امین زندگانی میگوید: ما عادت کردهایم همه تقصیرها را به گردن سیستم اداری، مدیریتی و یا حکومتی بیاندازیم، اما بخش عمدهای از این مشکلات و چرخدندههای معیوب، خود ما هستیم. به عنوان مثال این اواخر رفتار با آن توله خرس و یا رفتارهای مشابه دیگر با حیوانات را دیدهایم. برای فرهنگی که حیوانات در مدارس آن هیچ جایگاهی ندارند و حیات وحش در تدریس دروس اولیه نظام آموزشیاش نیست، چنین مشکلاتی هم به وجود میآید.
به گزارش ایلنا، امین زندگانی این روزها در مجموعه «خانواده دکتر ماهان» ایفاگر نقش دامپزشکی است که دغدغه محیط زیست دارد و در روند داستانی کار زندگی خود را به روستایی منتقل میکند. به بهانه بازی این بازیگر در این مجموعه با او گفتگو کردهایم.
در فضای سینما و تلویزیون امروز چقدر این امکان برای بازیگران مهیاست تا نقشهای متفاوتی را بازی کنند؟
در شرایط فعلی و دهه گذشته و یا حتی تاریخ سینما، معمولا پیشنهاد از سمت گروه تولید و تهیه به بازیگر داده میشود. به همین دلیل بازیگر آنچنان حق انتخاب ندارد و معمولا بازیگرانی که در نقشها امتحان پس دادهاند، برای ایفای نقشهای مشابه انتخاب میشوند. به نوعی تهیهکننده این ریسک را نمیپذیرد که بازیگر را برای نقش متفاوتتری انتخاب کند. مگر اینکه اتفاقی همچون فیلم آهوی پیشونی سفید یک، پیش بیاید که کارگردان قبل از اینکه با شخص دیگری برای کست صحبت کند با من صحبت کرد و وقتی به او پیشنهاد نقش دیگری را دادم، ایشان با جرات پذیرفتند و نقش تبدیل به عمو عجوزهای شد که الان سالهاست بچهها با آن خاطره دارند و هنوز هم آن فیلم را میبینند.
اما اینکه ما به عنوان بازیگر چقدر دستمان برای انتخاب نقشها باز است، باید بگویم که شاید برای چهار، پنج نفر اول بازیگری در ایران این امکان وجود داشته باشد که بین ۱۰ فیلمنامهای که به آنها پیشنهاد میشود، فیلمنامهای را بپذیرند که نقش متفاوتی در آن تعریف شده است. در حقیقت این دوستان حق انتخاب بیشتری دارند که البته من فکر میکنم، آنها هم خیلی دستشان در این موضوع باز نیست چراکه معمولا تعداد پیشنهادات برای نقشهای مشابه بیشتر است.
به هر حال من با این نگاه نقشهایی که اکثرا مثبت هستند را بازی میکنم و نتیجه آن این بوده که با گذشت هر روز، یک روز بر سن و تجربیات من اضافه شده و در نتیجه نوع نگاهم نسبت به کار تغییر کرده است. پس قاعدتا مشابهترین نقشها را هم میتوان متفاوت بازی کرد. آدمها تجربههای متفاوتی دارند و به هریک از آنها بر اساس نگاه خود ورود میکنند. همین موضوع سبب میشود تا خیلی استرس نداشته باشم که تبدیل به یک بازیگر کلیشهای شوم. به اعتقاد من شما میتوانید یک نقش را سالها متفاوت بازی کنید و کلیشه نشوید، یا اینکه برعکس میشود یک نوع بازی را سالها در نقشهای متفاوت انجام دهید و کلیشه شوید.
فکر میکنیدآدمهایی با ویژگیهای دکتر ماهان هنوز در جامعه حضور دارند؟ اصولا نشان دادن این مدل شخصیتها در آثار نمایشی چقدر ضرورت دارد؟
قاعدتا یکی از وظایف هنرهای نمایشی، پرداختن به آدمهای خاصی است که کمتر در جامعه دیده میشوند تا به این صورت درس عبرتی برای دیگران و بیننده شوند. به نوعی همان بحث کارتارسیس پیش میآید که از یونان باستان بوده و بر اساس آن، این مدل شخصیتها برای قشر گستردهای در جامعه تبدیل به الگو میشوند. از سوی دیگر مدتهاست که حس میکنم چنین آدمی(دکتر ماهان) در خود من هم هست. مدتهاست که دلم میخواهد از تهران خارج شوم و در روستایی با همان شرایطی که در فیلم میبینید، زندگی کنم.
گاهی اوقات، جملهای به هنرجوهایم میگویم؛ نقش آدم را صدا میکند. به نوعی انگار همان اتفاقی که به آن زیاد فکر کردهاید، برایتان میافتد. سالهاست، دلم میخواهد، شرایطی برایم فراهم شود که بتوانم از تهران خارج شوم و در یک روستا زندگی کنم و حال شاید کار خودم را هم به صورت خیلی سبکتر بتوانم ادامه دهم. خب این اتفاق افتاد و نقش دکتر ماهان مثل تمام کارهای دیگر، به من پیشنهاد شد.
ابتدا قرار بود، این مجموعه دو ماه زودتر آغاز شود که من آن زمان شرایط کار نداشتم و بعد که پروژه به دلایل مالی عقب افتاد. جناب قویدل که کارگردان فاز تهران بودند با من تماس گرفت و قرار شد که یک کار خوب را استارت بزنیم. کاری که قرار بود در آن به طبیعت برویم و لحظات خوبی را برای تلویزیون و خودمان ثبت کنیم و اثر مناسبی را به مردم تحویل دهیم. ولی متاسفانه به دلایل عمده از جمله مشکلاتی همچون نبود امکانات و عدم ارائه امکانات لازم آن اتفاقی که باید ایجاد نشد.
به عنوان مثال من به عنوان کسی که در فیلم، دامپزشک حیات وحش هستم، باید با حیوانات مختلف از جمله یوز ایرانی تا خرس و مواردی دیگر ارتباط خیلی نزدیکی داشته باشم تا ما آنها را در فیلم ببینیم، ولی هرچه جلوتر رفتیم، گفتند فصل فلان نیست؛ یوز که اصلا نمیتوانیم به شما بدهیم یا اینکه این امکانات را نداریم و مواردی دیگر. به این ترتیب این موضوعات سبب شد تا داستان در فاز دوم خود چرخش کند و مقداری از بحث اصلی خود فاصله بگیرد.
این موضوع را به دلیل تجربه کارهای زیادی که در فضای خارج از عرف سینما و تلویزیون مثل جنگل، بیابان و ... داشتم، میدانم که کار کردن در چنین فضاهایی خیلی سخت بوده و درآوردن داستان این شکلی که ما طی آن بتوانیم روستایی را چه از بابت گویش محلی و چه از لحاظ پوشش محلی به طور واقعی آن نشان دهیم، از چه سختیهایی برخوردار است. از سویی دیگر به هزار و یک دلیل، زیاد نزدیک شدن به اصل قضیه غیرممکن است.
اما به هر حال از این موضوع خوشحال هستم که همزمان با پخش این سریال و مطرح شدن قوانین عدم حمایت از محیطبانان، این قانون در مجلس تصویب شد که محیطبانان بتوانند در عملیاتها از اسلحه خودشان استفاده کنند و ما شاهد این میزان قلع وقمع محیط بانانی نباشیم که وقتی مشکلی پیش بیاید، برای دفاع از حیاط وحش جان خود را به خطر میاندازند. امیدوارم در سالهای آینده محیطبانان واقعا از حمایت قانونی خیلی خوبی برخوردار شوند.
ما در این سریال به بهانه یک آدم وارد یک جماعت یا بخشی از جامعه میشویم که اتفاقا خیلی نقش مهمی دارند. حال ممکن است تعداد آدمهایی به این صورت که چنین کارهایی را انجام میدهند، به اندازه انگشتان یک دست باشد که البته در کل دنیا هم به همین صورت است، اما به هر حال حکایت هنرهای نمایشی، حکایت آدمهای خاصی است که ما از طریق آنها وارد طبقه دیگری از جامعه میشویم. بخش فرهنگی، رفتاری و مردمشناسی که به نوعی با آن میتوانیم معضلات طبقه دیگری را هم ببینیم.
ما در این مجموعه معضلات روستاییان و دلیل مهاجرتشان به شهرهای بزرگ که در طول سالهای زیاد اتفاق افتاده را میبینیم که به نوعی در لایه دوم کار مطرح میشود. همچنین مشکلات محیطبانها، محیط زیست، رفتار ما با محیط زیست در این کار عنوان میشود.
ما عادت کردهایم همه تقصیرها را به گردن سیستم اداری، مدیریتی و یا حکومتی بیاندازیم، اما بخش عمدهای از این مشکلات و چرخدندههای معیوب، خود ما هستیم. به عنوان مثال این اواخر رفتار با آن توله خرس و یا رفتارهای مشابه دیگر با حیوانات را دیدهایم. به هر حال برای فرهنگی که حیوانات در مدارس آن هیچ جایگاهی ندارند و حیات وحش در تدریس دروس اولیه نظام آموزشیاش نیست، چنین مشکلاتی هم به وجود میآید.
به نوعی ما هیچوقت بچههای خود را به جنگل نمیبریم تا مستقیما برایشان تورهای گردشگری علمی بگذاریم و آنها با حیوانات آشنا شوند. وقتی ما در جامعهای زندگی میکنیم که یک خانم عاقل و بالغ از یک گربه میترسد و با دیدنش جیغ میکشد، این ترس و وحشت را به بچه خود نیز انتقال میدهد. وقتی ما هنوز مردهایی در این جامعه داریم که اگر سگ سمت آنها بیاید، با سنگ و چوب و اگر گربه بیاید با لگد آن را بدرقه میکنند، چنین مشکلاتی هم به وجود میآید. ما در حیات وحش فقر فرهنگی داریم. در نتیجه ناچاریم در آثار نمایشی خود به سراغ آدمهای خاص برویم و به بهانه آنها بتوانیم معضلات فرهنگی را بیان کنیم تا همه متوجه شوند که یک پسر ۲۲ ساله در مواجه با گربه میترسد یا چندشش میشود.
آن خانوادهای که گربه یا سگ آسیبدیدهای را از کنار خیابان به دامپزشکی میبرد و کلی برایش هزینه میکند، از سطح گستره فرهنگی بالاتری برخوردار است. جالب اینجاست که این موضوع در مناطق یک و دو تهران نبوده که بگوییم چون مرفه هستند، این اتفاق در آنها رخ میدهد بلکه به چشم در دامپزشکی تهران دیدم که خانوادهای از اسلامشهر کلاغی را که پایش آسیب دیده بود را برای درمان آوردند چون میدانستند که این کلینیک امکان درمان کلاغ را دارد.
بعضا در مناطق بالای شهر هم دیدهایم که افرادی با دیدن گربه جیغ میزنند یا با ماشین مدل بالای خود به سمت پرندهای که وسط خیابان ایستاده گاز میدهند و اصلا جان آن پرنده برایشان مهم نیست اما در عوض در منطقهای که فکر میکنیم به دلیل ضعف مالی نباید این فرهنگ وجود داشته باشد، چنین فرهنگ زیبا و قشنگی موجود است. ما باید مقداری در همه بخشها حتی در بخش اعتقادیمان هم نحوه برخورد با حیوانات را بهروز کنیم و ببینیم به چه دلیل در سالهای گذشته گفته شده فلان حیوان بد است و فلان حیوان خوب. در صورتی که امام اول ما شیعیان در ارتباط با حیوانی همچون سگ ۱۲ خصلت گفتهاند که یک مومن باید بتواند از این خصلتها الگوبرداری کند.
درنهایت این طور به نظر میرسد که از نتیجه کار راضی نیستید. اینکه برخی امکانات مورد نیاز را در اختیار شما قرار ندادند و نتوانستید از لحاظ کیفیت به درجه مطلوب مورد نظرتان برسید؟
نمیتوانم بگویم که به ما امکانات ندادند، در واقع امکاناتی نبود که بدهند. یعنی معضل این است که وقتی شما میخواهید در رابطه با حیات وحش کار کنید، باید بتوانید از یکی از معضلات حیات وحش ما یعنی یوز ایرانی صحبت کنید. در حقیقت باید بتوانید یک قلاده آن را داشته باشید ولی نه بود و نه تلاشی برای آن بودن آن شد اما هست و بنده به شخصه سه، چهار مورد آن را در باغ وحشهای خصوصی تهران به صورت تصادفی دیدهام. این موارد وجود دارد، پس چرا ما نباید در سریالی که برای تلویزیون است، آن را داشته باشیم؟ به نوعی انگار همکاریهای اداری برای تولید فیلم و سریال، تبدیل به مشارکتهای کشوری شده است.
تلویزیون گستره عجیبی در بین مردم دارد و اگر در فلان ارگان هستیم، نمیتوانیم بگوییم که تلویزیون از ما نیست. در نتیجه نمیتوانم بگویم به ما امکانات ندادند ولی باید بگویم که همکاریهای با وحدت رویهای با ما انجام نشد.
به طور کلی انگار ما وقتی ما از صداوسیما یا یک پروژه سینمایی به جایی مراجعه میکنیم، از یک کشور دیگر هستیم و فلان ارگان از سر رفع مسئولیت به ما کمک میکند، نه اینکه همه در حال انجام یک کار ملی هستیم. یعنی به نوعی یکسری وظایف وجود دارد که حال بر اساس چهارچوب اگر اینجا بود که بود اگر هم نبود که هیچ، برای ما مهم نیست.
مجموعه «خانواده دکتر ماهان» دو کارگردان دارد. وجود دو کارگردان برای این پروژه، برای شما مشکلی در هماهنگیها ایجاد نکرد؟
قبلا با آقای علی محمد قاسمی در لبنان فیلم سینمایی کار کرده بودم که البته نمیدانم مشکل آن چیست که هنوز اکران نشده است. در نتیجه با ایشان و گروهشان آشنایی قبلی داشتم. کارهای قبلی راما قویدل را هم دیده بودم. به هر حال هرکدام از این دو عزیز دارای یک نگاه به قاب تلویزیون بودن و هستند و به هر حال یکی از کارهای سخت بازیگری منعطف بودن با عوامل است. یعنی درست بوده که این روزها بازیگر تبدیل شده به اینکه همه او را به عنوان یک موجود خودخواه سر صحنه که همه باید در خدمتش باشند میبینند، اما نه، شاید این ظاهر قضیه است. چراکه به نوعی این بازیگر است که باید با تمام بخشها در کار تولید هماهنگی داشته باشد و در حقیقت باید خیلی از محدودیتها و معذوریتها را کاور کند و خودش را با آدمهای مختلف منعطف کند.
در نتیجه در پاسخ به سوال شما باید بگویم که با دو کارگردان بودن کار مشکل خاصی نداشتم. به هر حال هر دو خوب کار کردند و در کار خودشان صاحب نگاه هستند و بر همین اساس من معضل خاصی در کار ندیدم.
اکنون تولید در تلویزیون یک معضل بسیار بزرگ دارد و آن هم این است که برآوردها بر اساس دقیقه بوده و کیفیت در انتهای کار قرار میگیرد. اینکه ما در سازمان پستی به نام تهیهکننده داریم که از نظر من حضور آن الکن است یعنی اینکه اگر قرار است که ما وقتی در بحث معضلات اقتصادی به مشکل میخوریم به سازمان مربوط باشد، پس چرا ما با تهیهکننده قرارداد میبندیم. اگر قرار است که تهیهکننده رافع این معضلات باشد و او از لحاظ اقتصادی به عنوان تهیهکننده با سازمان برخورد کند و در حقیقت مشکلات را مرتفع کند و ما کارمان را انجام دهیم و دستمزدمان را سر موقع خودش بگیریم، خب پس چرا این مشکلات پیش میآید. فکر میکنم که باید، راهکار اقتصادی دیگری سنجید، به هر حال تایم بالای روزانه تولید در تلویزیون که معمولا از ۸ دقیقه بیشتر است، به کیفیت کار لطمه میزند.
با توجه به اینکه الان بازار سریالسازی در دنیا داغ شده؛ در هر حال آدمها به اهمیت بالای سریال پی بردهاند. زمانی دوستانی در سینما از یک موضع بالا به تلویزیون نگاه میکردند ولی الان با آمدن سریالهای بینالمللی متوجه شدند که سریال کاربرد و زحمت بیشتری دارد و سیستم کاری آن بسیار سختتر از یک سینمایی است که برای ساخت آن کارگردان ۷۰ سکانس را در ۳۵ تا ۴۰ روز ضبط میکند. در صورتی که برای ساخت سریال در تلویزیون، آن هم در یک بازه زمانی خیلی کوتاه زحمت بسیاری باید کشیده شود. این موضوع نیاز به یک چیدمان صفر تا ۱۰۰ کاملا دقیق و علمی دارد. ما متاسفانه خیلی علمی جلو نمیرویم و با سیستم اینکه برویم جلو ببینیم چه میشود کار میکنیم، در نتیجه شما در آغاز کار با یک تصویر و تصور کار خود را شروع میکنید که به قول عامیانه برویم بترکونیم ولی در آخر کار میبینیم که خودمان ترکیدیم.
باتوجه به مشکلات مالی سازمان صداوسیما، این روزها پروژهای بسیاری با مشکلات مواجه شدند. آیا دستمزد شما برای این سریال پرداخت شده است؟
نه متاسفانه. البته این مشکل طبیعی است. اکنون اقتصاد در مملکت ما تبدیل به یک طفل یتیم شده که هیچکس هم هیچ طرفی از آن را نمیگیرد. به هر حال شاید مقداری درآمد ما نسبت به طبقات دیگر جامعه متفاوت باشد ولی ما هم از این قاعده مستثنا نیستیم و مثل همه مردم از مشکلات اقتصادی رنج میبریم. در سینما چون از ابتدا یک اسپانسر به ماجرا ورود پیدا کرده و امکان شکایت وجود ندارد، شما میتوانید تا تسویه نهایی انجام نشده، جلوی پخش فیلم را بگیرید. به هر حال این موضوع در تلویزیون قابل درک است ولی مقداری زمان این درک در حال طولانی شدن بوده که با این وضعیت به هر حال بهتر است دستمزدها را زودتر پرداخت کنیم.
به نوعی همه که یک ظرفیت ذهنی و مالی و یک مسئولیت مالی مشخص ندارند، شاید مسئولیتهای برخی مشخص باشد و این سبب میشود که هیچکدام از عوامل، ۱۰۰ درصد وجودشان را برای کار نگذارند و همین سبب شده تا ما شاهد کارهایی با کیفیت پایینتری باشیم که چنین موضوعی حیف است.
انشالله این معضل هم حل شود ولی به هر حال این مشکل عمومی بوده و از کارگران کارخانه نیشکر هفت تپه تا سازمانهای دیگر همه بدهکار هستیم. البته من نمیگویم که این درست بوده ولی متاسفانه بودجه، یک معضل عمومی در جامعه است که این به دلیل الکن بودن بخش اقتصادی جامعه ما در کل این سالها بوده و نمیگویم مختص به این چند سال اخیر است.
به هر حال این معضل وجود دارد ولی مشکل از تهیهکننده و سازمان نیست، مشکل از جایی است که باید پولها واریز شود و آنجا هم مشکلات دیگری دارند، انشالله این مشکل حل شود ولی من خودم به دلیل این شرایط با یکی دو نفر از مدیران سازمان صحبت کردم و آنها خیلی از سر تاسف پاسخ داده و عذرخواهی کردند.
خب این خیلی خوب است که ما بتوانم با مدیرمان راحت باشیم و مدیر هم با من اینقدر خوب برخورد کند. چراکه در این شرایط احساس میکنیم که ما واقعا یک خانواده هستیم. اما اتفاق بدی که این چند وقت در حال افتادن است، این بوده که یکسری از دوستان که من جایگاه شغلی آنها را تعریف نمیکنم و مستتر میگذارم که بحث اقتصادی برخی پروژهها را دارند، میآیند یک کاری انجام میدهند و آن هم این است که وقتی طلب بازیگر زیاد میشود، برای اینکه کار را نخواباند، تا وقتی که سریال به مرحله پخش برسد، بعد دیگر جواب تلفن بازیگر را نمیدهند و چک دست شخص بازیگر میماند.
معمولا هم در این موارد وقتی از تاریخ چک میگذرد، چک حقوقی شده و بازیگر نمیرود شکایت میکند. در نتیجه بعد از چند وقت خودشان تماس میگیرند تا چکشان را ارزانتر بخرند که به نظرم حرکت به مراتب زشتی است. یعنی این جایگاه خاص در تولید یک اثر تلویزیونی یا سینمایی که اسم آن را برای اینکه نتواند من را متهم کنند، نمیآورم، در سینما و تلویزیون چهار پنج نفر هستند که این کار را انجام میدهند و همه آنها را میشناسند. به نوعی به یک بازیگر با بدهی ۵۰ میلیونی، بعد از دو سال گفته میشود که تخفیف بدهید.
از نظر من تا اینجا هم اشکالی ندارد اما به شرط اینکه آن فرد از لحاظ اقتصادی دچار مشکل حادی شده باشد، اما بعد شما به اداره مالیات میروید و میبینید که چک شما به همان مبلغ از بانک وصول شده است. اینجای کار زشت است. یعنی این پول از سازمان و اسپانسر به اسم من گرفته میشود، در حالی که دریافتی من از آن ۵۰ درصد بوده است. متاسفانه این اتفاق در حال باب شدن است که اصلا خوب نیست. این خیلی سنت بدی است.
ثبت نظر