با اینکه با توجه به تنوع سریالهای تلویزیون در ماه رمضان امسال در آغاز به نظر میرسید رقابت نزدیکی بین شبکهها برای جلب و جذب مخاطبان در جریان باشد ولی سریال برادرجان از همان ابتدا توانست حساب خود را از دو سریال دیگر جدا کرده و خیلی زود تبدیل شود به برنده بلامنازع رقابت ماه رمضان امسال. سریالی که این روزها در هر خانه و خانواده و مجلس و محفلی نامونشانی از آن هست.
برادرجان را سعید نعمتالله نوشته و محمدرضا آهنج آن را کارگردانی کرده است. ملودرامی خانوادگی درباره حقالناس؛ با خط داستانی مناسبتی پسری که بعد از مرگ پدرش میخواهد دیون او را ادا کند.سریال برادرجان از همان آغازین روزهای رفتن روی آنتن مورد توجه قرار گرفت و حتی چهرههای شناختهشده نیز به آن عکسالعمل مثبتی نشان دادند. ازجمله پرویز پرستویی که علاقهاش را به سریال رسانهای کرد- و مورد انتقاد نیز قرار گرفت- و البته نوید محمدزاده که از بازی سعید چنگیزیان تمجید کرد. در سطور پیش رو کامران تفتی که یکی از محبوبترین بازیگران سریال برادرجان بوده، به پرسشهای «شهروند» درباره دلایل حضورش و ویژگیهای این سریال پاسخ داده است. تفتی که همزمان در سریال «از یادها رفته» نیز حضور دارد، دلیل حضور همزمان در دو کار مناسبتی را تصادف میداند: «خوشبختانه یا متاسفانه این اتفاق رخ داده است؛ چون قرار نبود این سریال در ایام ماه رمضان پخش شود». کامران تفتی اما انگار علاقه خاصی به برادرجان دارد. این علاقه ویژه را از پاسخی که به دلایل حضورش در برادرجان میدهد، میشود فهمید.
سریال برادرجان چه داشت که بازی در آن را پذیرفتید؟
مسلما سعید نعمتالله دلیل اولم برای حضور در سریال برادرجان است. کارکردن با محمدرضا شفیعی دلیل دومم است و کارکردن با محمدرضا آهنج هم دلیل سومم. بهعنوان چهارمین دلیل حضور در سریال برادرجان باید به بودن در کنار علی نصیریان عزیز اشاره کنم و پنجمین دلیل هم پخش سریال در ماه رمضان است. بودن در کنار این همه بازیگر درجه یک و عالی و رفقای قدیمی و بازیگران قدیمی و بزرگترهایی چون حسن پورشیرازی هم دلیلی دیگر است.
وقتی این همه دلیل ردیف میکنید؛ یعنی با توقعی بالا کار در این سریال را آغاز کردید. حالا که سریال را میبینید، میتوانید بگویید که آیا توقعاتتان برآورده شده یا نه؟
بله؛ مسلما. متن سعید نعمتالله بشدت شبیه واقعیت و زندگیاست.
ولی خیلیها همین متن را به ساختگیبودن و غیرواقعی بودن متهم میکنند.
نه؛ این متن غیر از تزیینی که در دیالوگها وجود دارد، و آن وزن و آهنگی که به نظرم لازمه یک قصه و یک درام نمایشی است (باید هم اینگونه باشد و به عبارت بهتر فرق داشته باشد با زندگی معمولی) بقیه قصه آنقدر از جنس مردم است و آنقدر از دغدغه مردم حرف میزند که نظیرش را کم دیدهایم -و خدا را شکر استقبال مردم و اقبالی که به برادرجان نشان دادهاند، نشان از احساس نزدیکی مردم با کار دارد. وقتی چنین درصدی از مردم پای یک سریال مینشینند، یعنی که تمام سازوکارها درست چیده شده و سریال خوبی حاصل آمده است.
جناب تفتی؛ خیلیها نقش شما را شبیه دیگر نقشهاتان در سریالهایی که در سالهای اخیر بازی کردهاید، ارزیابی کردهاند و بهخصوص همکاریهاتان با سعید نعمتالله. خودتان از این شباهتها نمیترسیدید؟ ترس از تکرار و کلیشه و....
اصلا؛ چون بههیچوجه شبیه نیست. من یک خط کاراکتری را دنبال میکنم که حنیف تبلور آن است، نقطه تکاملش. از منصور کارخانه تا رشید زیبا و الان حنیف فراست شاهد یک خط و یک مسیر هستیم و به نظرم حنیف کاملکننده کاراکترهایی است که در کارنامه کاریام دارم.
نویسنده و کارگردان برادرجان در تمام گفتوگوهاشان از اولویت معنا و مضمون و به قول خودشان محتوای کار حرف زدهاند. موضوعی که برای من بسیار ترسناک است -چون از مضمون محوری و تبعاتش در سالهای اخیر کم نکشیدهایم. شما چه؟ نمیترسیدید؟ از اینکه به سمت شعار پیش بروید؟
نه؛ اصلا. ما در جهانی داریم زندگی میکنیم که روزبهروز ارزشهایش را از دست میدهد. جهانی نسبی که به واسطه مشکلاتی که داریم، خیلی چیزهای دیگرمان را از دست میدهیم؛ یعنی به دلیل گرفتاریهای اقتصادی و پولیمان، مثلا، شعور و اخلاقمان را از دست میدهیم. صبر و آستانه تحملمان را از دست میدهیم. کافی است در خیابان گوشه ماشینی گیر کند به ماشین دیگری؛ ببین چه اتفاقی میافتد! من یادم است یک زمانی در همین شهر وقتی چنین اتفاقی میافتاد، آدمها با سعهصدر بیشتری از کنار مسائل عبور میکردند. یادم است مردم با رفاقت و اصول اخلاقی بیشتری با هم طرف میشدند. در چنان تصادفهایی درنهایت یک افسری میآمد و کروکی میکشید و خسارتی تعیین میشد و تمام. امروزه اما امکان ندارد بدون فحش و دعوا چنین ماجرایی ختم بهخیر شود و اگر درگیر چنان تصادفی شدی، باید خیلی آدم خوششانسی باشی که چاقو نخوری یا مجبور نشوی در دفاع از خودت چاقو بزنی.
میخواهید توجیه کسانی را که در پاسخ شعاریبودن آثارشان میگویند در این روز و روزگار افول ارزشها حتی شعار هم میتواند مفید و درست باشد، تکرار بکنید؟
نه؛ میخواهم بگویم ما یکسری رفتارها و کرامات انسانی داشتیم که دیگر نداریم. در این شرایطی که کیلومترها از این فضایل دور شدهایم، من هم بر این باورم که اشاره به این خصایل حتی اگر شده در حد شعار هم باشد، باز خوب است؛ بهخصوص که خودبینی و خودمحوری در جامعه به حد آزاردهندهای رسیده و به قول قدیمیها الان همه فقط خودشان را میبینند و دو تا گوشهاشان را. از بس به خودمان و مشکلات و مسائل خودمان فکر میکنیم که ناگهان با کوچکترین تلنگری واکنشی نشان میدهیم که در حد اتفاقی که افتاده نیست. من این واکنشها و برونریزیها را از افت ارزشهای انسانی میدانم.
بگذریم؛ در کارنامه شما با مشغولیتها و دغدغههای موازی زیادی مواجهیم. بازیگری، مجریگری، خوانندگی و... وقت کم نمیآورید؟
سخت که هست ولی سعی میکنم به همهشان برسم. برایم این هم مهم است که وقتی کاری را قبول میکنم، وقت و فکر و ذهن و زندگی خود را پای آن بگذارم.
اما با اجرای برنامه دلصدا به نظر میرسد مجریگری و اجرا براتان جدیتر از همیشه شده. درست است؟
نمیتوانم بگویم جدی شده یا نشده است. اینها را زیرمجموعه بازیگریام میدانم. همه اینها جهان بازیگری مرا تکمیل میکنند. اجرا، خوانندگی، صداپیشگی، دوبله و هر کار دیگری که انجام میدهم زیرمجموعهای از جهان بازیگری من است و برای اینکه در هر کدام از این فیلدها و راهها بتوانم بقیه آدمهایی را که شاید وجهی از من مثلا بازیگری مرا دوست ندارند، اقناع و ارضا کنم؛ یعنی آن که بازی مرا دوست ندارد، اجرای مرا دوست داشته باشد یا خوانندگی مرا و....
پس یعنی اگر قرار باشد فرمی اداری پر کنید، شغلتان را بازیگر مینویسید و نه مثلا اجرا؟
بله؛ من شغل اصلیام صفر تا صد بازیگری است. این رشته را خواندهام و همه زندگیام بازیگری است. من بازیگرم و هیچوقت تکیهام به جاهای دیگری نبوده است.
پولاد امین
ثبت نظر