یکی از زمینهها و علل وقوع عاشورا بعد فکری و فرهنگی است. تأثیراتی که کارکردهای فرهنگی در اجتماع ایجاد میکند قابل مقایسه با امور سیاسی یا اجتماعی نیست مباحث فرهنگی در لایههای زیرین اجتماع اثر میگذارد و تأثیرات آن دهها سال در بعد منفی و مثبت منشأ اثر است. حال یکی از مواردی که در جامعه اسلامی آن زمان باعث شد روند حرکت جامعه مسلمین به صورت سیر قهقرایی پیش رود و جامعه از تمامی ارزشهای خود تهی شود، عملکرد فکری و فرهنگی زمامدارن حکومت اسلامی بود.
وقتی جامعهای به جای رشد به سوی تعالی، سقوط و قهقری را در پیش گرفت آن جامعه بتپرستی را به جای پرستش خدا، نمرود را به جای ابراهیم، گوساله سامری را به جای موسی، فرزند زانیه را به جای یحیی و یزید را به جای امام حسین(ع) انتخاب میکند.
عامل فکری و فرهنگی مهمترین فاکتور در سوق دادن عوام و خواص جامعه به سمت دنیاگرایی و رفاهطلبی است؛ چون امور فرهنگی در طول زمان به صورت آرام در فکر و ذهن آدمی رسوخ کرده و مانند موریانه ارزشهای آن را از داخل تهی میکند.
حجتالاسلام والمسلمین سیدابراهیم معصومی ـ استاد دانشگاه و دبیر علمی گروه مطالعات راهبردی مجمع جهانی اهل بیت (ع) ـ در یادداشتی که در اختیار ایسنا قرار داده است، به جریان سیاسی و اجتماعی قیام امام حسین(ع) و علت وقوع عاشورا به صورت سلسهوار پرداخته است.
در بخش دهم این یادداشت آمده است:
تحلیلی بر علل وقوع عاشورا
* ریشههای فکری و فرهنگی
نوشتار حاضر در بعد فرهنگی دو مورد دین ستیزی و دگرگونی ارزشها بعد از پیامبر(ص) را مورد بررسی قرار داده و بحث میکند که چگونه این دو عامل در حوزه فرهنگی باعث وقوع عاشورا بعد از نیم قرن حضور پیامبر(ص) در جامعه مسلمین شد.
۱) دین ستیزی
دین اسلام در دو فاصله زمانی قبل و بعد فتح مکه توسط برخی از بزرگان، اشراف و ... قریش مورد پذیرش قرار گرفت. در بررسیهای تاریخی مشخص میشود این افراد با طیب خاطر خواستار پذیرش اسلام نبوده و برای معارف الهی ـ اسلامی از جان و مال خود هزینه نکردند؛ لذا در برخی مواقع در زمان حضور پیامبر(ص) کارهای خلاف مصلحت مسلمین مرتکب میشدند.
اما پیامبر(ص) از باب "الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ" از گناه آنان میگذشت اما بعد از پیامبر(ص) در سقیفه امام منصوب الهی را از امامت امت کنار زدند و خود خرقه خلافت را بر تن کردند.
در این هنگام به دینزدایی در جامعه اسلامی دست زدند؛ به عنوان مثال برخی اموری مانند: متعه حج تمتع، ازدواج موقت، ممانعت از نقل احادیث پیامبر(ص)، حذف حی علی خیر العمل، ارث نبردن عجم از عرب، قطع سهم مولفه القلوب و... که در زمان پیامبر(ص) انجام میشد ممنوع گردید.
آنها هر کاری را که پیامبر(ص) سعی و تلاش در انجام آن بود و برای جامعه اسلامی مهم تلقی میشد را کنار زدند در زمان خلاف ثلاث که از ذکر احادیث پیامبر(ص) جلوگیری میشد. در عوض از شعرا و مدیحه سرایان استفاده کامل را میکردند و اشعار جاهلی در وصف خلفاء و... سروده میشد تا مردم سراغ روایات پیامبر(ص) نروند. در آن زمان، بدعتها آنقدر زیاد شد که خیلی از صحابه از جمله امام علی(ع)، عمار، ابوذر و... اعتراض کردند.
عایشه نیز بر بدعتهای آن زمان معترض بود. اما وقتی خلافت دست معاویه افتاد وی در بدعتگذاری گوی سبقت را ربود. وی برپایی نماز جمعه در روز چهارشنبه، تمام خواندن نماز در سفر، اذان گفتن در عید فطر و قربان و... جزو بدعتهایی بود که در روزگار خود ایجاد کرد و مهمترین بدعت سیاسی معاویه، بیعت گرفتن برای ولیعهدی پسرش یزید بود.
تا آن روز سابقه نداشت که برای خلیفه بعدی بیعت گرفته شود آن هم شخصی که هیچ کدام از شرایط و ویژگیهای خلفاء سابق را نداشت و در فسق زبانزد جهان اسلام بود.
همچنین درباره عدم نقل حدیث باید گفت وقتی خلفا از نقل روایات پیامبر(ص) جلوگیری کردند این رویه به مدت حدود یک قرن(الا دوره ۴ سال ۹ ماه حکومت امام علی (ع)) ادامه داشت. در این مدت دو کار بر خلاف آن صورت گرفت؛ اولی تشویق شعرای جاهلی برای سرودن و ذکر رشادتهای دوران جاهلی و دیگری جعل حدیث برای خلفا به خصوص معاویه و جعل حدیث بر علیه امام علی(ع) بود.
جعل روایات در وصف خلفا آنقدر گسترش یافت که معاویه دستور داد برای سایر اصحاب پیامبر(ص) نیز جعل روایت کنند. در این دوره اشخاصی مانند: کعب الاحبار، راهب نصرانی، تمیم داری و... به جای مقداد، عمار، ابوذر، امام علی(ع) و... راوی جامعه مسلمانان شده بودند.
در جامعهای که کعب الاحبار راوی آن باشد کسی که نه پیامبر(ص) را دیده است نه در زمان خلیفه اول اسلام آورده است بلکه در زمان خلیفه دوم اسلام آورد و همان زمان هم میمیرد معلوم است که به لحاظ روایی چقدر صدمات فراوانی بر پیکره اسلام وارد خواهد شد و معاویه کینهای که از امام علی(ع) داشت راویان و محدثان دین فروش را اجیر کرده تا روایات جعلی در مذمت امام علی(ع) نقل کنند و در مقابل از معاویه به عنوان شخصیت کامل و کاتب وحی احادیثی را بنویسند. لذا تبلیغ مسموم بر علیه امام علی(ع) و خاندان ایشان تأثیر خود را در دراز مدت گذاشت.
از دیگر کارهایی که در باب دینستیزی در جامعه بعد از پیامبر(ص) رخ داد، تحریف آموزهها و باورهای دینی مردم بود این کار در زمان خلفا شروع شده و در زمان امویان به اوج خود رسید معاویه برای توجیه سلطنت خود قائل به جبرگرایی شد و علمایی را اجیر کرد که اندیشه جبرگرایی را در جهان اسلام ترویج کنند و به مردم بقبولانند که حکومت معاویه مشیت الهی بوده و کسی نمیتواند در آن دخالت داشته باشد.
لذا با این استدلال واهی به خلافت خود مشروعیت میبخشید. در ادامه وی برای تحریف آموزههای دینی و ظلمهایی که در حق مسلمین انجام داده بود تفکر مرجئه را راه انداخت تا مورد بازخواست قرار نگیرد. این نوع اندیشه معتقد بود که سکوت و عدم قیام و تقویت امام ظالم و گنهکار واجب است و لزوم اطاعت از وی ضروری و اقتدای نماز به او صحیح است.
این فرقه با سکوت و تسلیم در مقابل خلیفه، حق قضاوت درباره خلیفه را نفی میکردند و امر به معروف و نهی از منکر را قبول نداشتند و تمامی اعمال خلیفه را به خدا ارجاع میدادند. این اندیشه تا جایی پیش رفت که بعد از شهادت امام حسین(ع)، یزید گفت امام حسین(ع) را خدا کشته است و تمامی اعمال یزید را به خدا ارجاع دادند.
همچنین با اندیشه جبرگرایی کار یزید را غیرارادی و غیراختیاری خواندند، وقتی در جامعهای در اولین نقطه کوچکترین انحرافی به وجود آید و دینستیزی با رگههای کوچکتری شروع شود بعد از نیم قرن همان رگههای کوچک تبدیل به انحرافات بزرگتری در جامعه میشود که این انحرافات در دین و کج فهمیهای دینی باعث شهادت امام علی(ع)، امام حسن(ع) و در سطح عمیقتری منجر به شهادت امام حسین(ع) و اسارت اهل بیت پیامبر(ص) میشود.
به جای آن اشخاصی در جامعه حکومت میکنند که به لحاظ تقوا، علم، بندگی مخلص خدا، تلاش برای رضای خدا و کمک به مظلومین، هیچ کدام از ویژگیها حتی در مرتبه پایینتری را نیز ندارند.
۲) دگرگونی ارزشها
همچنان که ذکر شد ارزشهای جامعه جاهلی بر اساس مال، ثروت، اولاد، نژادگرایی و عصبیتهای جاهلی شکل گرفته بود و اشراف و روسای قبائل قدرت مادی را معیار شخصیت و معیار ارزش هر شخصی قرار میدادند، لذا افراد ضعیف و فقیر در قبیله جایگاهی نداشتند و رعیت محسوب میشدند و در تمامی امور دنبالرو رئیس قبیله و اشراف بودند.
اما با ظهور اسلام در اوج قبیلهگرایی و نژاد گرایی عربی، پیامبر(ص) تمامی معیارهای شخصیت و بزرگی هر شخص را تغییر داد و به صراحت اعلام کردند اموری که در دوران جاهلیت معیار ارزش و شخصیت بود در دوران اسلامی ارزش محسوب نمیشود.
در مقابل ایشان معرفت به خدا، اعتقاد به معاد، تقوا، ایثار، جهاد و سایر سجایای اخلاقی را معیار برتری مردم قرار داد و فرمودند: " هر شخصی که این اخلاق و سجایا در آن بروز و ظهور کرد در نزد خدا بلند مرتبه است و مادیات، زندگی زود گذر بوده و فانی هستند. " لذا در دوره ایشان اشخاصی که دارای ثروت و نسب بودند از ارزش خاصی برخوردار نبودند بلکه کسانی که در جنگها حضور داشتند و یا از مکه هجرت کرده بودند یا سبقت در ایمان و... از جمله مواردی بود که از ارزش والایی در جامعه برخوردار بودند و جایگاه اجتماعی قابل قبولی در بین امت و پیامبر(ص) داشتند.
پیامبر(ص) در طول ۱۰ سال حضور خود در مدینه، شخصیتهایی را تربیت کرد که نماد پاکی، فداکاری، ایثار و... بودند اشتیاق رفتن به جنگ تاجایی در بین امت زیاد بود برخی مواقع بین پدر و فرزند قرعه کشی میکردند، از جابر بن عبدالله انصاری نقل است که در جنگ احد به بالین پدرم عبدالله رفتم در حال احتضار بود درخواست آب کرد من رفتم و ظرف آبی آوردم وقتی خواستم به او بدهم اشاره کرد، آب را به این مسلمان که در کنار من و تشنهتر از من است. برسان، سراغ او رفتم او به سومی اشاره کرد سراغ سومی رفتم او به چهارمی، و همچنین تا دهمی. وقتی سراغ دهمین رفتم دیدم که او به شهادت رسیده است برگشتم به سراغ نهمی و هشتمی تا اولی دیدم همه به شهادت رسیدند. اما بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) ارزشهای جامعه اسلامی به مرور زمان رنگ باخت و تمامی ارزشهای دوران جاهلیت دوباره در جامعه برگشت و تجملگرایی، اشرافیت، عصبیتهای قومی دوباره جای تقوا، جهاد، ایثار و... را گرفت.
در بررسی تاریخی عوامل مختلفی را برای بازگشت ارزشهای جاهلی به جامعه اسلامی میتوان برشمرد که مهمترین آن جدایی مردم از اهل بیت(ع) و فتوحات زمان خلفاء است. با غصب خلافت در سقیفه، غاصبین فهمیدند اگر مردم با خانواده پیامبر(ص) در ارتباط باشند ممکن است حکومت آنها به خطر بیفتد چون فقط اهل بیت پیامبر(ص) بودند که میتوانستند مردم را به ملکوت آسمانها راهنمایی و راهبری کنند و پیامبر(ص) در شأن و جایگاه آنان فرموده بود: "إِنِّی تَارِک فِیکمْ أَمْرَینِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی أَیهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَ قَدْ بَلَّغْتُ إِنَّکمْ سَتَرِدُونَ عَلَی الْحَوْضَ فَأَسْأَلُکمْ عَمَّا فَعَلْتُمْ فِی الثَّقَلَینِ وَ الثَّقَلَانِ کتَابُ اللَّهِ جَلَّ ذِکرُهُ وَ أَهْلُ بَیتِی.
من در میان شما دو چیز باقی میگذارم که اگر آنها را دستاویز قرار دهید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم که اهل بیتم هستند. ای مردم بشنوید! من به شما رساندم که شما در کنار حوض بر من وارد میشوید، پس من از شما درباره رفتارتان با این دو یادگار ارزشمند سؤال خواهم کرد، یعنی کتاب خدا و اهل بیتم. "
بر اساس روایت فوق، پیامبر اسلام(ص) اهل بیت خود را در کنار قرآن قرار داد و آنهایی که با برنامهریزی در روز سقیفه برخلاف فرمایش ایشان عمل کردند، در مقابل این حرف پیامبر(ص) شعار حسبنا کتاب الله را سر دادند تا از این طریق اهل بیت پیامبر(ص) از بین مردم کنار گذاشته شود تا خود بنا به دلخواه قرآن را تفسیر کنند و از طرفی نیز روایات پیامبر(ص) را از حیث کتابت و خواندن نیز ممنوع اعلام کردند تا مسلمانان از شأن و جایگاه اهل بیت(ع) اطلاع پیدا نکنند تا رفته رفته جایگاه اهل بیت(ع) از اذهان مردم پاک شود و اشخاصی مانند کعب الاحبار برای مردم روایات دروغینی را نقل میکردند.
از طرفی نیز اکثر مسلمان بعد از پیامبر(ص) به اسلام ایمان آورده بودند؛ لذا از معارف اصیل اسلامی آگاه نبودند و هر روایات و کلامی را که زمامداران به پیامبر(ص) نسبت میدادند آنها قبول میکردند اقداماتی که در طول ۲۵ سال در جامعه اسلامی انجام شد باعث بازگشت کامل جامعه اسلامی به جامعه جاهلی شد، وضعیت مسلمانان را زمانی که امام علی(ع) به خلافت رسید چنین میفرماید: " بندگان خدا شما و آنچه از این دنیا آرزومندید، مهمانانی هستید که مدّتی معیّن برای شما قرار داده شده، بدهکارانی هستید که مهلت کوتاهی در پرداخت آن دارید، و اعمال شما همگی حفظ میشود، چه بسیارند تلاشگرانی که به جایی نرسیدند، و زحمتکشانی که زیان دیدند. در روزگاری هستید که خوبی به آن پشت کرده و میگذرد، و بدی بدان روی آورده، پیش میتازد، و طمع شیطان در هلاکت مردم بیشتر میگردد. هم اکنون روزگاری است که ساز و برگ شیطان تقویت شده، نیرنگ و فریبش همگانی، و به دست آوردن شکار برای او آسان است. به هر سو میخواهی نگاه کن آیا جز فقیری میبینی که با فقر دست و پنجه نرم میکند یا ثروتمندی که نعمت خدا را کفران کرده و با بخل ورزیدن در اداء حقوق الهی، ثروت فراوانی گرد آورده است یا سرکشی که گوش او از شنیدن پند و اندرزها کر است؟ کجایند خوبان و صالحان شما، کجایند آزاد مردان و سخاوتمندان شما، کجایند پرهیزکاران در کسب و کار، کجایند پاکیزگان در راه و رسم مسلمانی؟ آیا جز این است که همگی رخت بستند و رفتند و از این جهان پست و گذران و تیره کننده عیش و شادمانی گذشتند مگر نه این است که شما وارث آنها بر جای آنان تکیه زدید، و در میان چیزهای بیارزش قرار دارید که لبهای انسان به نکوهش آن میجنبد تا قدر آنها را کوچک شمرده و برای همیشه یادشان فراموش گردد. پس در این نگرانیها باید گفت: «انا لله و انا الیه راجعون. فساد آشکار شد، نه کسی باقی مانده که کار زشت را دگرگون کند، و نه کسی که از نافرمانی و معصیت باز دارد. شما با چنین وضعی میخواهید در خانه قدس الهی و جوار رحمت پروردگاری قرار گیرید و عزیزترین دوستانش باشید هرگز خدا را نسبت به بهشت جاویدانش نمیتوان فریفت، و جز با عبادت، رضایت او را نمیتوان به دست آورد. نفرین بر آنان که امر به معروف میکنند و خود ترک مینمایند، و نهی از منکر دارند و خود مرتکب آن میشوند."
البته تا حدودی برنامه طرحریزی شده توسط غاصبین، در جامعه اثربخش بود چون روزی که امام علی(ع) در مسجد هنگام خواندن نماز به شهادت رسید مردم گفتند مگر علی هم نماز میخواند؟ یا امام حسن(ع) را با لفظ مذل المومنین خطاب میکردند و در نهایت از طریق دوری از اهل بیت(ع) و معارف اصیل الهی در جامعه، عاشورا را برای اهل بیت پیامبر(ص) رقم زدند.
در کنار دوری مردم از اهل بیت پیامبر اسلام(ص) پدیده فتوحات یکی دیگر از عاملی بود که باعث شد ارزشهای جامعه عصر نبوی به فراموشی سپرده شود. چون هر چه فتوحات کشور اسلامی بیشتر شد، غنائم و اموال زیادی به مرکز خلافت آمد و این اموال بر اساس سیستم تقسیم اموال بیشتر در اختیار بزرگان و صحابه قرار گرفت و آنها نیز رفته رفته جزو متمولین جامعه اسلامی قرار گرفتند و رفاهطلب شدند و روحیه تجملگرایی در آنها بیشتر شد و اشخاصی که اهل جهاد، مبارزه و ایثار بودند به فکر راحتی، آسایش و رسیدن به مال و ثروت افتادند و حکومت نیز در استفاده از این راه به مقصود خود که همان دوری از اهل بیت(ع) و سکوت بزرگان و صحابه در مقابل این عملکردشان، رسیدند به همین خاطر وقتی امام علی(ع) بعد از ۲۵ سال به خلافت رسید تجملگرایی به عنوان ارزش در جامعه تبدیل شده بود و مسلمانان برای اشراف اهمیت ویژهای قائل بودند.
نقل شده، امام علی(ع) وقتی میخواست از اهل شام بیعت بگیرد به صورت جداگانه از اشراف شام درخواست بیعت کرد. اینها نشانگر این است که جامعه اسلامی هر چقدر از زمان پیامبر(ص) دور میشد از ارزشهای عصر نبوی و اهل پیامبر(ص) دورتر میشدند؛ بدین خاطر در عصر امام حسین(ع)، مردم و خواص جامعه به خاطر غفلت از یاد خداوند و دوری از اهل بیت پیامبر(ص) تنها هدفشان رسیدن به مال دنیا و هوی و هوس دنیوی بود و به خاطر رسیدن به مال دنیا نیز از امام حسین(ع) دعوت به کوفه کردند.
این نقطه ضعف آنان را عبیدالله به خوبی فهمید و از طریق تهدید و تطمیع توانست بیعت آنها با امام حسین(ع) را با مشکل مواجه کند و همین افراد را که خود قرار بود میزبان اما در کوفه باشند میزبان ایشان در کربلا شدند در نتیجه اینکه غفلت از یاد خدا انسان را به سمت دنیا کشانده و تابع هوی و هوس دنیوی میکند و دنیاگرایی باعث افتادن به ورطهای است که طمع جمع کردن سیم و زر آدمی را به مقابله با امام زمان خویش میکشاند و درست فکر کردن و به موقع تصمیم گرفتن و در خط ولایت عمل کردن را از انسان سلب میکند.
انتهای پیام
ثبت نظر