Fa En سه شنبه 22 آبان 1403 ساعت 23 و 19 دقیقه

حرفی که «کلیشه‌ای» است

حرفی که «کلیشه‌ای» است

منیرالدین بیروتی با بیان این‌که «نقد ادبی نداریم» حرفی کلیشه‌ای است می‌گوید: این فرهنگ در بین ما ایرانی‌ها جا افتاده که حرف‌های اصیل را قدیمی‌ها گفته‌اند و ما به حرف‌های نو نیازی نداریم و تنها کاری که می‌توانیم انجام دهیم این است که بر حرف‌های اصلی حاشیه بنویسیم.

جمعه 10 آبان 1398 ساعت 11:55

این داستان‌نویس و منتقد ادبی درباره نقد ادبی و جایگاه آن در ادبیات ایران اظهار کرد: این‌که می‌گویند نقد ادبی نداریم، حرفی کلیشه‌ای است اما کسی نمی‌آید ابتدا نقد را برای ما تعریف کند که منظور از نقد چیست و بعد بگوید نقد چه جایگاهی دارد. ما در مملکتی زندگی می‌کنیم که اصولا نقد هیچ جایگاهی ندارد؛ این صرفا درباره ادبیات و کتاب هم نیست.

او سپس گفت: متأسفانه یک فرهنگ بد داریم که از قرن ششم و بعد از مصیبت‌ هجوم مغول شکل گرفته است، این‌که حرف‌های اصیل را قدیمی‌ها گفته‌اند و ما به حرف‌های جدید نیازی نداریم. هرچه حرف نو بوده دیگران در قرن‌های پیش گفته‌اند و تنها کاری که ما می‌توانیم انجام دهیم این است که بر آن‌ها حاشیه بنویسیم و آن‌ها را توضیح بدهیم. متأسفانه این توضیح دادن و باور این‌که نمی‌توانیم حرف‌های نو بزنیم و حرف‌های نو  قبلا زده شده و تنها کاری که می‌توانیم انجام دهیم، شرح دادن حرف‌های اصلی است، به باور عمومی ما تبدیل شده و در فرهنگ‌مان رسوخ کرده‌ است. چیزی که ما نامش را نقد می‌گذاریم در واقع بازمانده همان باورهاست؛ یعنی شرح و توضیح حرف‌هایی که قبلا زده شده است. کتابی را که در راستای آن صحبت‌ها باشد بالا می‌بریم و اگر در راستای آن‌ها نباشد زمین می‌زنیم و خردش می‌کنیم و نامش را هم می‌گذاریم نقد. این در همه شاخه‌های زندگی‌مان نیز وجود دارد اما نمودش در ادبیات بیشتر است.

این داستان‌نویس در ادامه بیان کرد: اگر خیلی لطف کنیم دو سه‌ نظریه از این و آن می‌خوانیم، اما چهارچوپ فکری‌مان همان است. ما نمی‌خواهیم چیزی از نو خلق کنیم چون باورش نداریم، یا در مسائل بیهوده و پوچ‌گرایی می‌افتیم و یا اگر اهل معنا باشیم اعتقادمان این است که همه حرف‌ها زده شده است.  یا این‌وری هستم یا آن‌وری،  عادت‌مان این است یا از این‌ور بیفتیم یا از آن‌ور. این در باورهای ما رسوخ کرده است و تا زمانی‌که آن را نشکنیم و جهانی نو نسازیم قطعا نقدی که مدنظرمان است اتفاق نمی‌افتد و ریشه هم نمی‌گیرد.

او همچنین خاطرنشان کرد: کسی که می‌خواهد نقد بنویسد، قطعا باید جور دیگر دیدن را یاد بگیرد. اگر مانند قدیم بخواهد همان متونی را که داشتیم ببیند و مفسرشان باشد، اتفاقی نمی‌افتد. جوهره همان جوهره است و فقط ابزار عوض می‌شود.

بیروتی درباره جلسات نقد و بررسی کتاب‌ها نیز گفت: جلساتی که به عنوان نقد برگزار می‌شوند، خیلی خیلی کم‌اند و  آدم‌های خیلی کمی آن‌ها را دنبال می‌کنند. یک کتاب مجموعه‌ای از داده‌هایی است که در جامعه وجود دارد. نویسنده این داده‌ها را می‌گیرد و آن‌ها را ترکیب و به یک اثر تبدیل می‌کند. منتقد کارش این است که این ترکیب‌ها را تجزیه کند و دلایل این ترکیب‌ها را بگوید؛ مثلا بگوید چرا در این دوره خاص این اجزا ترکیب شده است. منتقد به شما می‌گوید چه لزومی داشت در این دوره خاص کتابی توسط این نویسنده نوشته شود. این مرحله اول نقد است. متأسفانه چنین باور و نگاه‌هایی در جامعه نداریم و یا این‌که به شدت محدود است که گم و گور  شده و به چشم  نمی‌آید.

او در ادامه اظهار کرد: عمده‌ جلسه‌هایی که می‌بینیم جلسات کارگاهی هستند و انگار باید بد و خوب یک کتاب را بگویند و در نهایت می‌خواهند کتاب ر ا معرفی کنند تا یک‌سری آن را بخرند. در واقع این جلسات به نوعی تبلیغ کتاب است تا کتاب به فروش برود. اما دلایل شکل گرفتن کتاب، این‌که چرا نویسنده در این دوره خاص مجبور شده چنین چیزی بنویسد و دلایل را تجزیه و تحلیل کنند، اتفاق نمی‌افتد تا ما از طریق خواندن یا شنیدن این دلایل به یک باور برسیم و از طریق این‌که چرا داستانی در این موقعیت خلق شده به تجزیه و تحلیل جامعه برسیم. ما کتاب می‌نویسیم که دیگران بخوانند و بهتر زندگی کنند، کتاب نمی‌نویسیم که بخوانند و به‌به و چه‌چه کنند و زندگی‌مان روز به روز بدتر شود. چیزی که الان اتفاق افتاده است.

بیروتی درباره ریویوهای ادبی که به عنوان نقد ادبی منتشر می‌شوند هم گفت: من سال‌هاست روزنامه و مجلات ادبی نمی‌خوانم؛ با به دلیل تنبلی، یا این‌که آن‌قدر خواندم و دیدم چیزی در آن نیست و دیگر ادامه ندادم؛ پس واقعیت این است که از این‌ها بی‌خبرم. اما فکر می‌کنم نوشته‌ها هم مانند جلسات ادبی هستند. وای به حال مملکتی که ادبیاتش بشود مافیا و وای به روزی که نویسنده‌ها به خاطر غم نان قلم‌شان را بفروشند.

انتهای پیام

تعداد بازدید : 198

ثبت نظر

ارسال