تابستان سال ۹۳ سینمای «هنروتجربه» متولد شد؛ مخاطب حرفهای سینما که از «شهیدثالث» و «کیارستمی» و «نادری» خاطره خوبی داشت و با نسخه غیرایرانی هنروتجربه در سینمای آمریکا، فرانسه و بریتانیا آشنا بود، نوید هوایی تازه و صدایی ناشنیده و رنگی نو را در جریان خسته و خموده سالهای اخیر سینمای ایران، پیشاپیش دیگران درک کرد؛ بیننده کمتر پیگیر، زمان بیشتری نیاز داشت تا با سوژهها و پرداختهای متفاوت این سینمای جدید همراه شود.
در این بین، جاروجنجال بین سینماگرها و منتقدها هم کم نبود. مخالفها نگران بودجه و صندلیهایی بودند که قرار بود به فیلمهایی تعلق بگیرد که بیننده و اساسا ارزش دیدن ندارند؛ موافقهای دلزده از سینمای تجاری، به «هنری» و «تجربی» بودنِ جریان جدید سینما امید بسته بودند. حالا بعد از پنج سال، هنروتجربه راه خودش را پیدا کردهاست؛ حرفهایی میزند و تصویرهایی نشان میدهد که سالها با توجیه «مردم این چیزها رو دوست ندارن»، بهشان بهایی داده نمیشد.
مردم، بهنظر فیلم سازهای جریان اصلی، فقط کمدی مبتذل دوست دارند و اجتماعیِ تیره میپسندند و عشقیِ سطح پایین میفهمند. حالا اما هنروتجربه با کارگردانهای جوانِ خوش فکری که معرفی و طرفدارهایی که از بین «مردم» برای خودش دستوپا کرده، بر نظریهپردازیهای بیمبنای پیش از خودش درباره سینما و مخاطبانش خط بطلان کشیدهاست. پرونده امروز، نه در دفاع از هنروتجربه –که به دفاع نیازی ندارد- بلکه در مدح این سینمای نوپا و موفق است.
مروری بر فیلمهای موفق هنروتجربه
سینمای هنروتجربه، رویکرد تجاری ندارد و درنتیجه برای فروش بیشتر به هر چیزی متوسل نمیشود؛ هرچیزی یعنی چهرهها، بازی فریبکارانه با خط قرمزها، شوخیهای هرزه، کپی الگوهای مطمئنی که قبلا جواب دادهاند و دستاویزهای دیگری که در سینمای تجاری به دادِ فروش میرسند. فیلم ساز، مخاطبش را دور نمیزند و فریب نمیدهد؛ دنبالهروی ذائقه و سلیقه او نیست و خودش را پشت ایدئولوژی و ژست مصلح اجتماعی دردمند پنهان نمیکند. معنیِ این حرفها البته تأیید و تشویقِ همه فیلمهای هنروتجربه نیست. این گروه دربرابرِ سینمای جریان اصلی، حدود و معیارهایی برای خودش قائل است که فیلمهایش را فارغ از خوب یا بد بودنشان، متمایز میکند؛ وجوه تمایز این دو جریان سینمایی بیش از اینهاست اما ترجیح میدهم از خودِ فیلمها مثال بیاورم تا ادعایم مستند باشد. در ادامه چند فیلم از گروه هنروتجربه را پیشنهاد میکنم که شخصا مجذوب قصه خلاقانه و روایت متفاوتشان شدهام. فیلمهای هنر و تجربه، مدت زمان زیادی روی پرده نمیمانند و سئانسهای مهجوری هم دارند؛ پس بعید است موفق به تماشای همه آنها در سینما شدهباشید. به این دلایل، پیشنهادهای من، مربوط به فیلم های اکران شده در دو سال اخیر است. این فیلمها را میتوانید در سایتهای دانلود و تماشای قانونی، ببینید.
کوپال| کارگردان: کاظم ملایی
«احمد کوپال»، شکارچی و تاکسیدرمیست، قلعهای برای خودش ساختهاست دور از شهر و مملو از چیزهایی که دوست دارد؛ زندانی شیک و پر از امکانات با آثار و نشانههایی که به او یادآوری میکنند چه شکارچی قویدستی است و چقدر بینیاز از دیگران. با شنیدن قصه فیلم اگر اسمِ شخصیت اصلی را ندانیم، بعید است آن را متعلق به سینمای ایران بدانیم بس که در سالنهای سینمای ما همه درحال خیانت و دستوپازدن در فقر و پنهان کردن دروغهایشان هستند. «کوپال»، هراسی ضروری به جان مخاطبش میاندازد؛ هراس از گیر افتادن در دنیای مطلوب نفوذناپذیری که برای خودش ساختهاست و شاید یکروز ببلعدش و حتی شاید همین الان هم بلعیده باشدش! وجه نمادین و استعاری پررنگ کوپال، آن را به فیلمهای وراج ناصح تبدیل نکردهاست. اجازه میدهد با خیال راحت از دیدنش لذت ببریم و پیامش را بدون جبهه گیری و خشم، بپذیریم.
پاپ| کارگردان: احسان عبدیپور
آدم این روزها اگر دلش برای قصه تنگ شود، سینما اولین چیزی نیست که به آن پناه میبرد. «پاپ» از انگشتشمار فیلمهایی است که چیزی برای تعریف کردن دارد؛ قصه دختری که نامزدش توی زندان است و خودش را به آب و آتش میزند تا پسر را به مسابقه روبوکاپ برزیل برساند، قصه جوان عاشقی که محبوبش گذاشته رفته آن ورِ آب و پسرِ سادهدل هر روز تمرین شنا میکند تا یک روز بتواند دل به دریا بزند و قصه مرد میانسال سیهچردهای که مهمترین مسئله و دغدغه زندگیاش، انتخاب «پاپ» است چون به خیالش اگر سیاهپوستی قدرت را در واتیکان بهدست بگیرد، تاریخ بدهیاش را به سیاهها پس خواهدداد. پاپ اگر کتاب باشد، مجموعه داستان کوتاه خوشخوان و سرگرمکنندهای است بنابراین این فیلم به دیدنش می ارزد و میشود به هرکسی پیشنهادش کرد تا برای دیدنش وقت بگذارد.
رضا| کارگردان: علیرضا معتمدی
همسر رضا بعد از ۹سال زندگی مشترک، تصمیم گرفتهاست از او جدا شود. رضا هنوز او را دوست دارد اما هیچ کاری نمیکند، چون واقعا او را دوست دارد! رضا، فاطی را به ماندن مجبور نمیکند؛ خودش را هم به تکان خوردن و بلندشدن، مجبور نمیکند. رضا کلا هیچکاری نمیکند جز نشستن و تماشا. زورش به کسی و به زندگی نمیرسد. آرام و شوخوشنگ، انگار همهچیز روبهراه است، روزگار میگذراند ولی این فقط ظاهر ماجراست. عمق اندوه رضا را از قصهای میفهمیم که درحال نوشتن و تعریف کردنش است؛ قصه پیرمرد صدسالهای که زیادی عمر کرده است و همراهانش او را در بیابان رها میکنند تا بمیرد. پیرمردی که هفت سال را در بیابان سپری میکند و حتی مرگ هم سراغش نمیآید اما روزی به معجزه عشق، دوباره سلامتیاش را به دست میآورد. قابهای بینظیر فیلم، آلبوم چشمنوازی است که در سینمای ایران، کمتر به چشممان خورده است.
جنبل| کارگردانان: هادی کمالیمقدم و مینا بزرگمهر
موسی، گرفتار افسون «دخت دیریا» (دختر دریا) شده و در جستوجوی عشق اوست. دخت دیریا اما بهاین راحتی که رخ نشان نمیدهد. موسی جَهله (نوعی ساز جنوبی) مینوازد به امید آنکه بار دیگر، در کوزهاش صدای دریا بپیچد. از لباسهایی که اهالی جزیره برای امواتشان به «موم دیریا» (مادر دریا) دادهاند، تابلوهای خوشرنگ میسازد و وادیهای سخت مردافکن را پشت سر میگذارد. موسی، از عالم واقع به جهان خیال و افسانه پا میگذارد و ما را هم با خودش همراه میکند. «جنبل»، یک صفحه از رمان هزارصفحهای افسانههای جنوب است؛ اگرچه درقالب مستند ساخته شده است اما مثل قصهاش، روایتی لغزان بین خیال و واقعیت دارد. تجربه تصویری نابی را که جنبل به کمک ویدئوآرت و پرفورمنسآرت به ما هدیه میکند، پیش از این تنها از قاب سینمای جهان دریافت میکردیم.
یادداشت شفاهی «مجید برزگر»، کارگردان، درباره رابطه سبک زندگی و سینمای هنروتجربه
هنروتجربه علیه سینمای ویترینی
«مجید برزگر» را با فیلم «پرویز» میشناسیم. او البته خیلی پیشتر از این فیلم یعنی تقریبا حدود دهه ۷۰ با آثار تجربی و کوتاه وارد سینما شد و حالا فعالیتش در سینمای هنروتجربه در مقام کارگردان، تهیهکننده و نویسنده شناخته میشود. برزگر، هنروتجربه را سینمای قدمتداری میداند که امروز اسم و عنوانش عوض شدهاست اما بنابهرسم دیرینش، ارتباطی عمیق و تأثیرگذار با مخاطبش برقرار میکند.او دریادداشت شفاهی به زندگی سلام می گوید:
امروز بخشی از جریان اصلی سینما، به ساختن رویا مشغول است؛ رویاهایی که ممکن است سرشار از دروغ باشند یا فاصلهای بعید با واقعیت داشتهباشند. منظورم این نیست که سینما باید نمایشگرِ واقعیت باشد، هنر، اتفاقا بدیل واقعیت نیست و تفسیر متفاوتی از آن است اما سینمای رویاپرداز کارش چیز دیگری است؛ فیلمهای جریان اصلی نسبتی با خیال که امر مهمی است، ندارند؛ سروکارشان با عشقهایی است که فقط در همان فیلمها پیدا میشود و قهرمانهای پوشالی و چیزهای دور از دسترس.
اگر فیلمفارسی را از پیش از انقلاب تا الان بررسی کنید چیزی پیدا نمیکنید جز ماجرای آدمهای خوشتیپ و قصه پسرِ ندار و دختر پولدار و مثلا زندگی فقیرهایی که الکی خیلی خوشحال هستند. سینما اگرچه بهنوعی به اینها نیاز دارد اما با تماشاگر کاری نمیکند و بر زندگی او تأثیری نمیگذارد؛ تلاش سینمای کاملاً ویترینی ایران است برای فرار از محدودیتها. برای ردیابی سینمایی که مشخصاً قصد دارد بنا را روی زیستِ واقعی مردمِ عادی و طبقاتِ برسازنده جامعه قرار دهد و از طرفی لذت سینما و خیال سینما را زنده کند باید به سمت دیگری رو برگردانیم. از این سمت است که سینما میتواند پیشنهادهای جدیدی برایمان داشتهباشد و حتی سبک زندگیمان را تغییر بدهد؛ قادر است مجابمان کند بیشتر بدانیم، بیشتر بخوانیم و همدیگر را رعایت کنیم.
این کار تنها از عهده نوعی از سینما برمیآید که در جهان و در طول ۸۰سال فیلمسازیِ جدی ایران، توانستهاست نگاه ما را به عشق، خانواده، دوستی، وطن و خیلی مفاهیم دیگر عوض کند. همان سینمایی که امروز «هنروتجربه» مینامیم اش و در زمانهای مختلف اسمهای دیگری داشتهاست ازجمله؛ متفکر، مستقل و هنری. هیچوقت از کمدیها، فانتزیها و ملودرامهای سطح پایین در سینمای فارسی قبل از انقلاب تا جریان اصلی امروز، توقع تأثیرگذاری نداشتیم و نداریم؛ جریان جدیتر سینماست که گاهی به تماشاگر سیلی میزند، متفاوت بودن را نشانش میدهد و به او میگوید میشود انسان بود و عاشق بود. شما میدانید به عنوان یک مثال از بیشمار کار درخشان، «هامونِ» مهرجویی بر جامعه روشنفکری و طبقه متوسط چه تأثیری گذاشت و باز همینطور بهعنوان مثال میدانید «مادرِ» حاتمی، پیشنهاد تازهای است درباره اینکه چطور میشود جهان را، اشیاء را و مادر را دوست داشت.
با دیدن این فیلم و فیلمهای مشابه، میفهمید کلام چیز باارزشی است و شعر، اتفاقیست مهم. این دست فیلمها اگرچه نسبت کمی از سینمای ایران و جهان را تشکیل میدهند اما موثرند؛ آینههایی هستند برای نمایش آنچه هستیم و آنچه باید باشیم. با این تعریف، سینمای هنروتجربه همیشه وجود داشتهاست؛ از سالها پیش با «اوگانیانس»، «فرخ غفاری»، «گلستان»، «بیضایی» و «آوانسیان» تا بعدتر در آثار کسانی مثل «شهید ثالث»، «کیارستمی»، «مهرجویی»، «پناهی»، «جلیلی» و امروز در فیلمهای «مکری»، «بهرام توکلی»، «شیروانی» و بسیاری دیگران. زمانی، اوضاعش بهتر بوده و وقتی هم مثل حالا با بیمهری طرف است.
ثبت نظر