حسین بکایی با انتقاد از وضعیت ادبیات کودک و بیصاحب دانستن این حوزه، به رانتخواران فرهنگی اشاره کرد و دلایلی که به گفته او باعث میشود شاهد این آشفتهبازار و ادبیات کودک مافیازده و سیاستزده باشیم.
این نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبیات کودک و نوجوان درباره اینکه برخی فکر میکنند نوشتن در حوزه ادبیات کودک کار راحتی است و با نوشتن چند جمله کودکانه میتوانند صاحبنام شوند، اظهار کرد: اگر «هزار و یکشب» را مطالعه کنید، میبینید یکی از شخصیتهایی که مسخره میشوند، معلمهای دبستانی هستند؛ در این کتاب معلمهای دبستان آدمهای شیرینعقلی تصور میشوند. از اینجا میتوانیم بگوییم کودک کوچکانگاری، کودک کوچکبینی و کودکان کوچکفهمی در زیرساخت فرهنگ ما نشسته است. به زبان دیگر، کودک به عنوان موجود نارس، انسان خامعقل و ناتوان انگاشته میشود. بر این اساس، وقتی عاقل و رسیده و دانشمند و ادیبی با کودک برخورد میکند و روبهرو میشود، برخوردی تحقیرآمیز و کوچکانگارانه دارد.
او با بیان اینکه در دوران مدرن و با آمدن مفاهیم جدید انسانشناسی، تعریف از کودکی دچار تحول شد، گفت: برخی از دوستان ما در ۲۰ سال اخیر کتابهایی درباره تغییر مفهوم کودکی در جامعه نوشته و ترجمه کردهاند، اما بحث اینجاست که این تغییر و تحول چقدر در بنیانهای فکری، اعتقادی و عملی جامعه ما رسوخ کرده و خود را نشان میدهد؟ مثلا درباره لباس کودک این تغییرات ایجاد شده و پدر و مادرها لباسهای متفاوت و رنگارنگ برای بچهها میخرند یا حتی به بچهها حق انتخاب میدهند، اما سیستم آموزشی ما از این روند خیلی دور است و به شدت مستبد و رعیتپرور است.
بکایی در ادامه افزود: در حوزه ادبیات کودک هم باید ببینیم نویسندهها، پدر مادرها که همان انتخابگران کتاب کودک هستند و سیاستگذاران فرهنگی چه فهمی از کودکی دارند؟ باید ببینیم که آیا مخرج مشترک فهم این کسان و آن مراکز منطبق بر دادههایی است که مدنظر ماست یا نه. این موضوع به تحقیقات گسترده نیاز دارد. اما به نظرم شکاف عمیقی در حوزه ادبیات کودک خودش را نشان میدهد؛ یعنی سیاستگذار ما به شدت سنتی فکر میکند و حقوقش را از مراکز محافظهکار و ضدپیشرفت میگیرد. اما جامعه ما به شدت دلش میخواهد به سمت تغییر برود و متفاوت از سیاستگذار عمل میکند. در این تضاد نویسنده از یک طرف باید رای سیاستگذارِ مجوز صادرکن را به دست بیاورد و از طرف دیگر برای فروش کتابش از خوانندهای که پول میدهد و کتاب میخرد، دل ببرد. بگذریم از رانتخواران عزیز فرهنگی که بازار دولتی و خواننده دولتی و آپارتمانها و سکهها و... دارند. به خاطر همین این آشفتهبازاری که الان هست به وجود میآید و وقتی هم این اتفاق میافتد ادبیات کودک مافیازده و سیاستزده میشود و مسائل پیرامونی و حاشیهای به میانه میآید و حال همه را بد میکند.
او با اشاره به حضورش در ماهنامه «کتاب ماه» بیان کرد: ما هفتهای چهار نشست تخصصی در حوزه «کتاب ماه کودک» داشتیم که در این نشستهای تخصصی گاه ۱۳۰ متخصص و کارشناس حضور پیدا میکردند. روزی یکی از دوستان به من گفت، فکر نمیکردم از ادبیات کودک بتوان این همه حرف و موضوع گفتوگو درآورد. ولی دیدیم که خیلی حرف برای گفتن و موضوع برای جستوجو کردن داشتیم و داریم. الان متنهای آن نشستها به متنهای درسی دانشگاهی تبدیل شده است و در سطح کارشناسی ارشد تدریس میشود. این اتفاق از یک دید برای منِ حسین بکایی باید خوشحالکننده باشد زیرا تلاش من و همکارانم به متون درسی تبدیل شده و صحت آنها تایید شده است. اما واقعیت این است که برای من گریهآور است زیرا متن آن جلسات میتواند موضوع کار تحقیقی شود نه متن درسی. این نشان میدهد که دستمان در این حوزه چقدر خالی است و چقدر ضعیف کار کردهایم. حوزه ادبیات کودک حوزه بیصاحبی است یعنی کارهایی را که باید در مباحث نظری شاهدش باشیم، نمیبینیم.
نویسنده کتابهای «راهها و زنگها» و «خورشید کالسکهسوار» در ادامه گفت: زمانی که در کانون پرورش فکری حضور داشتم، کارشناس تولید کتابهای نظری ادبیات کودک و نوجوان بودم. آخرین پروژهای که ما تعریف کردیم و تاحدودی هم پیش بردیم ترجمه ۱۰ کتاب در حوزه نظریه ادبیات کودک بود؛ اما تمام مدیران کانون از زمان احمدینژاد تا روحانی، زیرآب این پروژه را زدند. ما با مترجمان قراردادهایی را بسته بودیم و کتابهای نادری ترجمه و آماده شده بود؛ اما از چاپ آنها خبری نشد. در این پروژه هم نشان دادیم که ملت به شدت دوگانه عملکنی هستیم؛ در حرف چیزی میگفتیم و در عمل کار دیگری کردیم. خودمانی بگویم، مثل همیشه سر ما و مترجمان را شیره مالیدند و بودجهها صرف دلبری از مراکز قدرت شد و همه چیز ماستمالی شد؛ همانطور که الان میشود.
او خاطرنشان کرد: از سال ۷۵ تا ۹۲ من و دوستان دیگرم در حوزه نظری ادبیات کودک کار کردیم، کتابهایی در حوزه فکر، اندیشه و تاریخ منتشر کردیم و پروژههایی را اجرا کردیم. ماهنامه «کتاب ماه» را اداره میکردیم اما «کتاب ماه»ی را که با آن همه زحمت منتشر میشد، به عنوان بنگاه اقتصادی دیدند، بودجهاش را دوبرابر و تیراژش را نصف کردند و بعد هم آن را به تعطیلی کشاندند. کسی هم نیست بگوید فلانی که جانشین فلان شدی چرا اینجا را به این روز انداختی؟!
حسین بکایی سپس بیان کرد: ماها وقتی جوان هستیم با امیدها و آرزوهایی شروع میکنیم، اما توی ذوقمان میزنند، بخشی را همکارانمان توی ذوقمان میزنند و بخشی را هم سیاستگذاریهای نادرست و فرهنگ ویران توی ذوقمان میزند و نهایت میشویم همین. نسل من تجربه به شدت بدی داریم. زمانی که «کتاب ماه» تعطیل شد، صدای یکی از رسانههای خارجی درآمد و افسوس خورد که چرا تعطیل شد. اما در داخل سکوت محض بود. یعنی همه گفتند "خب حالا یه مجله کودکانه را بستن!" در حالیکه اگر با همان دنده و گاز ادامه میدادیم نه تنها در داخل بلکه میتوانستیم در سطح جهان ادبیات کودک و نوجوان را مطرح کنیم، زمانی که ما در «کتاب ماه» بودیم دانشجوی دکتری ادبیات کودک و نوجوان از انگلستان داشتیم که بر روی ادبیات کودک ایران کار میکرد و از ما کمک میگرفت، یا دانشجوی ارشد ایتالیایی که بر روی ادبیات کودک ایران کار میکرد. نمونههایی از این دست زیاد داشتیم که به ما مراجعه میکردند. بهترین مقاله ادبیات کودک ایران را یک استاد دانشگاه آنکارا نوشته است. اگر شما در ایران بر روی این موضوع کار کنید دیگران هم میبینند و به آن توجه میکنند. اما وقتی کاری نمیکنید و به سراشیبی افتادهاید طبیعی است انتظاری هم نداشته باشید. به قول فروغ «هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد».
او افزود: البته همه اینها تجربههای یأسآور من است، شاید دیگران تجربههای بهتری داشته باشند. من اینها را تجربه کردهام. در کانون کتابهایی را درباره فعالیتهای کانون در مراکز تولید کردیم اما نگذاشتند چاپ شود. مشکل اینجاست مدیرانی را که انتخاب میکنند، یا مدیر فرهنگی نیستند یا این حوزه را نمیشناسند. بیشتر به مدیریت سیرکی فکر میکنند. نمایش دادن و بودجه گرفتن و پنهانکاری کردن. اختلاس فقط در بانک نیست، اختلاس در حوزه فرهنگ دهها بار بیشتر از بانک و صنعت است اما خب، در فرهنگ همه قیافه موجه میگیرند و کسی کاری به کارشان ندارد؛ ویران میکنند و میروند.
نویسنده کتابهای «ماجراهای کلمههای گمشده» و «مسابقه دات کام» خاطرنشان کرد: شنیدم متوسط تیراژ روزنامههای پرطرفدار دولتی و مثلا روشنفکری در کشورمان ۱۵ هزار نسخه است، با این وضعیت تیراژ روزنامه فکر کنم ادبیات کودک دیگر ولمعطل است. (با خنده) والله من که حسم این است که خودم را علاف کردهام که نویسنده ادبیات کودک شدم. تیراژ روزنامه که ۱۵هزار باشد دیگر چه کسی کتاب من را میخرد؟ اصلا چرا باید بخرد؟ پدری که روزنامه نمیخواند چرا بچهاش باید کتاب بخواند؟
او همچنین در پاسخ به این پرسش که چه راهکارهایی برای تقویت رشته ادبیات کودک پیشنهاد میکند، اظهار کرد: ما دوره طلایی را پشت سر گذاشتیم، دورهای که ۴۰ درصد از جمعیت ما، جوان و در حال تحصیل بود و در این دوره ادبیات کودک مخاطب هنگفتی داشت. با توجه به رشد جمعیت که از استاندارد جهانی پایینتر است، عملا ما داریم مخاطبان خود را از دست میدهیم؛ البته این به معنای کسادی بازار کتاب کودک نیست. در کل طبق پیشبینیها، ما حدود ۱۰ میلیون دانشآموز خواهیم داشت که بازار کوچکی نیست برای اینکه چرخ اقتصاد کتاب کودک بچرخد؛ اما به شرطهای فراوان. ما اگر بخواهیم کاری انجام دهیم به زیرساخت علمی، نظری و فکری نیاز داریم که دانشگاه باید آن را تأمین کند.
بکایی سپس اظهار کرد: ادبیات کودک ما به صورت تجربی آغاز شده است؛ بخشی ورشکستگان ادبیات بزرگسال بودند که آمدند و شروع به نوشتن کردند، بخشی هم جوانهایی بودند که آمدند و کارهایی انجام دادند اما آموزش خاصی ندیده بودند. اما کمکم مبانی ساخته شده و اگر امروزه بخواهیم کاری انجام بدهیم به کار دانشگاهی نیاز داریم. اوایل انقلاب یکی دو کتاب بیشتر در این زمینه پیدا نمیشد اما الان بیش از ۳۰ عنوان کتاب نظری در تعریف ادبیات کودک داریم. به نظرم ادبیات کودک گستردهتر از ادبیات بزرگسال است و حرف بسیاری در آن وجود دارد. گرافیک و تصویرگری در ادبیات بزرگسال جایی ندارد اما در ادبیات کودک تصویرگری خود یک رشته دقیق و علمی است و شاخ و برگ بسیاری دارد.
او در پایان بیان کرد: ما باید راه و دیدمان را تغییر بدهیم، وگرنه روی این شیب منفی آنقدر قل خواهیم خورد تا دیر شود.
انتهای پیام
ثبت نظر