موسیقی ما - ارکستر سمفونیک کنسرواتوار بوستون، یکی از مهمترین کنسرواتوارهای ایالات متحده امریکا، پوئم سمفونیک «عرفان ایرانی» اثر «علی رهبری» را که در اصل «خون ایرانی» نام داشت به رهبری «بروس هانگن» مدیر هنری و رهبر دائم این ارکستر، در روز ۱۶ نوامبر در سالن ارکستر سمفونیک بوستون به روی صحنه برد. «موسیقی ما» که ویدئوی این کنسرت را به شکل اختصاصی نمایش میدهد، در گفتوگو با «علی رهبری» این ماجرا را پیگیری کرده است.
فکر میکنم هر بار که ارکستری در دنیا اثری ازآهنگسازان ایرانی اجرا میکند برای ما افتخار بزرگی است و میتواند تاثیر مثبتی در این فضای ایرانهراسی به وجود آورد.
بله کاملا درست است. خود من هم وقتی میشنوم که اثری از یک آهنگساز ایرانی در خارج از ایران اجرا یا ضبط میشود و یا نوازنده و رهبری از کشور ما در خارج از ایران روی صحنه میرود، بینهایت خوشحال میشوم وبه این مساله افتخار میکنم، بهخصوص زمانی که برگزارکنندهی این برنامه نه تنها پولی دریافت نکرده بلکه دستمزدی هم به هنرمند ایرانی پرداخت کرده باشد.
مگر چه فرقی دارد؟
فرقش خیلی بزرگ است. وقتی موسیقیدانی ایرانی خودش ارکستر و سالنی را اجاره میکند، نه تنها تمام مخارجش بر عهدهی خودش است؛ بلکه از آن مهمتر ناچار است که خودش مخاطبانش را نیز دعوت میکند که معمولاً بیشترِ آنان ایرانی هستند؛ اما در مقابل چنانچه این هنرمند از طرف ارکستر یا موسسهای برای اجرا دعوت شده باشد، تمام این موارد بهصورت عکس انجام خواهد شد، یعنی تمام کارها و هزینهها برعهدهی برگزارکنندهی برنامه خواهد بود.
اجرا ی بوستون به چه شکل انجام شد؟
حدود سه ماه پیش، آقای «بروس هانگن» -مدیر هنری و رهبر ارکستر سمفونیک کنسرواتوار بوستون- از طریق ایمیل با من تماس گرفتند و خواهش کردند که نتهای قطعهی «عرفان ایرانی» را که در شهر نورنبرگ آلمان حدود ۴۰ سال پیش ضبظ کرده بودم در اختیارشان بگذارم چون در نظر دارند که آنرا در بوستون اجرا کنند.
آیا شما ایشان را میشناختید؟
خیر به هیچ وجه. راستش را بخواهید وقتی ایشان تماس گرفتند در وین سرم خیلی شلوغ بود و مشغول ضبط اثر دیگری بودیم و درخواستشان را خیلی هم جدی نگرفتم تا اینکه ایشان با اصرار فراوان از من پیگیری کردند. در نهایت جواب مثبت دادم؛ ولی متاسفانه وقتی دنبال نتهای این قطعه گشتم توانستم فقط یک پارتیتور بسیار کهنه پیدا کنم که شاید ۴۰ سال دست نخورده بود؛ بنابراین برایشان نوشتم که انشاءالله روزی نت تازه را خواهم نوشت و در اختیارتان قرار خواهم داد؛ اما ایشان کوتاه نمیآمد و به اصرار خودش ادامه میداد. در این شرایط من از همکار و دوست عزیزم آقای «باربد بیات» خواهش کردم با ایشان در تماس باشند تا راهی پیدا کنند . نتیجه این شد که ارکسترسمفونیک کنسرواتواربوستون در ایالات متحده، تمام مخارج را بهعهده گرفت وآن پارتیتور را با شرایطی بسیار حرفهای راست و ریس کرده و بهچاپ رساندند و قطعه را هم اجرا کردند.
چند ماه پیش هم شما در آنتالیا ۸ قطعه از خودتان بهنام «مادرم ایران» را در یک کنسرت اجرا کردید، آن برنامه به چه شکل برنامه ریزی شده بود؟
اجرای آنتالیا به همان شکل دومی بود که قبلاً خدمتتان عرض کردم. یعنی نه تنها کل مخارج بهعهده ارکسترسمفونیک دولتی ترکیه بود بلکه به رهبر ارکستر و خواننده هم دستمزد قابل توجهی پرداخت شد. البته باید بگویم که این امر فقط در مورد بنده و ارکسترهای من اتفاق نمیافتد، بلکه آهنگسازان بسیار خوب ایرانی مانند بهزاد رنجبران، رضا والی و بسیاری دیگر نیز هستند که به دعوت ارکسترها و موسسات فرهنگی سایر کشورها، آثارشان در خارج از ایران توسط ارکسترهای معروف اجرا و ضبط میشوند، ولی متاسفانه در کشورِ خودمان جائی برای ابراز هنرشان وجود ندارد. چون در آنجا عدهای زیر پوشش مشاوران یا عضویت در شوراهای مختلف، با همآهنگی چند نفردیگر از امثال خودشان، صرفاً جهت حفظ نام و مقام خود تلاش میکنند و از این افتخارات واقعی که برای مملکت ما در خارج از ایران بهدست میآید، صحبتی نمیکنند، به همین خاطر است که نهتنها عموم مردم که حتی مخاطبانِ حرفهای موسیقی کلاسیک نیز در مجموع در ۴۰ سال گذشته از اکثر موفقیتهای بزرگ آهنگسازان، رهبران و نوازندگان ایرانی بی خبر ماندهاند.
لطفا کمی هم در باره این قطعه عرفان ایرانی توضیحاتی بدهید.
این قطعه را من ۱۱ سال پیش از انقلاب در سن ۲۰ سالگی بنام «خون ایرانی» برای ارکستر صبا که آن زمان رهبریاش برعهدهی استاد «حسین دهلوی» بود، نوشتم. ارکستر صبا، تقریبا شمایلی شبیه ارکستر ملی در این روزها را داشت، تفاوتها اما بسیار زیاد بود، برای مثال باید خدمتتان عرض کنم که آن زمان با تشویق استاد «حسین دهلوی» و استقبال استادان بزرگِ ایرانی، با وجود آنکه من در وین زندگی میکردم تا سن ۲۳ سالگی با دریافت دستمزد، روی همین سبک بسیار ایرانی ماهانه یک قطعه برای ارکستر هنرستان موسیقی ملی مینوشتم، اتفاقی که امروز رخ نمیدهد و به خاطر همین هر آنچه که گنجینهی موسیقی ملی ماست، مربوط به همان زمان است و در این سالها کمتر قطعهای نوشته شده است.
هیچ میدانید آن قطعات چه شدند؟
نمیدانم شاید تنها خدا بداند، متاسفانه وقتی در سن ۲۵ سالگی رئیس همان هنرستان عالی موسیقی ملی شدم، هیچکدام از قطعاتی که نوشته بودم را نتوانستیم پیدا کنیم . حالا چه بلائی سرشان آوردهاند نمیدانم. شاید کسی یک روز این حقیقت را برملا کند که چه بر سرِآن همه قطعاتِ ارزشمندی آمد که در آن زمان توسط آهنگسازانِ مختلف نوشته شده بود.
خب برگردیم به قطعه عرفان ایرانی ، اولین اجرای این اثر کجا بود؟
اولین اجرای آن یک سال بعد از نوشتنش، یعنی ۱۰ سال قبل از انقلاب در تالار رودکی -تالار وحدت امروز- بود.
رهبرش شما بودید؟
بله. خودم آن را رهبری کردم.
یعنی در سن ۲۱ سالگی؟
بله من در این سن از اتریش به ایران میآمدم و کنسرتهای مختلفی را رهبری میکردم؛ حتی قطعاتی را هم برای خانم «خاطره پروانه» و ارکستر صبای آقای دهلوی نوشته بودم که در تالار وحدت کنونی اجرا کردیم.
اجراهای بعدی این اثر به چه صورت بودند؟
این قطعه را بنام «خون ایرانی» برای کوارتت هم تنظیم کرده بودم که کوارتت «اویرآسیای وین» همراه با آقای بیژن خادم میثاق، آن را در کشور های مختلف اجرا کردند و در ایران هم توسط موسسه بتهون بهصورت صفحه منتشر شد.اولین اجرای این اثر در اروپا نیز در سال ۱۹۷۷ یعنی دو سال قبل از انقلاب در شهر وین در سالن مشهور طلایی «موزیک فراین» با ارکستر سمفونیک «تونکنستلر» وین در حضور رییس جمهور اتریش به رهبری خودم انجام شد و یک سال بعد آن را در نورنبرگ آلمان با ارکستر سمفونیک نورنبرگ در کنار آثار پنج آهنگساز دیگر ایرانی ضبط کردیم.
حالا که صحبت از فعالیتهای دوران جوانی شما شد، میخواستم در این باره توضیح دهید که شما چگونه توانستهاید در سنین بسیار پایین و در شرایطی دشوار چنین موفقیتهایی (در ایران و خارج از کشور) به دست بیاورید؛ فکر میکنید جوانانی که هماکنون مشغول فعالیت هستند؛ باید چه کاری انجام دهند که این اتفاق برایشان رخ دهد؟
من یک حامی بزرگ و سرمایهای بی کران به نام «همدم رهبری» یعنی مادرم داشتم و یکی از جملات او که تا به امروز مرا همراهی کرده و فکر میکنم رمز موفقیت من هم در همین جمله باشد این است که: «اتکا داشتن به پدر، مادر، فامیل، دوست، رفیق و پارتی همهاش خوب است؛ اما اتکا نداشتن و بی نیاز بودن و روی پای خود ایستادن، برتر از هرچیز دیگر است و این حقیقتی است که همیشه همراه من است. توجه داشته باشید که زندگی با این تفکر که مادرم به آن اعتقاد داشت و من آنرا سرمشق خود قرار دادم، در تمام عرصه های اجتماعی زیاد آسان نیست و همیشه هم جواب نمیدهد. بهطور مثال اگر شما سیاستمداران را در نظر بگیرید، قادر نیستند بدون اتکا به روابط فامیلی، رفقا یا بهاصطلاح ایرانیها، پارتی بازی و در مجموع «مافیای قدرت» بهجائی برسند. به همین دلیل است که سیاستمداران وجود مافیای هنری در جامعه را امری ناپسند و مضر نمیدانند؛ ولی اکنون خود شما هم مشاهده میکنید که چگونه وجود این پدیده ناپسند، ضربههای سختی به هنر و زندگی هنرمندان وارسته مملکت وارد ساخته است.
برگردیم به موضوع موسیقی. هدفتان از نوشتن قطعاتی بهاین سبک چه بود؟
هدف من ادامه ایدههای استادم «حسین دهلوی» و نوشتن موسیقی واقعاً ایرانی برای ارکستر بزرگ بود؛ چون من در موسیقی سنتی بزرگ شده بودم و میخواستم آن را از این راه بهدنیا بشناسانم. همیشه اعتقاد داشتم که این راه آیندهی موسیقی ایرانی برای ارکستر و قابل عرضه ساختن آن در محافل بین المللی است.
فکر میکنید در این ۵۰ سال گذشته گسترشی در این مورد صورت گرفته است؟
خیر. با قاطعیت میگویم خیر. متاسفانه موسیقی ایرانی و ملی یا از روی کارهای آهنگسازان آذربایجان و غیره کپی شده است یا در حال تکرار و در جا زدن است و در این میان گمان میکنم عدهای به جای آنکه به مصالح موسیقی بیاندیشند، تنها به فکر منافع شخصی خودشان هستند. یک عده معدودی که قبل از انقلاب اصلاً نه رهبر و نه آهنگساز بودند و نه تحصیلاتی در موسیقی سنتی داشتند، آمدند و بعد از انقلاب از فرصت سواستفاده کرده و با کنار گذاشتن بعضی از صاحبنطران بزرگ موسیقی، مانند «هوشنگ استوار» مسئولیتهای هنری مملکت از جمله موسیقی را در اختیار گرفتند و این هنر را در سطح مسئولین اداری که آن هم، سطحش بالاتر از برنامۀ گلهای رادیوی ۶۰ سال پیش نبود، پائین کشیدند.
شما که مدیر هنری ارکستر های شهرهای بروکسل، پراگ، مالاگا، زاگرب، و تهران بودهاید و بیش از ۱۲۰ ارکستر دور دنیا رهبری کردهاید و حتی ده سال هم مدیریت هنری موسسه انتشارات موسیقی «کُخ دیسکاور» آلمان را بهعهده داشتهاید و امکانات بسیار زیاد ی در اختیارتان بود، چرا قطعات خودتان را رهبری نمیکردید؟
همانطور که در این سالها چندین بار خدمتتان عرض کردهام من این کار را درست نمیدانسته و همچنان هم نمیدانم و آن را یک نوع فساد اداری میدانم که یک مدیر هنری از قدرتش برای اجرای آثار خود و دوستانش سوء استفاده کند. بهخصوص با ارکسترهائی که بودجهی آن از طرف دولت تامین میشود. من از سن ۲۵ سالگی که مسئول اولین ارکستر شدم تا به امروز آثار دهها آهنگساز معاصر دنیا را در بیش از یکهزار کنسرت در تمام قارهها رهبری کردهام و این امر را وظیفهی خودم دانستهام.
ثبت نظر