Fa En یکشنبه 4 آذر 1403 ساعت 1 و 22 دقیقه

انتشار دو کتاب شعر از کلاهی اهری

انتشار دو کتاب شعر از کلاهی اهری

مجموعه شعرهای «چرخ زدن با دلتنگی» و «از نو تازه‌ شویم» از محمدباقر کلاهی اهری به تازگی منتشر شده است.

دوشنبه 1 مهر 1398 ساعت 23:39

، مجموعه شعر «از نو تازه شویم» از محمدباقر کلاهی اهری - شاعر خراسانی -  در ۱۹۵ صفحه و بعد از ۲۵ سال در انتشارات آرادمان به چاپ رسیده است.

در معرفی ناشر از این کتاب آمده است: این کتاب ربع قرن پیش با طرح جلدی از آیدین آغداشلو و طرح‌های رضا فردوسی در مشهد منتشر شده بود. حال این کتاب پس از سال‌ها نایاب بودن که یکی از دلایل آن تعطیل شدن ناشرش بوده، با همان شمایل  عرضه شده است.

«از نو تازه شویم» در زمان نشر خود با انتشار نقدها و یادداشت‌هایی از شاعرانی چون نازنین نظام‌شهیدی، محمدعلی سپانلو، محمد مختاری و حافظ موسوی، در نزذ علاقه‌مندان شعر معاصر به شهرت رسید.



 همچنین مجموعه شعر «چرخ زدن با دلتنگی» عنوان مجموعه‌ای جدید از شعرهای کلاهی اهری است که به انتخاب رضا عابدین‌زاده و با طرح جلدی از حمیدرضا بیدقی  در ۱۱۵ صفحه در انتشارات یادشده منتشر شده است.

این کتاب شامل سه دفتر «کنار کرت نعناها»، «ترنج و اسب و دو» و «چرخ زدن با دلتنگی» است. از ویژگی‌های این مجموعه این است که برای نخستین‌بار، طرح‌هایی از کلاهی اهری در آن عرضه شده و مخاطبان را با وجه دیگری از هنر این شاعر معاصر آشنا کرده است.

دو شعر از شعرهای مجموعه «چرخ زدن با دلتنگی»:
چه فکرها، چه سوداها...
کنار تو با دست‏‌های بسته نشسته
زوال گل‏‌ها را در چنین روزی دراز تماشا می‏‌کنم
بی آن‌که تا پایانِ این فواره ادامه پیدا کنم
چه رسد به این‌که در پایان روز مرا تیرباران کنند
چه رسد به این‌که قمری می‏‌رود
و خانه‌‏اش را فراموش می‌‏کند
چه رسد به این که درخت گلابی از برگ‌‏هایش سودی نمی‏‌برد
چه این که من حتی بوسه‏‌های تو را به یاد نمی‌‏آورم
با حفره‌‏ای در قلبم
با سوراخی در سرم.
*
به جای گل‌‏ها تو را می‏‌بویم
به جای صداها تو را گوش می‏‌کنم
و نبض طویل تو را در این دره‌‏های پیچ‌‏پیچ
باران می‏‌بارد که تو را پیدا کند
جای پای تو را پُر کند.
 گودالِ گود و جای پایی که در شن‏‌ها فرو رفته است
با بدن سنگین و اجزایی عظیم
و مفصلِ زانویت را می‏‌ستایم
غضروف سفت و اسافل اعضایت را
و چار بندِ میانگاهت را
که در میان عناصر تفصیلی ایجاد می‏‌کند
در اوصافی که ذره‏‌ها از یکدیگر می‏‌گذرند
و چون کیان جنگل می‏‌سوزد
و دود بلند از پیشانی من به هوا بر می‏‌خیزد
و کنام شاهین منزوی را چون ترقه‏‌ باروت می‌‏سوزاند
آنات آینده و اوقاتِ بعد
از من و این سر سعدم چه بماند چون حرفی بی‌دلیل.

انتهای پیام

تعداد بازدید : 243

ثبت نظر

ارسال