از بزرگان موسیقی ایران است و شاید بهتراست بگوییم برگی ازتاریخ کهن وغنی موسیقی ایران زمین. سخن از استاد حسن کسایی است؛ موسیقیدان و نوازنده بیبدیل نِی و سهتار. ساز نی با نام او گره خورده و خالق تحولی عظیم در این ساز است. او نام آشنای موسیقی ایران است و به قول هوشنگ ابتهاج «شکایت شب هجران که میتواند گفت حکایت دل ما با نی کسایی کن».
علاقهمندی کسایی به موسیقی به دوران کودکی اش برمیگردد و درمکتب مهدی نوایی از شاگردان نایب اسدالله تلمذ کرده است. کسایی براین نظر است که «تقلید، هرگز کسی را به بلندای هنر نمیرساند... جوانانی که به فراگیری موسیقی میپردازند باید بکوشند با نوآوری، شخصیت و ذوق خود را نشان دهند.» محمدجواد کسایی نوازنده سه تار میراث دار راه پدر است و تا به امروز رسالتی که بر عهدهاش بوده را به سرانجام رسانده است. او در گفتوگو با «ایران» از فعالیتها و آثار برجای مانده از ایشان سخن گفته است که در ادامه میخوانید.
ساز«نی» پس از مولوی و مثنوی؛ با استاد حسن کسائی به دنیا معرفی شد اما ایشان به عنوان ساز دوم، تبحر و تجربهای خاص در نواختن «سه تار» داشتند. در این مورد کمی توضیح میدهید.
به قول یکی از هنرمندان، نام کسائی با ساز نی به هم سنجاق شده است. درست مثل پیانوی ایرانی که با نام مرتضیخان محجوبی به هم آمیخته و جداییناپذیر است. پدر میگفتند که در سالهای شاگردی صبا میدیدم که استاد در کنار ویلن، سهتار مینوازد. من هم تشخیص دادم برای ژوستنواختن نیاز به یک ساز با پردهبندی مشخص دارم و از این رو بود که سهتار را با علاقهمندی خاصی انتخاب کردم. پدر سه تار نوازی را از ابوالحسنصبا، عبدالحسینصبا(برادر بزرگتر استاد صبا)، ارسلاندرگاهی آموخته است. البته میگفتند که در همنوازیهایی که با احمدعبادی و جلیل شهناز داشتم، از شیوه این دو هنرمند ممتاز هم تأثیر گرفتم. ایشان به سبک منحصر به فردی دست یافته بودند که با وقوع شرایطی که برای موسیقی پیش آمد، مجالی برای ارائه رسمی و رادیویی آن پیدا نشد.
حسن کسائی آواز را نزد استادانی چون تاج اصفهانی و ادیب خوانساری فرا گرفتند، اما ظاهراً به مکتب بندی درموسیقی اعتقادی نداشتند، علت مخالفت ایشان چه بود؟
مکاتب هنری از قدیم وجود داشتهاند، چه کسی میتواند ادعا کند که مکتب هرات، مکتب تبریز، مکتب قزوین یا مکتب اصفهان وجود نداشته؟! امّا مشکل در اینجاست که ما امروز تعریف «مکتب» را نمیدانیم، چه رسد به تعاریفی از مکاتب مختلف و مختصات آنها. وقتی بهطور مثال از مکتب زبانشناسی کپنهاگ یا مکتب پراگ بحث به میان میآید؛ شما میدانید چه زمانی شکل گرفته، چه موقع به اتمام رسیده، چه افرادی در شکلگیری آن، اثرگذار بودهاند و چه دستاوردهای فکری و فرهنگی داشته است. عدهای امروز «مکتب اصفهان» را دستاویزی کردهاند برای خودمطرحی.
پدر در واقع از این فریبکاریها نگران بودند. از اینکه عدهای بیایند و ردیف مکتباصفهان(!) را اجرا و منتشر کنند. میگفتند: «ما چنین چیزی را ابداً و اصلاً نداریم و نشنیدهایم. ردیف فقط «ردیف موسیقیایران» است». (نقل به مضمون)
استاد تأکید بسیاری بر نوگرایی و نوآوری داشتند اما امروزه هنرجویان علاقهمند به ساز نی همچنان از گذشتگان الگوبرداری میکنند، به نظر شما آیا باید در ساختار و آموزش این ساز تغییر و تحول ایجاد شود؟
حتماً این طور است. وقتی آموزش محدود به چند جزوه و کتاب شد و دهها شرایط دیگر که باید فراهم باشد و نیست؛ آن وقت است که از «نوآوری» فقط اسمی میماند و بس! هر کار نو و تازهای که ارزش تداوم و ماندگاری ندارد، یعنی برای اهل درک و فهم قابل قبول نیست.
به نظر شما آیا جریان سنتگرایی یا «موسیقی بازگشت» که استاد کسائی در صحبتهایشان اشاره داشتهاند، در موسیقی امروز ما به چشم میخورد؟
اساساً تاریخ ما نشان میدهد که منحنی شرایط اجتماعی ما ایرانیان سینوسی بوده است. انگار تاب و تحمل پیشرفت را نداشتهایم. از دهه چهل که گرایشهای فاندامنتالیستی در موسیقی ایران شدت گرفت، در دهه پنجاه و شصت به اوج خودش رسید و متأسفانه هنوز جریان غالب فکری و عملی بسیاری از موسیقیسازان کشور ماست. در اینجا لازم است اشاره کنم که من آمدم و بر حسب مستندات؛ تاریخ معاصر موسیقی ایران را به چهار دوره یعنی «قاجاری»، «مشروطه»، «نوین» و «بازگشت» در کتاب «تاریخ شناسی موسیقی و ردیف موسیقی ایران» (۱۳۸۷) تقسیم کردم و برای نخستین بار واژه «موسیقی بازگشت» و مختصات این دوره را برشمردم.
آیا «سنت گرایی» سبب شده که موسیقی ما تا به امروز جهانی نشود؟
«جهانی شدن» با «آشنایی جهان با موسیقی ایرانی» دو چیز متفاوت است. ما نباید و نمیتوانیم موسیقی خودمان را جهانی کنیم، همان طور که نمیتوانیم و نباید زبان پارسی را جهانی کنیم. کار درست آن است که زبان و موسیقی خودمان را به جهان معرفی کنیم. ما در مملکت خودمان با موسیقی هزارویک مشکل داریم و نتوانستهایم تکلیف آن را مشخص کنیم!
چرا امروزه با بحران در نوازندگی برخی سازها مواجه هستیم؟
به عقیده من، هنرمندان قدیم بیشتر عاشق هنرشان بودهاند تا عاشق خودشان! بنابراین عاشق بودهاند، طالب بودهاند، ژرفکاو بودهاند... و شاید دهها چیز دیگر که زندگی ماشینی امروز و دغدغههای آن نمیگذارد هنرمند موسیقی آرامش و آسایش فکری داشته باشد. به همین لحاظ است که تولیدات موسیقی در این سالها آن متانت و وزانت را ندارد. البته از کارهای استثنایی و نبوغ پارهای از هنرمندان، در همین سالها هم نمیشود غافل ماند و چشمپوشی کرد.
سال ۱۳۶۰ استاد از صدا و سیما برکنار شد! در خصوص این اتفاق کمی توضیح میدهید؟
بنده نباید توضیح بدهم، بلکه این مسئولان وقت هستند که باید توضیح دهند که چرا نامآوران و برجستگان موسیقی را به خانه فرستادند. کسائی تنها نبود! کار را تمام و کمال به دست عدهای دیگر سپردند و در نتیجه موسیقی ما دیگرگون شد. معیارهای زیباشناسی عوض شد. نسل جوان با دینامیسم تازهای از موسیقی در ایران بارآمد. جای آن آهنگهای عاشقانه و شاعرانه، ضربیهای تند نشست؛ و موسیقی با لحنی اعتراضی، متداولِ زمان شد.
یک دوره، زمانی هم ایشان سکوت اختیار کردند و فعالیتی نداشتند. آن زمان چه اتفاقی بر سر نینوازی افتاد؟
این سکوت همانطور که اشاره کردم، سکوتی خودخواسته نبود، که برعکس خانهنشینی اجباری بود. پدر همیشه میگفتند: بهترین دوران طلایی عمر هنری من، در این خانه، گوشه این اتاق و بر روی همین صندلی سپری شد!
میفرمایید: چه اتفاقی بر سر نینوازی افتاد؟ مثل خیلی از سازهای دیگر از آن اصالت و صلابت افتاد و تا حدودی لحن ملّی و میهنی خود را از دست داد. اما کمانچه و یا عود در این سالها پیشرفت قابل توجهی داشته. مثلاً اردشیر کامکار و شهرام میرجلالی از نوازندگان نخبه این دو ساز هستند.
به عنوان فرزند خلف استاد، آیا ادای دین و رسالتی را که پدر بر عهده شما گذاشته است به سرانجام رساندهاید؟
این پرسش را باید دیگران پاسخ بدهند. رشته تحصیلی من چیز دیگری بوده است، آن را رها کردم، حتی برای ادامه تحصیلِ دوره دکترا به خارج از کشور نرفتم. همه زندگی من شده است موسیقی و سر و سامان دادن به آثار هنری پدرم. ۲۰ سال است که یک مؤسسه فرهنگی هنری را با فعالیت در زمینه آموزش و پژوهش موسیقی مدیریت میکنم. کارهای زیادی انجام دادهایم و کارهای بسیاری در پیش داریم که باید به انجامش برسانیم. بیش از ۲۰ آلبوم موسیقی از آثار پدر را به انتشار رساندهایم. مجموعههای نت از آثار ایشان، برپایی سمینارها، نشستها و گرامیداشتِ هنرمندان موسیقی...، اینها بخشی از آن چیزی است که انجام شده، اما هنوز کار بسیار است و تلاشی عاشقانه و طاقت فرسا میخواهد.
ساز تخصصی شما «سه تار»است، اما در جامعه موسیقی شما را بیشتر به عنوان یک «موسیقی پژوه» میشناسند تا یک نوازنده، از چه سالی به نوازندگی علاقهمند شدید؟
من از سال ۶۰ نواختن سهتار را نزد پدر شروع کردم تا سال ۹۰، یعنی حدود ۳۰ سال ادامه داشت. یکی دو آلبوم در سالهای اخیر منتشر کردهام، اما هیچ وقت اهل کار و فعالیت رسمی در این زمینه نبودهام. یعنی بنده هم مثل بعضیهای دیگر تشخیص دادهام که مردم ما فقط آواز و ترانه را موسیقی میدانند! این است که آدم اگر در زاویه بنشیند و برای دل خودش ساز بزند، خیلی سنگینتر است! البته این نظر من است و نظر دیگران هم در جای خودش، محترم خواهد بود. به هر روی در سالهایی که گذشته بیشترِ وقتم را صرف مطالعه روی موسیقی کردهام که حاصل آن دهها مقاله و چند کتاب بوده است و در حال حاضر هم مشغول تدوین و آمادهسازی چند کتاب هستم، از جمله کتاب «حسنکسائی (زندگی و موسیقی)» و...
نگاه مسئولان فرهنگی به مقوله موسیقی را چگونه ارزیابی میکنید؟
چرا اتفاقاً از موسیقی به صورت گسترده، حمایت میشود، البته از «موسیقی بیهویت» و «کلام بیهویت». میبینید که چگونه موسیقی اصیل به حاشیه رانده شده است. بنده یا دیگری این حرفها را بزنیم یا نزنیم، واقعیت در حال جریان است و کاری بنیادی برای «موسیقی هویتبخش» -که بخشی از میراث ماست- نمیتوان کرد. بگذریم!
آیا آثاری از استاد باقی مانده است که تا به امروز منتشر نشده باشد؟
بله، بسیاری از آثار استودیویی و خصوصی هستند که از این ۶۰ سال آفرینش هنری منتشر نشدهاند. سعی من در این سالها، این بوده است که آثار نوازندگی پدر را جمعآوری کنم. البته بازار انتشاری نمانده است و این یک معضل جهانی است، که همه در فضای مجازی همه چیز را دنبال میکنند. بنابراین بخش کوچکی از آنچه که در اختیار دارم و منتشر نشده را، سعی در نشر فیزیکی آن میکنم و مابقی را در آیندهای نه چندان دور در وبسایتی در اختیار علاقهمندان میگذارم. آخرین اثر منتشر شده از پدرم آلبوم «گذرگاه نسیم» به همراه تار شهنواز موسیقی ایران جلیل شهناز، تنبک جهانگیر بهشتی و محمدعلیکیانینژاد است. یک آلبوم ارزنده دیگر با عنوان «وقتی نیستیم» به مناسبت نودمین سال نمادین تولد پدر، چند ماه پیش منتشر شد که شامل سه قطعه سیدی از تکنوازی نوازندگان بنام موسیقی ایران به همراه یک کتاب است که در آن بیش از ۱۰۰نفر از صاحبهنران درباره حسنکسائی دیدگاه خودشان را بیان کردهاند.
استاد کسائی دوستی دیرینه با استاد جلیل شهناز داشتند. آیا خاطره ناگفته از همکاری ایشان با بزرگان موسیقی باقی مانده است که بازگو کنید؟
امیدوارم این خاطرات را بتوانم در کتابی با انبساط خاطر، برای دوستداران موسیقی اصیل به یادگار بنویسم. ۶۰ سال همکاری «شهناز بزرگ» با پدر را چگونه میشود در چند کلمه شرح داد؟! یادم است سوم مهرماه ۱۳۵۸ در کنار پدر، آقای شهناز، آقای شجریان و جهانگیرخان ملک به رادیو ایران رفتم و یکی دو قطعه در آن بعدازظهر پاییزی ضبط شد، غافل از آنکه این آخرین حضور پدر و استاد شهناز در رادیو ایران بود. افسوس! مادر من که قریب نیم قرن، نیمه پیدا و پنهان کسائی بوده و به راستی حق بزرگی به گردن فرهنگ موسیقی اصیل ما دارد، بعد از فوت پدر (۱۳۹۱)، بیمهاش از صدا و سیما قطع شده است. تکریم هنرمند و همسر هنرمند دیگر بهتر از این؟!
ندا سیجانی
ثبت نظر