«از درون سیاه آهنی آهی میکشم و صدایم در وجودم انعکاس مییابد. آخ یادم رفته که بزرگ شدهام و دیگر این سیاه به کار بازیم نمیآید. جز آهم نمیتوانم به بیرون بجهم. گیر کردهام ... گیر کردهایم ...»
این جملات توصیف کوتاهی از نمایشگاه «ساسپیریا» است که تا روز گذشته در گالری شیرین برقرار بود؛ نمایشگاهی با بوی نفت و همزمان که نوعی تلخی و گله را از نفت و نقش آن در زندگی مردم خاورمیانه و مهمتر از همه کشور خودمان روایت میکرد، تصویری نوستالوژیک و رنگی را نیز از کودکیهای نقاش ارائه داد.
امیر راهساز، متولد سال ۱۳۶۵ در استان فارس است. او پس از گذراندن مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران و در رشتههای مهندسی فضای سبز و طراحی محیط و منظر، به نقاشی روی آورد.
پس از حضور در چندین نمایشگاه گروهی، «ساسپیریا» اولین نمایشگاهای انفرادی او است. نمایشگاهی که به دلیل حضور بشکههای نفت مهمترین موضوعی که به ذهن مخاطب القا میکند، نفت است و در عین حال تلاش میکند با نگاهی توامان نوستالوژیک و تلخ، تصویری از نقش پُررنگ نفت در زندگی انسانها نشان دهد.
راهساز ایده اولیه نمایشگاه را برگرفته از نوعی دلخوری و ناراحتی میداند و میگوید: دلخوری که شاید از موضوعاتی همچون جبر جغرافیایی و خیلی دیگر از مسائلی که به خاطر شرایط زیستی داشتهایم نشأت گرفته است. این مجموعه را نیز با این نگاه شروع کردم که از نفت گله دارم و فکر میکنم تمام شرایط فرهنگی، اقتصادی و سیاسی که سالهای سال در کشور ما و بسیاری دیگر از کشورهای خاورمیانه وجود داشته است، ریشه در نفت دارد.
او ادامه میدهد: اما در عین حال حس دیگری نیز در شکلگیری این نمایشگاه سهیم بود. من متولد یک روستا در چهار کیلومتری تخت جمشید هستم و همیشه پدربزرگم بشکههای رنگارنگ نفت بزرگی داشت که گوشه حیاط چیده شده بودند و تنها نفت در آنها نبود. این بشکهها در دوران کودکی وسیله بازی من بودند. در واقع به نوعی این خاطرات خوشی که از بشکهها داشتم بیشتر از خود نفت در زندگیام نقش داشتند. همانند اینکه گرمای علاالدین را حس میکردم و دوست داشتم، اما نمیدانستم که دلیل آن نفت است؛ یعنی چیزهایی که از نفت جان میگرفتند را خیلی دوست داشتم و برایم خاطرهانگیز بودند، اما از خود نفت چیزی نمیدانستم. بهمرور که بزرگتر شدم، ردپای بسیاری از کوتاهیها و کمبودها را نفت دیدم؛ چیزی که این بشکههای خاطرهانگیز نگهدارنده آن بودند.
این هنرمند نقاش خاطرنشان میکند: چند اثر اول را با همین نگاه کشیدم، ولی در میان راه دچار تحولات روحی و روانی و یک نوع درونگرایی شدید شدم. در این تحولات متوجه شدم که حتی خودم را هم آنقدر نمیشناسم، چه برسد به خانوادهام که بخواهم برای آنها نسخه بپیچم و به چه برسد به آنکه بخواهم درباره منطقهای به گستردگی خاورمیانه حرف بزنم. آثار اولیه به دور از شعار کشیده شده بودند، ولی با آگاهی که بعدا ایجاد شد برای خودم وجهه شعاری پیدا کردند و به همین خاطر هم تصمیم گرفتم که کارهای بعدی را دیگر با این منش و روش نکشم.
راهساز همچنین درباره نام نمایشگاه توضیح میدهد: نام اول نمایشگاه «حیاط خلوت» بود که به نوعی اسم کنایی محسوب میشد؛ اما به دنبال همان تغییر و تحولاتی که به آن اشاره کردم، به جای آن، «ساسپیریا» را انتخاب کردم که در لاتین به معنای «آه از ژفای دورن» است. روانشناسی یونگ ضمیر ناخودآگاه انسانها را به بشکه تشبیه میکند و میگوید ضمیر ناخودآگاه انسانها همانند یک بشکه بزرگ است که به هنگام بیداری مشاهدات، تصویرها، خاطرات، گفتوگوها و ... انسانها در این بشکه ریخته میشود. در واقع این بشکه همیشه پُر از چیزهایی است که ما نیستیم و از دیگران گرفتهایم.
او اضافه میکند: حالا اگر درِ این بشکه پلمپ شود و ما دیگر چیزی نشنویم و نبینیم و ... حالتی به ما دست میدهد همانند حالتی که در اغما و تنهایی شدید اتفاق میافتاد. آن وقت این بشکه خالی میشود و ته بشکه جایی است که خودِ حقیقی ما وجود دارد. من نیز میخواستم بگویم این بشکهها ظرفهای انسانی هستند که وقتی بچه هستیم خیلی راحت در آنها بزرگ میشویم و حس امنیت میکنیم، اما حین بزرگ شدن میترسیم که از آنها بیرون بیاییم و از یک جایی به بعد انگار اسیر میشویم.
راهساز با بیان اینکه «سعی کردم میان معنا و صورت تعادل برقرار کنم»، یادآور میشود که از آنجایی که معنای کار غمگین است، سعی کردم صورت را با رنگهای شاد کار کنم.
او همچنین درباره آثاری که در آنها تصویر کودک دیده میشود، نیز اظهار کرد: آثاری که در آنها بچهها حضور دارند، منظرههای متروکی هستند که خبری از انسانها نیست. حیاطی که پر از علف هرز است و شیشههای شکسته همگی نشان از محیطی دارد که با انسان در ارتباط است، ولی انسانی در آن وجود ندارد. در این میان در این فضایی که خالی از انسان است یک بچه دیده میشود که نماد غیبت است. من معتقدم که هر غیبتی با حضوری از نوع دیگر پُر میشود.
راهساز میگوید: در کارهایی که بچه حضور دارد، بشکهای هم برای او هست. اما آنها خیلی آزاد و سبکبال هستند و در قید و بند بشکهها نیستند؛ این در حالی است که در کارهایی که بزرگسالان دیده میشوند ـ که همگی تصویر خودم هستند ـ نوعی حس انفعال دیده میشود که دیگر توان بیرون آمدن از بشکه وجود ندارد.
این هنرمند همچنین در پاسخ به این پرسش که آیا در انتقال مفاهیم مورد نظر خود به مخاطبان موفق بوده است، اظهار میکند که سعی داشتم معنا را در چندین لایه جای دهم، ولی در اکثر مواقع کمتر افرادی به عمیقترین لایه رسیدهاند، مگر با توضیحاتی که مطرح کردم. اما مفهوم کلی به درستی از سوی مخاطبان دریافت شد.
انتهای پیام
ثبت نظر