، ولی خوشبختانه حمله دیگری به ناوچه نشد.
در ابتدا، جنگ دریایی را دست کم گرفته بودم و فکر میکردم راحتترین جنگهاست، ولی در آن لحظات بود که پی بردم مهلکترین، خطرناکترین و سختترین جنگ هاست، زیرا کوچکترین غفلت و اشتباه باعث میشود در قعر دریا طعمۀ کوسهها شوی.
جزیرۀ خارک را پشت سر گذاشتیم و سواحل بوشهر در مقابل مان ظاهر شد. وارد آبراه که شدیم همه چراغها خاموش بودند و آسمان صاف و مهتاب در آن می درخشید. بچهها خیلی زحمت کشیده بودند و غرور و افتخاری خاص در جانشان طنین انداز شده بود. من هم خوشحال و مفتخر بودم زیرا مجالی فراهم شده بود تا مراتب ایمان خود را در عمل نشان دهم.
ساعت ۲۱:۰۰ بود که در اسکله پهلو گرفتیم و گوسفندی را که مردم بوشهر هدیه کرده بودند، در مقابل ناوچه به افتخار پیروزی در آن عملیات شجاعانه قربانی کردند و افراد مورد تشویق قرار گرفتند. شبانه مهمات لازم را گرفتیم و از آنجا که به یاری و همت کارکنان زحمت کش ناوچۀ همیشه قهرمان «پیکان» همیشه آمادگی ۱۰۰ در صد برای انجام مأموریت داشتیم، بیشتر مأموریتها را به ناوچۀ ما محول میکردند و ما نیز عاشقانه به انهدام تجهیزات دشمن اقدام می کردیم.
صبح فردا ساعت ۰۴:۰۰ مأموریت جدید که توأم با گشت زنی و شناسایی بود، به ما محول شد. اطلاعاتی از دشمن در آن مأموریت به دست آوردیم و شب آن روز تا مشاهده چراغهای سواحل قطر پیش رفتیم و بعد از سه روز به اسکله برگشتیم.
بعد از گذشت حدود یک ماه از جنگ که سرشار از خاطره بود، مأموریت انهدام سکوی «البکر» و «الامیه» به ما محول شد. وقتی به هدف مورد نظر رسیدیم، هیچ گونه تحرک از سوی عراق روی اسکلهها مشاهده نشد؛ مثل این که آنجا را تخلیه کرده بودند و بلا استفاده بود.
بعد از این که بالگرد گشت نیروی دریاییمان روی باند اسکله البکر نشست، ما هم در آن اسکله پهلو گرفتیم و تکاوران نیروی دریایی را که همراه ما بودند روی آن پیاده کردیم. عملیات تخریب به صورت غیر قابل استفاده کردن از سامانۀ بارگیری و از بین بردن سلاح موجود در آن و غنیمت گرفتن بعضی از آنها شروع شد و آن روز تمام نقاط حساس البکر تخریب شد و ما بدون درگیری و با موفقیت برگشتیم.
چند روز بعد که پدافند جزیرۀ خارک را به عهده گرفته بودیم، ساعت حدود ۰۴:۰۰ بود. نگهبانی اتاق رادیو را تحویل پاکنژاد دادم و با شنیدن صدای الله اکبر، از روی قطب نما قبله را مشخص کردم و بعد از گرفتن وضو به اقامه نماز ایستادم.
در رکعت دوم بودم که حملههای هوایی دشمن شروع شد. درگیری خیلی شدید بود. وقتی روی عرشۀ ناوچه رفتم، دیدم آسمان خارک یک پارچه از شلیک گلولهها به طرف هواپیمای دشمن روشن شده بود که خوشبختانه این گلولههای آتشین کار خودش را کرد و موجب سقوط یک فروند هواپیمای دشمن در دریا شد.
فردا شب بار دیگر هواپیماهای دشمن به جزیره حمله کردند، اما بلافاصله در برابر آتش پرحجم پدافند خارک، ناوچۀ ما و ناو قهرمان «کهنمویی» قرار گرفته و بدون نتیجه فرار را برقرار ترجیح دادند. در این جا، بجاست یادی از قهرمانان و ایثارگران ناو جاوید «کهنمویی» کرده باشیم که در طول جنگ، افتخاراتی را برای نیروی دریایی آفرید و با تقدیم شهدای گرانقدر، صلابت و اقتدار را به خلیج فارس ایران اسلامی هدیه کرد.
انتهای پیام
ثبت نظر