هوشمند هنرکار معتقد است که نمایش «یک زن و یک مرد» داستان عشق پیرانه سر زیبایی است که فضای متفاوتی با نمایشهایی که امروزه روی صحنه میبینیم دارد.
هوشمند هنرکار کارگردان و بازیگر با سابقه تئاتر پس از روی صحنه بردن دو نمایش «زندانی خیابان نواب» و «فاندو و لیز» در سال گذشته، به سراغ اثری متفاوت از الکسی آربوزوف رفته است؛ «یک زن و یک مرد» عاشقانهای متأثر از جنگ و رابطه یک زوج پا به سن گذاشته با بازی کاظم هژیرآزاد و ناهید مسلمی. این نمایش هر شب ساعت ۱۹:۳۰ در موزه استاد انتظامی قیطریه روی صحنه میرود و به همین بهانه با هنرکار درباره نمایش جدیدش و ویژگیهایی که دارد گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید.
آنچه باعث شد در حال حاضر به سراغ نمایشنامه «یک زن و یک مرد» بروید و این کار را برای اجرا انتخاب کنید، چه بود؟
علت اول به داستانی که برای ترجمه این نمایشنامه رخ داد مربوط است و در بروشور نمایش هم آمده است... علت دیگر دارای دو جنبه است، یک اینکه من در کل، متنهای رئال و مناسب حال جامعه را دوست دارم؛ و به نظر من در شرایط فعلی جامعه که همه چیز خیلی تنشآمیز و پر از مسائل خشن، آزاردهنده و عصبیکننده است، باید دنبال فضایی باشیم که شرایط روانی جامعه را اندکی تعدیل کند. بهنظرم همسو و به موازات شرایط فعلی جامعه حرکت کردن کار هنری نیست، اینکه ما بگوییم دچار همان معضلات جامعه هستیم، که البته هستیم، هنر نیست. هنر این است که ما ببینیم چه چیزی میتواند به روان اجتماعی مردم کمک کند و یک بازآفرینی در حال عمومی ایجاد کند و آنها را به سمت یک سری فعالیتهای پویا و غیرمنفعلانه سوق دهد. دوم اینکه یک مسأله شخصی بود، من پس از دو کاری که گرچه با عشق به آنها پرداخته بودم، ولی به لحاظ جسمی خستهام کرده بود، نمایشهای «فاندو و لیز» و «زندانی خیابان نواب»، احتیاج داشتم مقداری در فضای رمانتیک، نرم و خیلی معتدلی که در این نمایش جاری است، استراحت کنم.
وقتی میگویید الزاماً نباید یک اثر نمایشی منعکسکننده شرایط جامعه باشد، به نوعی میتواند نشان دهنده نقطه مقابل آن باشد، از نظر شما گمشده جامعه ما همین موضوع عشق و محبت است؟
ابتدا مقداری این سخن را تصحیح کنم، وقتی میگویم باید گاهی در مسیری حتی خلاف جریان شنا کرد، به این معنی نیست که ما دغدغهها و دردهای مردم را در نظر نگیریم، اتفاقاً خصوصیت این نمایش پرداختن به دردهای مردم است.
شرایط حاکم بر جامعه امروز مقداری تنشزا و خشونتآمیز است، ما احتیاج به تعدیل داریم، احتیاج داریم مردم همدیگر را دوست داشته باشند، محبت داشته باشند و عاشق همدیگر باشند و این اتفاقی است که در نمایش میافتد. ما یک کارعاشقانه را بدون آنکه به شعارهای سطحی و مبتذلی که گاهی بر چنین آثاری میتواند حاکم باشد تن بدهیم، اجرا میکنیم و این میتواند شرایط روانی مردم را بهبود ببخشد.
یک بخش دیگری که درباره نمایش وجود دارد و اشاره کردید در بروشور هم به آن پرداخته شده است، نسبت شما با مکتب آناهیتا، مهین اسکویی و متنی که برای نمایش تازه تان انتخاب کردید است. در مورد آن فضا، حس و حال مهین اسکویی در این کار و انتقال آن روی صحنه تئاتر توضیح دهید.
مهین اسکویی استاد فقید من است که از سال ۶۵ با او بودم و نزدیک ۲۰ سال شاگردیاش را کردم و در بخش تدریس و ویرایش ترجمههایش باهم همکاری داشتیم. ارتباط من با مهین اسکویی، ارتباط ویژهای است. شرایط خلق چنین کاری حتی در حوزه ترجمه، شرایط خاصی بود که در بروشور توضیح داده شده است و بعد هم ارتباطی که نتیجهاش به آنجا میرسد که به سفارش بانو مهین من باید بیرق گروه «زمان» را در دست بگیرم و آن را جلو ببرم.
پساز او همچنان گروه زمان برپا بوده و به فعالیتش ادامه داده. همانطور که خودش سفارش کرده بود برخی از کارهایی را که دوست داشت روی صحنه ببرد و نشد را من و دوستانم روی صحنه میبریم، همچون نمایشنامه «یک زن و یک مرد». همین طور کار «تاریکیهای سرکش» را که خیلی دوست داشت... و من امیدوارم زمانی شرایطش فراهم شود و بتوانم آن را به سفارش و تأکید خود ایشان روی صحنه ببرم، چرا که او میخواست ولی نگذاشتند در دهه ۶۰ کار کند و به آرزوی خود برای روی صحنه بردن این نمایش برسد.
با بازیگرانی در این نمایش همراه هستید که سابقه همکاری با آنها را دارید و قطعاً براساس شناخت دقیقی انتخاب شدهاند، اولاً اینکه چرا نقشها به این دو بازیگر سپرده شد؟ و دوم اینکه آن طرحی که باید این دو بازیگر طبق آن پیش میرفتند چه بود؟
اولاً برای چنین کاری دو بازیگر در همین رده سنی لازم بود، ما وقتی دو نفر را در گروه و رفقای خود داشته باشیم که در چنین شرایط سنی قرار دارند اول به آنها فکر میکنیم. ضمن آنکه دو نفری هستند که شاید در دو جهت کمی متفاوت، خلق یک نقش را خیلی خوب بلد هستند. طراحی خاصی که کاظم هژیرآزاد از نقش دارد و آن را مانند یک نقاش طراحی میکند و ناهید مسلمی که همذات پنداریهای خاصی را در جهت دیگری با او انجام میدهد.
جدای از این دو مورد، این دو هنرمند واقعاً بازیگر حرفهای و خوش اخلاق تئاتر هستند، من چرا بخواهم این دو نفر را از دست بدهم؟ قطعاً اولین انتخاب من این دو نفر بودند، به لحاظ اخلاقی، هم سلک بودن گروهی و به لحاظ تواناییهایشان؛ و خوشبختانه هر دو در شرایطی بودند که فرصت حضور در این نمایش را داشتند، بنابراین من به سراغ هیچکس دیگری نرفتم و از اول هم به سراغ همین دو نفر رفتم و تا پایان باهم ماندیم.
آن طرح کلی که برای بازی در چنین نمایشی مطلوب است، چیست؟ و براساس چه الگویی بازیگران باید پیش میرفتند؟
طبیعتاً هر کاری در ژانر و مکتبی که قرار میگیرد الگوهای خاص خود را میتواند پیدا کند و وقتی هر بازیگری را انتخاب کنید طبیعتاً تا حدی تابع آن شخصیت، کاراکتر و شیوه میشوید. این دو بازیگر بلد هستند که هم در کارهای رئال بازی کنند و هم در کارهای غیررئال و فراواقعی. اساساً بازیگران ما در حوزه رئال و واقعگرا تواناییهای بیشتری از خودشان بروز میدهند و نمایش «یک زن و یک مرد» هم در این حوزه قرار میگیرد و بازیگران بخوبی توانستند تواناییهای خودشان را بروز دهند.
حتماً اگر دو بازیگر دیگر بودند، کار شکل دیگری به خود میگرفت ولی فضای کلی و اساس کار تغییر زیادی نمیکرد.
هر بازیگر خون تازهای را به کار تزریق میکند و شکل جدیدی را به کار میدهد، این خصوصیت تئاتر است. بازیگر، کارگردان، طراح و هر کدام از عوامل در یک کار گروهی شرکت میکنند و آنها شکل نهایی کار را ترسیم میکنند.
طراحی فضا در کارهای شما معمولاً پویاست و خود بهعنوان یک عنصر فعال روی صحنه دیده میشود، در «یک زن و یک مرد» هم شاهد این اتفاق هستیم با همان نگاه مینیمالیستی که در اغلب کارهای شما بوده است، این طراحی بر چه اساسی چیدمان و انتخاب شده است و نمیشد در قالب بزرگتر اجرا شود؟
وقتی شما با یک کار رئال سر و کار دارید خیلی نمیتوانید استلیزه و با اتکا به المانها کار کنید، مگر اینکه مانند ما ناچار باشید و اگر در یک کار وقتی بهصورت المانی کار میکنید، موفق هم باشید، فکر میکنم امتیاز خوبی گرفتهاید.
ما اخیراً با سالنها و شرایطی رو به رو میشویم که امکان داشتن یک دکور و صحنه ثابت را به ما نمیدهد و همه چیز باید پرتابل باشد. البته من همین جا از مدیریت سالن خانه موزه انتظامی قدردانی میکنم که نهایت همکاری را با ما داشتند و من کمتر دیدم سالنی اینقدر رفیقانه با گروهی کار کند، ولی آنها هم شاید ناچار بودند که به ما بگویند شما ناچار هستید با دکور پرتابل کار کنید.
حال وقتی من تمام ایدههای اولیهام چه در کف صحنه، در پیش زمینه، اسکله بندر و جنگل را مجبور هستم تغییر بدهم به سراغ ایدههای پرتابل میروم. از طرفی من باید این ایدهها را در ابعاد سالن و با امکانات نوری بسیار محدود پیاده کنم. فکر میکنم اتفاقی که در نهایت رخ داد باعث شد تا الان طراحی قابل قبولی ببینیم. اگر تماشاگر راضی است میشود گفت خلاقیت در مسیر درستی پیش رفته است.
به نوعی میتوان خطی بین عشق و جنگ در این نمایش پیدا کرد، این ارتباط چطور در کار ترسیم شده است؟
در بسیاری از کارهای آن سالهای روسیه چون فاجعه جنگ جهانی اول را گذرانده و به جنگ جهانی دوم رسیده بودند، مفهوم جنگ به نحوی مطرح میشده است. در یک چنین کار عاشقانهای هم میبینیم که جنگ در پس زمینه نیست بلکه در اصل ماجرا قرار دارد و زندگی این دو شخصیت با جنگ متحول شده است.
پس جنگ به نوعی با زندگی روسها درآمیخته است. روسیه در جنگ جهانی دوم حدود ۲۷ میلیون نفر کشته داده است، حدود ۱۵ درصد جمعیت آن زمان خود، تعداد قابل توجهی است و نمیتواند چنین چیزی روان اجتماعی جامعه را تا سالیان دراز تحت تأثیر خود قرار ندهد. بههمین دلیل جنگ به یکی از شاخصههای کارهای تئاتری و هنری آن سالها بدل میشود. الان از جنگ ما سالها گذشته است اما همچنان هر از گاهی در کارهای ما حضور دارند. حال یا بهصورت تصنعی، مثلاً قهرمان داستان در یک زمانی در جبهه حضور داشته یا یکی از شخصیتها با رزمندگان ارتباط دارد، اما گاهی اوقات این حضور خیلی واقعی است، مانند زنی که فرزندش را از دست داده یا تأثیری که جنگ بر زندگی خانواده گذاشته، مهاجرت و... در کشور روسیه این مسأله خیلی فراتر بوده و همه چیز را تحت تأثیر قرار داده است، برای همین وقتی شما یک عاشقانهای هم میبینید، از جنگ جدا نیست و جنگ در همه موضوعات حضور خود را اعلام میکند.
نیلوفر ساسانی
ثبت نظر