قصهپردازیهای سردستی، پیشپا افتاده و عجولانه و فقدان روابط علی و معلولی درست، تضاد طبقاتی فقیر و غنی با پرداختی غیرقابل باور، تصادفهای غیرمنطقی و محیرالعقول که باعث چرخشهای عجیب و غریب در داستان میشود، عشقهای سطحی و آبکی، آدمهایی که به دلیل تاکید بر مشخصههای ظاهری و وجوه گل درشت بیرونی در رفتار و گفتار و البته پشتوانه فیلمنامهای ضعیف و بدون عمق، صرفا و عموما تیپهایی مضحک و به دور از واقعیت هستند و رقص و آواز کابارهای یا غیرکابارهای که خارج از جهان قصه و معمولا بدون منطق به تماشاگر عرضه میشود، برخی از مهمترین ویژگیها و نشانههای فیلمفارسی است.
بیشتر سینمای ایران در سالهای پیش از انقلاب در اختیار آثار موسوم به فیلمفارسی بود، فیلمهایی که طرفدارانی هم داشت و به فروش خوبی در گیشه دست پیدا میکرد و باعث حفظ بقا و حیات سینمای تجاری میشد.
با این حال حتی همان زمان هم در فضای جدی حوزه نقد و تحلیل فیلم، نگاه مثبتی به این جنس از سینما وجود نداشت و به سطح نازل این آثار اشاره میشد. به مرور و در سالهای پایانی پیش از انقلاب از محبوبیت فیلمفارسی کم شد و قصههای تکراری و کلیشهای و پرداختهای بهشدت سطحی، گور آن نوع سینما را کند. بعد از انقلاب که اساسا همه چیز بهویژه در زمینه سینما تغییر کرد و فیلمفارسیها جایی در میان محصولات سینمایی نداشتند.
اما این فقدان، فقط در ظاهر و اسم بود و در عمل، خاکستر فیلمفارسی به شکل چراغ خاموش در بستر سینمای ایران وجود داشت تا دوباره و در اولین فرصت شعله ور شود. شاید از اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ بود که برخی فیلمها، در قصه و ساختار، تداعیگر فیلفمارسی بودند. این مساله بهویژه در سالهای اخیر، شکل پررنگتری به خود گرفته و برخی فیلمها نشانههای بارزتری از فیلمفارسی از خود بروز میدهند؛ چه در قصه که گاهی کپی یک فیلمفارسی قدیمی هستند و چه حتی در نام فیلم که دقیقا همنام یک فیلمفارسی پیش از انقلابیاند. با این حال فیلمفارسیهای جدید سینمای ایران، در بیشتر موارد به قدری بد ساخته شدهاند که آن فیلمفارسیهای اصل و قدیمی، فیلمهایی در حد بن هور و بربادرفته به نظر میرسند!
اگر هم گاه اقبال و توجهی از سوی برخی تماشاگران به این فیلمها در گیشه وجود دارد، یکی به دلیل وجود چهرههایی محبوب در میان ترکیب بازیگران است و دوم به دلیل کنجکاوی عامه مردم نسبت به این فیلمهاست که براساس مدل و الگوهای فیلمفارسی ساخته میشوند و خب باید قبول کرد که برخی تماشاگران، نسبت به چهرههای سینمایی و برخی فیلمهای سالهای دور، تعلق خاطر و حس نوستالژی دارند.
بهتازگی فیلمی در سینماها اکران شده به نام ایکس لارج به کارگردانی محسن توکلی و تهیهکنندگی محمدحسین فرحبخش که با حال و هوای آثار فیلمفارسی ساخته شده، اما نتیجه نهایی تبدیل به فیلمی شده که صرفا ادای فیلمفارسی را درمیآورد و کیفیتش در حدی است که تماشاگر ترجیح میدهد به همان فیلمفارسیهای قدیمی پناه ببرد!
یک قصه اسمالِ اسمال
برخلاف اسم فیلم «ایکس لارج» ـ که اشاره به یک کت با همین سایز دارد ـ با فیلم و قصهای بهشدت اسمال (اندازه کوچک در لباس) روبهروییم. حتی به دلیل روایت دم دستی و اجرای کم و بیش سطحی و تقریبا بیمزه و کپیبرداری از حال و هوای فیلمفارسی اصل میتوان گفت، حتی این جامه سینمایی اندازه کوچک هم تازه و تن نخورده نیست و با فیلمی تاناکورا و دست دوم هم طرفیم! فیلم، قصه سه جوان را روایت میکند که بعد از آزادی از زندان میخواهند به مسیر درست بروند و با کار در گاوداری یک همبند متمول، دیگر دور خلاف را خط بکشند، اما عفو مشروط آنها با رویارویی با سردسته خلافکاران -که پیشتر برای او کار میکردند- به خطر میافتد و ماجراهای فیلم شروع میشود. اما بدون اینکه بخواهیم قصه را لو دهیم، بحث سر کیفیت سطحی ماجراها و تصادفهای غیرقابل باور و عشق در نگاههای پیش پاافتاده و صحنههای پرزدوخورد آبکی و «به هیچ وجه خندهدار» ایکس لارج است.
همه آن ویژگیهای فیلمفارسی که برشمردیم را ضربدر دو و بلکه سه کنید و در ایکس لارج ببینید.
اگر فیلم، فیلمنامه درست و درمانی داشت، دست کم همه چیز فیلم به عنوان یک فیلمفارسی عصرجدید، سر جای خود قرار میگرفت، اما به دلیل فقدان قصه جذاب و مناسب، با فیلمی روبهروییم که نه کمدیاش درست و خندهدار است و نه صحنههای عشقی و عاطفیاش را باور میکنیم. وقتی هیچ چیز سرجای خودش نیست، آن صحنههای بزن و برقص در حد بضاعت امروز سینمای ایران- معادل همان رقص و آواز کابارهای فیلمفارسی قدیم-هم مضحک به نظر میرسند. شوخیهایی که با اوضاع دلار و سکه و دیگر موضوعات و معضلات روز جامعه میشود هم نچسب و غیرضروری هستند. حضور غول برره هم در بزنگاههای مختلف که کار قهرمانهای قصه گره میخورد هم لوس و تکراری است و حتی باوجود توجیه پایانی و مشخص شدن حرفهاش، پرداخت جالبی ندارد. از بازی بازیگران اصلی فیلم که همگی جزو بازیهای ضعیف کارنامه آنهاست که بگذریم، بازی بد بازیگران فرعی و نقشهای مکمل هم به فیلم ضربه زده است. تلاش شده سه جوان فیلم، یادآور برخی نمونههای فیلمفارسی همچون فیلم «انسانها» باشند، اما نتیجه به شکلی ناخودآگاه و مضحک، خندهدار و فاجعهبار شده است.
از ابراهیم تاتلیس تا علیرضا قادری
وضعیت ایکس لارج به گونهای است که ناچاریم به سکانسی دابسمشی در آن رضایت دهیم و کمی تا قسمتی بخندیم؛ همان سکانسی که میرطاهر مظلومی در خیال خود در هیبت ابراهیم تاتلیس ظاهر میشود و برایش میخواند! از پخش ترانه ماوی ماوی این خواننده ترکیهای که بگذریم، یاد یک خواننده قدیمی و کوچه بازاری ایرانی یعنی عباس قادری هم در فیلم گرامی داشته میشود؛ البته به شکل غیرمستقیم و با حضور پسرش علیرضا قادری در نقش یکی از خلافکاران فیلم. جالب اینجاست که اسم او در تیتراژ فیلم و تحت عنوان «با معرفی» میآید.
دیگر چه خبر؟
موسسه فیلمسازی پویا فیلم (با مدیریت عبدا... علیخانی و محمدحسین فرحبخش) که ظاهرا بهتازگی به پارسافیلم تغییر نام داده، گرچه گاهی فیلمهایی کمدی تولید میکند که ممکن است به مذاق برخی تماشاگران خوش نیاید و با سلیقه آنها متفاوت باشد، اما اشاره نکردن به برخی ویژگیهای این آثار بی انصافی است.
در همین ایکسلارج، پوشش بازیگران زن تقریبا کامل است و مثل بسیاری از فیلمهای سینمای ایران نیست که بازیگران زن، پوشش رها و بدون ملاحظهای دارند.
ضمن اینکه در ایکسلارج، بهندرت شوخیهای جنسی دیده میشود و دست کم تعداد آنها به نسبت فیلمهای دیگر در همین فضا کمتر است.
ثبت نظر