جلسهی نقد و بررسی رمان «پیراهن بیدرز مریم» نوشتهی ندا کاووسیفر با حضور بزرگان موسیقی و ادبیات در کافهکتاب نیماژ برگزار شد.
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، جلسهی نقد و بررسی رمان «پیراهن بیدرز مریم» نوشتهی ندا کاووسیفر، که بهبهانهی انتشار چاپ دوم این کتاب برگزار میشد با حضور بزرگانی در عرصههای موسیقی و ادبیات همچون کیهان کلهر، نوید افقه، صمد طاهری و منصور علیمرادی در کافهکتاب نیماژ برگزار شد.
در ابتدای این جلسه سهند آدمعارف مجری و منتقد این نشست، ضمن خوشامدگویی به مهمانان از ندا کاووسیفر خواست بخش کوتاهی از رمان را با صدای خودش بخواند. سپس احمد ابوالفتحی؛ نویسنده و منتقد دربارهی کتاب به ارائه نقد خود پرداخت.
ابوالفتحی دربارهی این کتاب گفت: نخست باید به نویسندهی کتاب تبریک گفت که رمانی جذاب و دارای پیشنهاد به ادبیات امروز، نوشته است. اما برای پرداختن به جزییات این کتاب مایل هستم که به ارائهی سه پرسش در سه ساحت بپردازم و در خلال سخنانم سعی کنم به پاسخی برای این سه پرسش برسم. نخست دربارهی اینکه چرا در نیمه نخست رمان هیچ اشارهی مستقیمی به نام هیچ مکانی نمیشود اما در انتهای اثر بهعنوان مثال مکانی همچون هتلاطلس با جزییات تمام توصیف میشود و پرداخت دقیق و جزئی از آن ارائه میشود. ما با المانهایی در طول فصلهای اولیهی داستان روبرو میشویم که دلالتهای مکانی خاصی دارند. مثلاً زمانی که راوی به منزل شوهرش رفته غذایی درست میکند که نامی از آن برده نمیشود ولی مشخصاً کلمپلو است. یا ابتدای داستان حرفهایی دربارهی خلقوخوهای قومیتی مردمک در یک شهر خاص که دلالتهای مشخصی دارند اما نویسنده عامدانه از نامبردن شهر خودداری کرده است. آیا اینجا ما با نوعی خودسانوری مواجهیم؟
وی ادامه داد: اما در اواخر رمان ما با رویکردی دیگر از نویسنده دربارهی مقولهی مکان مواجه میشویم. ما با مکانی مشخص بهنام هتلاطلس با جزییات دقیق روبرو میشویم. تهران معاصر حتی با نام خیابانها برای ما توضیح می دهد. برای من مسئله است که چرا نویسنده در ابتدای روایت تا این حد از نام بردن مکانها پرهیز میکند. پیراهن بیدرز مریم در تعادلی بین یک ساخت تغزلی و ساخت حماسی قرار دارد و بهمعنای دقیق کلمه به سمت رویکردی غنایی حرکت میکند. رویکردهای مشخصی از نگرشهای حسگرایانه و اکسپسیونیستی را از خودش بروز می دهد. در بخشهای مشخصی از اثر و هنگامی که به ابعاد زمانی اثر که در سه زمان گذشته نزدیک، گذشتهی دور و حال سیر میکند نگاه میکنیم میبینیم در ساحت گذشتهی دور زبان به سمت شعر میل می کند. این نمونهی موفقی ایجاد کرده است درست همچون «آئورا»ی کارلوس فوئنتس. بازیهایی که با کلمهی استمرار میشود که یک بازی ریتوریک است که ساخت زیباشناسانهاش به شعر نزدیک میشود. یا مصداقهای دیگر همچون این جمله: «چریک غمگینی بود که بهجای روسری آبشاری از موهای رنگرنگ روی سر داشت.» که خود شعرند.
این نویسنده و منتقد در ادامه ضمن تشریح برخی مختصات اثر، در مجموع به پرسشی که مطرح کرد اینگونه پاسخ داد: بنا بر آنچه گفته شد هرگز اینگونه نبوده است که نویسنده در این ابهامهای مکانی با محافظهکاری برخورد کرده باشد و یا دچار خودسانسوری شده باشد.
سهند آدمعارف؛ مجری و دیگر منتقد این جلسه هم گفت: «پیراهن بیدرز مریم» از نظر تکنیکی و استراتژیک رمان شگفتانگیزی است اما از سوی دیگر می توان از مناظری هرمنوتیک و نشانهشناختی به این اثر پرداخت چرا که پتانسیل بسیار بالایی برای تفسیر در خود نهفته دارد و این پتانسیل بهدلیل گفتوگویی است که ندا کاووسیفر در این رمان با ادبیات جهان و همزمان ادبیات معاصر فارسی میکند. اصلیترین موتیف یا بنمایهی این رمان موتیف «آیین تناول قربانی» یا همان «اموفاجیا» است که هم در فرهنگ مسیحی و هم در فرهنگ خودمان وجود دارد و در متون مختلف به آن اشاره شده است. علاوه بر یکی از نقاط عطف رمان که بهطور مستقیم به نوعی آیین تناول قربانی فرضی اشاره میکند، سراسر رمان شخصیتها در پی قربانی کردن چیزی بهنفع بهدست آوردن چیز دیگری هستند. این وضعیت در ادبیات گوتیک نمود زیادی داشته است و البته ادبیات پساگوتیک و رمانتیک. همچنین وضعیت خیر و شر و همچنین حضور برخی شخصیتها در این رمان همچون «سارو» مرا بهیاد ایدهی درخشان ویلیام بلیک میاندازد که ایدهی درخشان ازدواج بهشت و جهنم را مطرح میکند. از دورهی رمانتیک به بعد یا شاید قبلتر یعنی از ادگار آلن پو، فمفتل یا زنشهرآشوب مطرح میشود که در شخصیت «س.صحرایی» در این رمان همچون یک گره به داستان اضافه میشود هرچند نقشش خیلی پررنگ نمیشود اما این گفتوگو را با ادبیات جهان و احضار نقشها را بهخوبی نشان میدهد. این گفتوگو صرفا با ادبیات و فرهنگ مسیحی نیست. با ادبیات معاصر فارسی هم گفتوگو میشود و شخصیتهایی به این رمان احضار میشوند. وقتی کاراکتر یاوری پایش بهمیان میآید بعد از نقطهی عطفی در زیر زمین ویلای شمال، متوجه شباهت عجیب یاوری با شخصیت پزشک در رمان «ملکوت» بهرام صادقی میشویم و آن شخصیت را متن احضار میکند و به او ارجاع میدهد.
او در ادامه تاکید کرد: اما مبحث بعدی بحث هیولا و معامله و پیوند با شیطان است که باز هم ما را به ادبیات دوران رمانتیک و گوتیک بر میگرداند. ما در اثر برجستهی گوته یا همان فاوست شاهد معامله با شیطان هستیم؛ تقریباً شبیه اتفاقی که برای برخی شخصیتهای «پیراهن بیدرز مریم» میافتد. اما رستگاری فاوست بهنوعی دهنکجی گوته به ادبیات رمانتیک است که در پایان رمان با چنین وضعیتی بر میخوریم. ادگار آلن پو اساسیترین فرمول شعر رمانتیک را پیشنهاد داده است که خانم کاووسیفر با زیرکی تمام از همین فرمول در رمانش استفاده کرده است و آن فرمول «مرگ یک زن جوان و زیبا» است. آلن پو اعتقاد داشته است مرگ زن جوان و زیبا میتواند حیرتانگیزترین و میخکوبکنندهترین مضمونی باشد که برای یک شعر انتخاب میشود و وقتی در آن دوره سخن از شعر به میان میآید منظور همهی ژانرهای ادبی همچون نمایشنامه و ادبیات داستانی است چون پای بوطیقا به میان آمده است.
حمید بابایی؛ دیگر نویسنده و منتقد هم گفت: مجموعهداستان پیشین خانم کاووسیفر فوقالعاده خواندنی بود. اما ابتدا که شروع به خواندن رمان «پیراهن بیدرز مریم» کردم به نویسنده گفتم خواندن اثر را تازه شروع کردهام و نظری ندارم اما وقتی خواندن آن را پایان بردم پیام دادم و به او تبریک گفتم. این کتاب بهنوعی یک رمان سیاسی است که دو بخش دارد. یکی در گذشته رخ میدهد و دیگری در حال. ابتدای رمان به یکسری اطلاعاتی مواجه میشویم که ممکن است گمراهمان کند. شخصیت اصلی خودش را بهعنوان یک شخصیت ترس خوردهی منفعل توصیف میکند و خودش را حتی به خرگوش تشبیه میکند اما در ادامه شاهد اتفاقات دیگری هستیم.
ما در این اثر با یک زبان بسیار شستهرفته و درست مواجهیم که بهراحتی میشود در روایتی که بهوجود میآورد پیش رفت. توپوق ندارد، اذیت نمیکند و خوشبختانه جزء آثاری است که پاکیزگی زبان در آن رعایت شده است. رمان نقب و نقدی عمیق و جدی به وضعیتی اجتماعی امروز و گذشتهای میزند که شخصیتها در آن دست و پا میزنند یا میزدهاند. در نیمهی نخست رمان با یک زن در یک جامعهی مردسالار نرینهمحور طرف هستیم. تمام زنهای این رمان در مواجهه با گفتمان غالب یا له میشوند و یا پذرفتهاند و خودشان را کنار کشیدهاند. دو شخصیت هم راه مهاجرت را پیش گرفتهاند؛ انگار جایی در این زیستبوم برای نفسکشیدن زنان وجود ندارد. انگار فقط زن وظیفهی باروری دارد و یا حتی بدتر از این خودش به ابزار گفتمان تبدیل شده است همچون شخصیت «سارو». صرفا این در راستای قدرت هم نیست. اصلاً هرکس از بازی خودش خارج بشود از بازی حذف میشود النگار اگر در بافت نگنجید محکوم به حذف میشوید. مهاجرت راه دیگری است اما آیا در مهاجرت شخصیت میتواند خاطرهاش را رها کند و جا بگذارد؟ نه! همچون همان پیراهن بیدرز مریم که بهمصداق همان شال که با خود میبرد همهجا همراه اوست. استعارهی پروانه هم در این اثر استعارهی مهمیست که حتی خارج از کشور در تصویر نقاشیهای نیلوفر در خارج هم هست. از چاه بیرون میآید و با کینههای ما ساخته و پرداخته شدهاست.
ندا کاووسیفر؛ نویسندهی این رمان هم در سخنانی یادآور شد: نخست اینکه بهشخصه ادبیات و هنر خنثی را نمیفهمم. نمیدانم چگونه میشود نویسنده در برابر مسائل اجتماعی بیتفاوت باشد و هر نویسندهای باید نسبت به شرایط اجتماعی و سیاسیاش مواجههی مستقیم داشته باشد. حال نه در شکل و شمایل شعارزدهای که شاید پیشتر مطرح میشد یا صرفا ایدئولوژی مارکسیستی. چرا جامعهی ما در حال فروپلاشی است؟ چون آرمان ندارد. نسل بیآرمان را نمیتوانم بفهمم و این رمان در واکنش به بیآرمانی نوشته شده است. چیزی که میخواستم نشان دهم سلب شدن آرمان از ما است. بدترین پاسخی که میشود به این وضعیت نشان داد مهاجرت است. دو گفتمان وجود دارد؛ یک گفتمان مردسالار و قدرت و دوم گفتمان زنسالار. در زیست زنان جامعهی امروز در گفتمان زنسالار، زن، یا منفعل و بیآرمان است یا آرمانگرا و کنشگر و دستهی سومی هم هست که در اسطورهها به آنها پتیاره، ساحره و یا جادوگر گفته میشد که با گفتمان غالب همراه میشود؛ مثل سارو، مثل سین.صحرایی؛ اینها آسیب نمیبینند. تا زمانی هستند که زیر چتر گفتمان، قدرت و ثروت کسب میکنند که در جبههی معارض با گفتمان زنسالار قرار میگیرند. جایی پروانهای که شاید نماد آزادی باشد از چاهی بالا میآید و پرواز میکند. سوال این است: آزادی برای ما با چه قیمتی به دست میآید؟
عکاس: سید هاتف حسینی
ثبت نظر