میلاد کیایی، موسیقیدان نجیب موسیقی اصیل ایران، از جمله آخرین مردان سنتورنوازی معاصر کشور است. تکنیک و ظرافتهای هنری او در نوازندگی سنتور و آهنگسازی، همراه با گستره وسیع دانش موسیقایی و نوآوریهای بدیع هنریاش، از او چهرهای خاص ساخته است. کیایی در سنتورنوازی معاصر کشور دارای جایگاه و اعتبار ویژهای بوده و در میان مردم و اصحاب موسیقی از ارج و منزلت و احترام ویژهای برخوردار است.
ایشان در طول حدود شصت سال فعالیت مستمر هنری خویش با بیشتر خوانندگان تراز اول موسیقی ایرانی از جمله استادان اکبر گلپایگانی، محمودی خوانساری، حسین قوامی، نادر گلچین، ایرج و... همکاریهای مستمری داشته و کنسرتهای بسیاری را در تالارهای مشهور چهار قاره جهان برگزار کرده. در گفتوگویی صمیمانه با این آهنگساز، مدرس و نوازنده پیشکسوت سنتور کشور به مرور فراز و نشیبها و تجربیات ارزنده وی پرداختیم که در ادامه مشروح آن را مطالعه میکنید.
شما بهعنوان یکی از استادان پیشکسوت سنتور از سال ۱۳۴۱ تا امروز چیزی نزدیک به شصت سال در کسوت معلمی صادقانه و دلسوزانه به تدریس هنر موسیقی اصیل ایرانی و تکنیکها و ظرایف سنتور نوازی پرداخته و به پرورش و باروری استعداد دانشجویان و هنرجویان و شاگردان بسیاری همت گماشتهاید. نیمی از شاگردان شما، از طیف نوجوانان هستند، قشری که آینده این سرزمین در دستان آنهاست. لطفاً درباره جایگاه هنرِ موسیقی در انسجام فرهنگی خانوادهها و اهمیت آموزش هنر موسیقی ایرانی به کودکان و نوجوانان از ابتدایی تا بلوغ فردی و تأثیر موسیقی بر شکلگیری شخصیت و فرهنگ اجتماعی آنها در آینده مطالبی را بیان بفرمایید.
سلامت فکری وحفظ امنیت و نظامهای اخلاقی و فرهنگی یک جامعه، به تربیت و پرورش نسلهای با شخصیت و با فرهنگ بستگی دارد. در حقیقت برای بقای یک جامعه و فرهنگ و هویت ملی یک کشور، تربیت نسلهایی با اخلاق و خلاق یک ضرورت اجتماعی است. در این میان هنر، بخصوص هنرِ موسیقی اصیلِ ایرانی، که شعر و اندیشه بزرگان ادبیات کهن این سرزمین، بر نغمههای آن در یاد و خاطره ایرانیان جاودان شده است، بهترین بستر برای فرهنگسازی و باروری احساسات و استعدادها و نبوغ فرزندان ما میباشد.
آموزش هنرِ اصیل و فراگیر شدن هنر در بطن جامعه، به گسترش و نهادینه شدن مفاهیم اخلاقی و در نتیجه پرورش شخصیت فرهنگی و انسانی نسلهای آینده کمکهای شایانی خواهد نمود.لذا باور بنده این است که باید آموزش موسیقی از دوران کودکی آغاز شود. تکرار میکنم باید باشد، نه اینکه شاید باشد.
از طفولیت، از مهدکودک، از سه چهار سالگی با نغمات مخصوص کودکانه، بچهها گوششان با موسیقی سالم و آرامش بخش آشنا شود، تا روحشان لطیف و انسانیتر پرورش یابد. امیدوارم روزی در این سرزمین، که به عشقش همواره قلبمان میتپد، در دوره تحصیلی ابتدایی، در مدارس، درس موسیقی هم بگذارند تا روح نوجوانان ما لطیفتر پرورش یابد و خوی خشونت و پرخاشگری و بیاخلاقی از آنها دور شود و بتوانند ضمن تحصیل، هنرمند هم بار بیایند.
برای ساختن آینده تنها نگران بودن کافی نیست، باید ظرفیتها و پتانسیلهای جامعه خود را هم بشناسیم. نسل جوان و نوجوان ایران، که آینده سازان ما هستند را باید حمایت و هدایت کنیم تا آینده روشن تری پیش رو داشته باشیم. این استعدادهای بسیار درخشانی که در این نوجوانها میبینم، به من دلگرمی و امید به آیندهای روشن میدهد، به شرطی که حمایت شده و به حال خود رها نشوند. خانوادهها حتماً به استعداد و هوش و خلاقیت فرزند خود توجه بیشتری نمایند و روی آن سرمایهگذاری کنند.
متأسفانه نظام آموزشی ما در سطوح مختلف با نقصها و کاستیهای فراوانی روبهروست، بیتوجهی به هنر و اهمیت آموزش آن در مقاطع مختلف تحصیلی یکی از معضلات فرهنگی و تربیتی در سیستم آموزشی کشور است که یکی از مهمترین علتهای بروز مشکلات فرهنگی در جامعه است. آشنایی با آداب و قواعد هنرِ اصیل، فرزندان را با اصول اخلاقی و مبانی فرهنگی برخاسته از سنتهای تاریخی کشور آشنا و مأنوس میکند.
یکی از تجربیات بنده در زندگیم این است که هر کسی در هر شغل و مقامی که هست، فرقی نمیکند؛ کاسب، نانوا، دکتر، وزیر، مدیر، کارمند و کارگر، هر که بود، اگر با موسیقی سروکار داشته باشد (البته منظورم این نیست که حتماً نوازنده باشد یا امثال آن، بلکه فقط عشق به موسیقی خوب داشت و عاشق هنر بود.) باعث میشود که او در کار و زندگیاش، دقت، نظم و حتی شرافت بیشتری داشته باشد. فردی که از موسیقی خوب و بهطور کلی با هنر بیگانه است، از انسانیت و انسان بودن فرسنگها فاصله دارد.
یکی از عوامل خشونت و بدعهدی و بیاخلاقیهای پارهای از نسلهای جدید، اول این است که مدت نسبتاً زیادی از شنیدن موسیقی خوب دور بودند و دوم این است که با موسیقیهای بیمحتوا مأنوس شدند. از سوی دیگر با سطحی کردن و به ابتذال کشیدن هنرهای ملی، در حقیقت ما، هم تیشه به ریشه خود میزنیم، هم فرهنگ ملی سرزمین خود را بیاعتبار میکنیم و هم آینده فرزندان خود را به تباهی میکشانیم.
آموزش اصولی هنر از ابتدایی تا سطح آموزش عالی یکی از الزامات و اولویتهای فرهنگی در حوزه آموزش و پرورش جامعه است که متأسفانه کم توجهی به آن هنرهای ملی ما را گرفتار چالشها و آشفتگیهای امروز کرده است.آشنایی با هنرِ اصیل، انسان را به سمت اخلاقی زیستن و پایبندی به اصول انسانی و در نتیجه انسجام فرهنگی در جامعه هدایت میکند. بنابراین آموزش موسیقی باید یکی از اولویتهای آموزشی در مهد کودکها و مقطع ابتدایی باشد. البته آموزش موسیقی ارف در مهدکودکها و دوره ابتدایی خیلی به پرورش خلاقیت و روح کودکان و نوجوانان کمک میکند، ولی موسیقی این هنرمند معروف آلمانی «کارِل ارف» برای کودکان ایرانی کافی نیست. ما باید بچههایمان را با موسیقی اصیل ایرانی خودمان و شنیدن نغمههای دلنشین آن هم آشنا کنیم.
لذا با انتخاب و فراگیری اصولی و درست یک ساز ایرانی، سازهایی که نماد فرهنگ و هنر ما میباشند و با نغمههای اصیل و دلنواز خود، دل و جان ما را به ریشههای تاریخی سرزمینمان وصل میکنند و از سوی دیگر میتوانند هویت ملی و فرهنگ کهن کشورمان را به جهانیان نشان بدهند، فرزندان ما در مسیر تعالی و پیشرفت فردی و اجتماعی قرار میگیرند.
درباره شرایط نابسامان آموزش موسیقی در آموزشگاههای آزاد کشور و همچنین انتشار برخی آگهیهای غیر واقعی در قسمت آموزش هنر در برخی مطبوعات پر تیراژ کشور توسط افراد غیر مسئول و بیهنر منتشر میشود و صرفاً جنبه تبلیغاتی و عوام فریبانه دارد، مانند؛ «صددرصد تضمینی؛ در ۱۰ جلسه پیانیست شوید!»، «تدریس پیانو توسط دانشجوی برتر آکادمی وین و دارنده ۵ مدرک بینالمللی!»، «ساعتی ۲۰ هزار تضمینی ویلن و آواز و کلیه سازها!!!» و عدم نظارت بر فعالیت این مراکز و افراد که تأثیر سویی بر فرهنگ جامعه دارد، دیدگاه خود را بیان بفرمایید.
متأسفانه برخی از این آموزشگاههای موسیقی، شدهاند دکان! یعنی یک نوع سوداگری هنری و چقدر بد است. در این خصوص نخست شنونده باید عاقل باشد و قبل از تصمیمگیری و انجام هر کاری، ابتدا با اشخاص آگاه و با صلاحیت مشورت کند و با شناخت کافی تصمیم بگیرد.
گاهی در تراکتهای تبلیغاتی یا در روزنامهها میخوانم که؛ «تضمینی آموزش سنتور در ۱۰ جلسه!!» در حیرتم، این ادعای عجیب و غریبی است و عملاً امکان ندارد. معلوم است جز کلاشی و شیادی چیز دیگری نیست. بنده با منتشرکننده این آگهی تماس گرفتم و پرسیدم؛ ببخشید، من میخواهم بیایم و موسیقی یاد بگیرم، چه تضمینی در این کار هست؟ در جواب، حرفهای بیاساسی تحویل بنده داد. من هم گفتم؛ آقا و خانم محترم، بنده ۷۴ سال دارم و از هشت سالگی، نزدیک به ۶۵ سال است که در موسیقی فعالیت دارم و هنوز ادعای آنکه در موسیقی به نقطهای رسیدهام را ندارم و تنها تجربیاتی بهدست آوردهام و خود را عاشق موسیقی میدانم. شما چطور در ۱۰ جلسه تضمینی سنتور یاد میدهید!؟ هنرِ موسیقی تضمین ندارد. هنر یک حسی است که باید در نهاد انسان باشد.
موسیقی مثل رانندگی نیست که هر کسی برود چند جلسه یاد بگیرد و بشود راننده. تایپ نیست که برود کلاس و چند جلسه تمرین کند و تایپیست شود. متأسفانه یک هنرجویی پنج شش ماه یا یک سال یکسازی را دست گرفته و میآید با عناوین غیرواقعی آگهی میدهد و اسم استاد هم روی خودش میگذارد. بعد هم با آن بضاعت اندک درس میدهد و برخی از آنها چنان بدآموزی دارند که باعث میشوند استعدادهایی سرخورده شوند و نهایتاً موسیقی را کنار بگذارند.ببینید، هنر ودیعهای است الهی، که به امانت در جوهره هنرمند نهاده شده است وآرمان هنر، بیان حقیقت و باروری روح انسانها و رسالت هنرمند، عینیت بخشیدن به این اصل انسانساز است.
وظیفه اخلاقی هنرمند حکم میکند از این ودیعه در جهت تعالی روح و اندیشه آدمی بهره گیرد نه تحیرشان هنر تا سطح سرخوردگی دوستداران هنر و تبدیلِ آن به تفریح و سرگرمی در جهت کسب شهرت و ثروت فردی و تحریک هیجانات کاذب و به ابتذال کشیدن روح و جسم آدمی. آخر چطور هنرمندی به خودش اجازه میدهد که این کار ناپسند را بکند؟ مگر باید حتماً بالای سر هر کسی چوب قانون باشد؟ پس شرافت معلمی کجا رفته است؟ از پاکی و صداقت آدمها، از ساده اندیشی انسانها، بیایند زشتترین نوع سوءاستفادهها را بکنند! این دون شأن یک هنرمند و فرهنگ موسیقی اصیل کشور است.
از سوی دیگر موضوعی که خیلی مرا ناراحت میکند و میرنجاند، بعضی از این مدرسین مقداری بیوفایی و بیصفتی هم به کار میبرند و از عشق و علاقه و ناآگاهی و بیاطلاعی هنرجویان و دانشجویان که اطلاعات فنی و هنری ندارند، کثیفترین سوءاستفاده را میکنند و سازهای بسیار سطح پایین و نامرغوب و بیکیفیت را با قیمتی گزاف به هنرجویان میفروشند و سودهای کلانی میبرند. جنایت، تنها آدم کشتن نیست، بلکه این قبیل حرکتهای زشت و غیراخلاقی در موسیقی هم یک جنایت فرهنگی است.
در صحبتهای جنابعالی شاخصههای مهمی مثل شخصیت و تعهد اخلاقی و وجاهت اجتماعی، دانش موسیقایی، تحصیلات آکادمیک، احساس مسئولیت و موقعیت شناسی، نظم و دقت، خلاقیت و نبوغ ذاتی، اخلاق حرفهای و شرافت هنری جزو ویژگیهای یک هنرمند موسیقی عنوان شد. با نگاهی اجمالی به آثار و موسیقیدانان تاریخ معاصر موسیقی کشور در مییابیم که این ویژگیها، خصوصاً فضیلتهای اخلاقی، وجه تمایز هنر و شخصیت و آثار بزرگان بیجانشین هنر ملی ایران با نسلهای جدید است. نخست اینکه چرا در سی سال گذشته از کیفیت هنری و محتوای آثار موسیقایی بتدریج کاسته شده و دیگر کمتر شاهد تولید آثار ارزشمند و ماندگاری در قد و قواره ساختههای بزرگانی مانند ابوالحسن خان صبا، روحالله خالقی، علی تجویدی، فرامرز پایور، پرویز یاحقی و... هستیم؟ از سوی دیگر چرا این ویژگیهایی که بر شمردید کمتر در کار و شخصیت آهنگسازان و نوازندگان و موسیقیدانان نسلهای جدید مشاهده میشود و بعد از گذشت سال های بسیار هنوز منبع آموزش و مبنای کار و فعالیت هنری و اجتماعی و دلیل افتخار و سربلندی ما در ابعاد مختلف، همچنان گنجینه هنری ست که میراث بزرگان بیجانشین هنر ملی ایران است؟
شیوه زندگی و طریق آفرینش هنری این بزرگان و سلوکی که برگزیده بودند، حاصل حس زیبایی شناسی و درک و شناخت وسیع آنها از جهان پیرامون خویش بود و ریشه در تبار اخلاقی آنها داشت. در حقیقت شاهکارها از مبارزه هنرمند برای بیان آرمانهای اخلاقیاشزاده میشوند و این اصل وجه اشتراک آثار بزرگان هنر ایران است. بزرگمردی چون استاد ابوالحسن صبا با آن شخصیت والای اخلاقی و اجتماعی خویش، به پیشنهاد کلنل علینقی خان وزیری به ریاست هنرستان گیلان منصوب میشود و در مدت دو سالی که در گیلان به فعالیت هنری میپردازند، از این موقعیت منحصر کمال استفاده را کرد و با احساس مسئولیت و موقعیت شناسی خود، دانش موسیقایی خویش را به خدمت گرفت و با خلاقیت و دقتی موشکافانه به کشف نغمات آن دیار پرداخت.
قطعات ماندگار «رقص چوپی»، «زرد ملیجه» و «دیلمان» یادگار آن دوران است که استاد صبا با حس زیباییشناسی و نبوغ ذاتی خویش آنها را کشف و وارد موسیقی دستگاهی کشور نمود و جاودانه کرد. یکی از اسرار ماندگاری این آثار هنری تا امروز، رنگ و بوی اصالت و ایرانی بودن آن است. این مهم از دیگر ویژگیهای هنرمندان بزرگ ماست.
ویژگی دیگر استادان بزرگ ما «همخوانی و تلفیق درست شعر و موسیقی» در آثار آنهاست که امروزه کمتر به آن توجه میشود. بسیار حائز اهمیت است که آهنگ و ملودی در جای صدای خواننده باشد. بعضی از آهنگ هایی که امروزه ساخته میشود، در جای صدای خواننده نیست.یک آهنگساز باید خواننده اثر خود و وسعت و جای صدا و حس و حال او را کاملاً بشناسد. رعایت ترتیب ردیفهایسازی از دیگر اصول مهم آفرینش هنری در موسیقی اصیل ایرانی است. از سوی دیگر شناخت ماهیت نغمهها و دستگاههای موسیقی اصیل ایرانی رکنی اساسی در آهنگسازی بوده و نشاندهنده دقت نظر و درک نیازهای زمانه و ذوق موسیقایی آهنگساز در ملودیپردازی است.
مجموع این عوامل در پدید آمدن و جاودانگی و به دل نشستن یک آهنگ موسیقی اصیل ایرانی مؤثرند. اما در روزگار فعلی، از یک سو خلاقیت و اصالت هنر ایرانی تحت تأثیر مدرنیته و دستاوردهای تکنولوژیک آن کمرنگ شده و سلیقه مردم نیز تغییر کرده و از سوی دیگر متأسفانه آهنگسازان ما آزادی عمل چندانی ندارند، ابتدا باید ترانه تصویب شود بعد آهنگساز روی آن آهنگ بسازد! و غالباً تا آخرین لحظات نمیدانند آهنگ را چه کسی میخواهد بخواند!؟ این نقص بزرگی است. ما در این چهل سال، خیلی آهنگسازان خوبی داشته و داریم، آهنگهای خوبی هم ساخته شده است، بیش از چهل هزار آهنگ! اما چرا کمتر به دل نشسته اند؟ چرا نسل جوان فعلی، هنوز آهنگهای زمان ما را زمزمه میکنند؟ حتی در کنسرتهایشان آهنگهای زمان ما را اجرا میکنند؟
بعد از انقلاب، خواننده زن حذف شد! و این لطمه بزرگی به موسیقی ما وارد کرد. چرا کارهای آهنگسازان جوانِ امروز، مثل کارهای قدیم به دل نمینشیند؟ براستی چرا؟ چرا هنوز نسل دوم و سوم و چهارم انقلاب، کارهای ما را میخوانند یا گوش میدهند؟ آهنگهای زمانه خودتان را گوش بدهید، چرا آهنگ های زمانه خود را گوش نمیکنید؟ چرا هنوز سلطان قلبها را میخوانند. چرا هنوز خواستار مرغ سحر هستند و آن را زمزمه میکنند؟ من از شما خواهش میکنم این سؤال را در نشریه چاپ کنید و از خوانندههای روزنامه و جوانان بپرسید؛ بگویید میلاد کیایی از شما سؤالی دارد، لطف کنید پاسختان را برای بنده ارسال کنید. مرا آگاه بفرمایید که مشکل کجاست؟ البته بنده جواب را میدانم اما میخواهم نظر دیگران را هم جویا شوم.
اگر جنابعالی امروز مسئولیت موسیقی کشور را بر عهده بگیرید، فعالیتتان را روی چه بخشهایی و با محوریت چه موضوعاتی متمرکز خواهید کرد؟
نخست اینکه بنا به دلایلی بنده هرگز چنین مسئولیتی را برعهده نخواهم گرفت، اما توجه به اصول اخلاقی و رعایت آداب و قراردادهای اجتماعی و پایبندی به سنتهای تاریخی هر جامعه که منجر به انسجام فرهنگی و برقراری نظم و ترتیب در زندگیهای فردی و اجتماعی ملتها میشود، همیشه جزو دغدغههای اجتماعی بنده بوده است. در هنر نیز توجه به ظرافتهای هنری و رعایت اصول اخلاقی حائز اهمیت ویژهای بوده و به اثر هنری، زیبایی و اصالت خاصی میبخشد که در ماندگاری آن در اذهان عمومی و تاریخ هنر کشور بسیار تأثیرگذار بوده و به هنرمند نیز وجاهت اجتماعی و محبوبیت مردمی میبخشد.
معلم در باروری و هدایت نبوغ و استعداد آدمی نقش تعیینکنندهای دارد. لذا یک معلم موسیقی دارای ویژگیهای خاص بوده و تدریس هنر موسیقی نیز آداب و شرایط معینی دارد.یک معلم موسیقی نخست باید دارای شخصیت موجه و با اخلاق باشد. دوم، از دانش و علم کافی در آن رشته برخوردار بوده و قدرت انتقال اصولی و درستِ مفاهیم به شاگرد را داشته باشد. سوم همیشه باید از نظر ظاهری چهره و پوششی آراسته داشته باشد؛شما معلمی را فرض کنید که جوراب به پا ندارد و با گیوه و موهای ژولیده و لباسی نامناسب به کلاس برود! این درشأن فرهنگ موسیقی اصیل کشور نیست. به هر تقدیر ما اصول و آدابی را بهعنوان سنت و قواعد اخلاقی از گذشته آموخته و تا امروز نیز بر حفظ و اشاعه آن همت گماشتهایم. ما از این موارد متأسفانه حتی در مراکزی چون «مرکز حفظ و اشاعه موسیقی»هم داشتهایم که بنده اوایل انقلاب به چشم خود در آنجا دیدم که مدرسی پابرهنه و با گیوه و پیژاما به کلاس رفت! بنده باورم نمیشد و گمانم بر این بود که این فرد آنجا نظافتچی یا آبدارچی است! اما دیدم خیر، آمده و درس موسیقی میدهد! وای به حال شاگردان آن معلم! شاگرد نزد این مدرس چه چیزی را میخواهد بیاموزد؟ پوشش ظاهری، آراستگی چهره، لحن بیان و طرز صحبت کردن و رفتار اجتماعی و طرز تلقی معلم از هنر و زندگی برای شاگرد مطرح و تعیینکننده است و میتواند برای او درس باشد. لذا همیشه در سراسر زندگیام، تأکید و کوششم بر این اصل بوده است که؛رعایت اصول اخلاق حرفهای و پایبندی به شرافت هنری اولویت در پرداختن به امر هنر است.
از اینکه هنر موسیقی را بهعنوان عشق در زندگی خویش برگزیدید، امروز پشیمان نیستید؟
خیر... ولی؛ دارم هزاران گفتنی/کو فرصتی تا گویمت...
با سپاس از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
بهنام موحدان
ثبت نظر