بعد از تمام شدن پخش مجموعه تلویزیونی بر سر دو راهی شبکه دو پخش فصل دوم سریال روزهای بیقراری را به کارگردانی کاظم معصومی و تهیهکنندگی امیرحسین شریفی آغاز کرد. این سریال که از تولیدات صدا و سیمای مرکز آذربایجان شرقی است، روایتگر زنی به نام ساراست که از همسر سابقش جدا شده و در کنار خانواده عمو و برادرش زندگی میکند، اما طی ماجرایی و از طریق مرجان (افسانه بایگان) متوجه میشود او فرزند واقعی پدر و مادرش نبوده و هویت دیگری دارد، به همین دلیل به دنبال هویت گذشته خودش تصمیم میگیرد سفری داشته باشد و تنها ردپای او از گذشته یک فرش نفیس مربوط به دوره مشروطه است که در تبریز بافته شده است. این تنها سندی است که او را میتواند به مقصود برساند.
سازندگان این اثر تلاش کردند در قالب این مجموعه به ظرفیتهای تاریخی و گردشگری دو استان توجه کنند، به همین دلیل بخشهایی از سریال در مشهد و بخشهایی هم در تبریز ضبط شده است. همچنین تاریخچه فرش تبریز هم در این سریال مرور میشود. فیلمنامه فصل دوم روزهای بیقراری را هم شعله شریعتی نوشته که تا امروز چندین مجموعه ملودرام با مضامین متفاوت اجتماعی را برای تلویزیون نوشته است.
در این مجموعه تلویزیونی نقش سارا را سارا صوفیانی بازی میکندکه همسر تهیهکننده سریال است.
او در این سریال دو نقش را ایفا کرده و به غیر از شخصیت سارای قصه، ایفاگر کاراکتر آلما، مادر سارا هم در زمان گذشته (انقلاب) هم هست که یک زن مبارز و تلاشگر بوده است. صوفیانی نقش آلما را با آوای ترکی صحبت کرده و از آنجا که اصالتا ترک است نسبت به گویش و آوای ترکی شناخت داشته است.
بنا به گفته این هنرمند، بازیگری اولویت دومش است و اگر نقش خوبی به او پیشنهاد شود، میپذیرد و در غیر این صورت خودش را با درس و دانشگاه مشغول میکند. صوفیانی دکترای تاریخ اسلام دارد و در دانشگاه تدریس میکند.
چه برداشتی از شخصیتتان داشتید، زیرا در فصل جدید باید روایتگر زندگی سارا میشدید و هم نقش آلما، مادر سارا را بازی میکردید؟
شما در پایان فصل اول سریال هم دیدید و در دیالوگهایی که میان او و رها (الهام حمیدیان) رد و بدل میشود، متوجه شدید سارا به این دلیل با فرهاد ازدواج کرد که زن دیگری وارد زندگی دوستش نشود و از سوی دیگر به رها میگوید که هرگز زن و شوهر با فرهاد نبودند. بعد از آن سارا از فرهاد جدا میشود و زندگی دیگری را شروع میکند.
کاراکتر سارا را خیلی دوست داشتم، چون زندگیاش با پیچیدگیهای زیادی همراه بود و همین باعث میشد من به عنوان بازیگر در موقعیتهای حسی مختلف قرار بگیرم. به همین دلیل به لحاظ حسی با این کاراکتر همذاتپنداری میکردم. علاوه بر آن صبر و تحمل سارا را در مواجهه با مشکلات برایم جالب بود. البته او به دلیل فراز و نشیبهای زندگی، درگیر غم و غصه هم میشد، زیرا متوجه میشود فرزند واقعی پدر و مادرش نیست و باید به دنبال هویت گذشته خودش بگردد.
همه این موارد یعنی دعوت شدن من به عنوان بازیگر به چالش و نقش را برایم جذابتر میکرد. همچنین در سکانسهای فلاش بک باید نقش آلما، مادر سارا را هم بازی میکردم که با لحن ترکی صحبت میکرد.
راستش نقش آلما هم برایم خیلی متفاوت بود. در مجموع سارا و آلما دو مادر متفاوت هستند. سارایی که مجبور میشود از همسرش جدا شود و از دختری که بزرگ کرده، به دلیل شرایط زندگی فاصله بگیرد و آلمایی که زندگی سختی داشت و در شرایط سخت انقلاب همسرش کشته میشود و به ناچار باید در تنهایی بچه اش را به دنیا بیاورد و در انتها هم سر زا میمیرد.
ضمن اینکه آلما یک زن مبارز و انقلابیبود که برای زندگی اش هم تلاش زیادی کرد. البته من مادر نیستم، اما باید در این سریال نقش دو مادر متفاوت را بازی میکردم. بنابراین تجربه چنین حسی برایم، هم جالب بود و هم دوست داشتنی.
شما در این سریال با آوای ترکی شخصیت آلما را بازی میکنید. آیا نسبت به گویش ترکی شناخت داشتید؟
اصالتا خانوادهام ترک هستند. به همین دلیل گوشم با آوا و گویش ترکی آشنا بود، به همین دلیل کار سختی نبود، اما اولین بار بود که با آوای ترکی در یک سریال تلویزیونی صحبت میکردم.
بعد از اینکه مرجان (افسانه بایگان) وارد زندگی سارا میشود و حقیقت ماجرا را میگوید و سارا دچار شوک میشود، مخاطب با سردی چهره این شخصیت رو به رو میشود و این سردی بیش از اندازه در چهره سارا نمایان است. چرا سارا تا این میزان سرد است؟
این سردی تعمدی بود و طبیعی است وقتی متوجه میشود پدر و مادر واقعی اش آنهایی نیستند که تا امروز فکر میکرد، دچار شوک شود. بعد از صحبت با تهیهکننده، کارگردان و نویسنده تصمیم گرفتیم در قالب این سردی، شوک سارا را نسبت به اتفاق زندگیاش نشان بدهیم.
چرا سارا بعد از شنیدن این اتفاق، حتی یک دیالوگ هم ندارد و فقط چهره سرد او در تصویر دیده میشود؟ حتی این سردی به حدی است که مخاطب را اذیت میکند.
به نظرم این سردی درست و سر جایش است. برای این صحنه دیالوگ نوشته شده بود، اما بعد از مشورت با تهیهکننده، کارگردان و نویسنده تصمیم گرفتیم که دیالوگها برداشته شود. وقتی یک نفر با اتفاق غیرمنتظرهای رو به رو میشود، طبیعی است زبانش بند میآید. شوک سارا هم چیز کمی نیست و کاملا هم طبیعی است حرف نزد و فقط چهره مات زده و سرد او دیده شود. برای مخاطب هم این گونه باورپذیرتر است که سارا را ببیند و بر خلاف نظر شما باید بگویم که این واکنش درستی از ساراست که در تصویر دیده میشود.
اما سردی چهره سارا خیلی زیاد است، فکر نمیکردید شاید مخاطب او را پس بزند؟
نه، اصلا این طور نیست و مخاطب سارا را باور میکند. وقتی کسی دچار شوک بزرگی شود چنین واکنشی دارد. ضمن اینکه شما میبینید بعد از اینکه تا حد بسیار کمی از شوک خارج میشود، دسته گل میخرد و به خانه میرود. و همه اینها یعنی واقعیت زندگی. من باید سارا را به گونهای خلق میکردم که برای مخاطب قابل لمس باشد.
علاوه بر آن سارا زندگیاش پر از اتفاقات مختلف است که او را با چالشهای بسیاری رو به رو میکند و همین باعث میشود در موقعیتهای زیادی قرار بگیرد و نسبت به آن موقعیتها هم واکنش دارد.
به لحاظ حسی کدام یک از موقعیتهای سارا شما را برای بازی با چالش فراوانی روبهرو کرد که برایمان بگویید؟
صحنهای که مرجان درباره داستان زندگی سارا میگوید، در حالی که سارا رو به روی او نشسته است. همچنین وقتی عموی سارا هم حرفهای مرجان را تایید میکند و پرده از این راز بر میدارد، این لحظه از من انرژی زیادی گرفت. البته سارا سکانسهای حسی زیادی داشت و در موقعیتهای سخت قرار میگرفت. اجرای این صحنهها، فشار زیادی به لحاظ روحی روی من میآورد و سخت بود، اما این سختی را دوست داشتم.
شما در صحبتهایتان اشاره کردید که هنوز صاحب فرزند نشدید و مسلما سخت است وقتی تجربه مادر شدن را نداشتید و در سریال تلویزیونی روزهای بیقراری ایفاگر دو مادر متفاوت بودید.
مادر بودن یک حس غریزی است و ناخواسته در وجود هر زن نهفته است و زمانی که مادر میشود این حس از نهفته بودن خارج میشود. بنابراین این حس هم در من وجود دارد. به هر حال بازیگر برای هر نقشی با موقعیتهای متفاتی روبهرو میشود و باید کاراکترهای متفاوت را خلق کند که هرکدام از آنها هم ویژگیهای خودش را دارد و ممکن است در زندگی عادیاش هرگز در چنین موقعیتهایی قرار نگرفته باشد و این یعنی جادوی بازیگری.
برای نقشهایتان هم مابهازای واقعی داشتید؟
برای نقش سارا مابهازایی نداشتم، اما نقش آلما برگرفته از اطرافیانی بود که در خانواده همسرم دیدهام.
شما در دانشگاه هم تدریس میکنید. بازیگری برایتان تا چه میزان اولویت دارد؟
من دکترای تاریخ اسلام دارم و در دانشگاه تدریس میکنم. معمولا بازیگری کار دوم من است و اگر پیشنهاد داشته باشم و نقش را دوست داشته باشم و جذبم کند، حتما بازی میکنم و در غیر این صورت ترجیح میدهم که در دانشگاه تدریس کنم. هر نقشی را نمیپذیرم، مگر آن که دوست داشته باشم.
چرا فقط در کارهای همسرتان بازی میکنید؟ یعنی کارهای دیگر سازندگان آثار نمایشی را دوست نداشتید و جذب تان نکرده است؟
من ده سال است که با آقای شریفی ازدواج کردم و از ۱۲ سالگی تا ۲۳ سالگی در تئاتر بازی میکردم، حتی در بیست و هفتمین جشنواره تئاتر فجر در تئاتری با محوریت شهید برونسی نقش محوری بازی کرده بودم و تقدیر شدم. من مقوله تدریس و بازیگری را کنار هم میبینم و اگر با نقش ارتباط برقرار کنم، حتما بازی میکنم.
پس اصراری هم ندارید در همه کارهای همسرتان بازی کنید؟
نه، اصلا. اگر نقش مناسب باشد به من پیشنهاد میدهند. من هم در همه کارهایی که آقای شریفی ساختند، بازی نکردم و مشکلی هم ندارم.
بعضیها میگویند قصه مجموعه روزهای بیقراری تکراری است. در این باره چه نظری دارید؟
من با این نظر موافق نیستم. به هر حال کلیت همه قصه یک فصل مشترک دارد، اما آنچه اهمیت دارد شیوه روایت است. ما در فصل دوم سریال روزهای بیقراری تعلیقهایی میبینیم که برای مخاطب جذاب است؛ ضمن اینکه به شما پیشنهاد میکنم که تا انتها قصه را دنبال کنید، چون از اواسط قصه اوج زیادی میگیرد. به نظرم زود قضاوت نکنید. اتفاقا در فصل اول هم ماجراهایی رخ داد که در نهایت مخاطبان و منتقدان غافلگیر شدند. به همین دلیل باید با صبوری آثار را دنبال کرد و قضاوت عجولانه نشود.
ثبت نظر