روی پوسترهای تبلیغات کنسرتش آمده است بعد از ۱۷ سال. شاید در ظاهر ساده باشد، اما سخت است که نتوانی ۱۷ سال بخوانی. امروز قرار است کنسرت زمان در دو نوبت در برج میلاد برگزار شود. با او درباره مافیای موسیقی و حضورش در فهرست انتخاباتی مجلس ششم همصحبت شدیم.
بعضی از خوانندگان و دستاندرکاران معتقد هستند مافیای موسیقی قبل از انقلاب هم بوده، بعد از انقلاب هم هست، سالهای سال این موضوع وجود داشته است، درحالحاضر هم خیلیها درخصوص آن صحبت میکنند، آیا بهنظر شما این موضوع وجود خارجی دارد؟ برای شما ملموس بوده؟ لطفا در این زمینه توضیح بفرمایید.
بهنظر من، بهکار بردن واژه مافیا، بزرگکردن این قضیه است. ولی همانطور که میدانید دلالی و واسطهگری در همه عرصهها بوده است و هنر هم از این قاعده مستثنی نیست. در موسیقی هم بوده است؛ چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب. البته میتوان گفت بعد از انقلاب، از اواسط دهه ۸۰ این موضوع شروع شد؛ سه، چهار سال از فعالیتهای برخی از هنرمندان عرصه موسیقی پاپ که ما هم جزء آنها بودیم گذشته بود که واسطهها و دلالها پیش آمدند، دلیل آن هم این بود که بوی پول به مشامشان خورده بود. یعنی احساس کردند از هنر موسیقی میتوانند منتفع شوند و پول دربیاورند. هنوز هم هستند، برایشان هم اصلا مهم نیست هنرمندی را که برجسته میکنند اصلا هنرمند است یا نه، توانمند است یا نه، برایشان اصلا مهم نیست. جوی را بهوجود میآورند و از فضای بهوجودآمده استفاده مادی میکنند. بله با صراحت باید بگویم که وجود دارد، این دلالی و واسطهگری بهصورت خیلی فعال وجود دارد، یکهتازی هم میکنند. از طرفی هم میبینید که متکلفین هنری و فرهنگی هم حواسشان نیست یا وقت رسیدگی به این امور را ندارند، یا ارزشی قائل نیستند، پس عرصه را خالی میبینند و یکهتازی میکنند.
همانطور که در صحبتهایتان اشاره کردید و در کارهایتان هم نشان دادهاید برای کلام اهمیت بسزایی قائل هستید، اما ردپایی از شاعران پرقدرت کلاسیک و حتی معاصر را در کارهای شما کمتر میبینیم. ترجیح شما بر این است با چهرههایی کار کنید که کمتر شناخته شدهاند، در فکر این نیستید که از شاعران قدیمی کاری را اجرا کنید یا باید با جنس صدای خودتان سنخیت داشته باشد؟
هرکسیکه وارد عرصه شده، اعلام آمادگی کرده، توانمندی هم داشته، عقایدش هم با ما همخوانی داشته، ما سراغشان رفتیم و دست یاری به سمتشان دراز کردیم، اما مسالهای که در اینجا وجود دارد این است که خیلیها دیگر نمیخواهند فعالیت کنند و گوشهنشین شدهاند. البته من سراغ اکثر کسانی که بهزعم خودم فکر میکردم میتوانند با سبک و سیاق من کار کنند، رفتهام. بهعنوان مثال بگویم، کار «بوی تنهایی» را آقای اکبر آزاد از قدیمیها و پیشکسوتان ترانههای ایران برایم ساختند، ولی ایشان هم الان دیگر خیلی فعالیت نمیکنند و بهمعنای واقعی کلمه کمکار هستند. خیلی از جوانان هم هستند که استعداد و تواناییاش را هم دارند، مثل آقای داوود رحمتاللهی که من سراغ ایشان رفتم و کارهای خوبی هم از ایشان گرفتم. بستگی به این دارد که دوستان چقدر همت میکنند و وقت و انرژی میگذارند، ما استقبال میکنیم، ولی واقعیت این است که زیاد نیستند. باید بگویم ترانهسرای آشنا با موسیقی خیلی کم داریم. ترانهسرا که میگویم، منظورم ترانهسرا بهمعنای واقعی کلمه است، وگرنه اینها که روزی ۱۰۰ تا ۲۰۰ ترانه میسازند و ما به آنها ترانهسرا نمیگوییم. ترانهسرای خوب خیلی کم داریم، من سراغ اکثر آنها رفتهام و سعی کردهام از آنها کار بگیرم ولی خیلی کم هستند.
منظورم شعرای کلاسیک مثل حافظ، سعدی (شعرای قرن ششم و هفتم) و... است که قطعا میدانم با آنها مانوس هستید.
کار من کلاسیک و کلاسیک مطلق نیست، سنتی هم نیست.
صحبت من هم در همین خصوص است. میخواهم بدانم اصلا نمیخواهید در این خصوص فعالیت داشته باشید؟
اگر به غزلی دست پیدا کنم که بدانم این با موسیقی پاپ هارمونی دارد و در قالب این موسیقی مینشیند، حتما این کار را میکنم، ولی میدانم خیلی نادر است. در شعر کلاسیک خیلی بهندرت میتوان اشعاری را پیدا کرد که در قالب موسیقی پاپ بنشیند. حتی همین آقای علیاکبر یاغیتبار که من ترانه «برادر جان» را از ایشان میخوانم، شاعری کاملا کلاسیک است که چندین کتاب شعر در این خصوص گفته است، ولی من دیدم چون استعداد سرودن ترانه را دارد، اصرار کردم و به اصرار من ایشان این کار را انجام داد. البته ترانه دیگری هم داشتند که یکی از خوانندگان خارج از ایران آن را اجرا کرده است. بعد که شروع به این کار کرد، متوجه شدیم خیلی خوب میتواند این کار را انجام دهد، منتها خودش اصرار ندارد و میگوید من خیلی علاقه به ترانه ندارم.
بیشتر هم شعرهای اجتماعی و غزلهای عاشقانه و... میگوید.
بله.
نکته دیگر اینکه، طرفداران شما مثل من، نگران هستیم که بعد از سوم مرداد قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ نگرانی ما از حس متناقضی است که داریم، از یکطرف دوست داریم همان آقای حسین زمان که میشناختیم باشد، تغییر نکند و تحت تاثیر جو موجود قرار نگیرد، از طرفی هم نگران هستیم که اگر خودش باشد ممکن است واکنشهای منفی دوباره باز شکل گیرد، بهنظرم این راه رفتن روی لبه تیغ است. میخواستم بیشتر تشریح کنید که بدانیم برنامه چیست؟
من قطعا خودم هستم. من که نمیتوانم خودم را عوض کنم. آن چیزی که در فکر من و در ذهن من نهادینه شده است، حاصل سالهای سال زندگی من بوده است؛ باورها، مطالعات و نشست و برخاست من با آدمهای مختلف. اینها دیگر باورهای من و نهادینه در وجود من است و قطعا تغییر نمیکند. نوع کارهای من هم همینطور، مبتنیبر افکار و عقاید من است، اینکه بعضیها میتوانند آن را تحمل کنند یا تحمل نکنند، خودشان باید پاسخگو باشند. من خودم را با هیچ تفکری، قشری و جناحی، تطبیق نخواهم داد و قطعا همانیام که هستم.
و سوال آخر اینکه، قرار بود بهعنوان نامزد در انتخابات شرکت کنید، فکر کنم منصرف شدید و کنار گذاشتید...
زمانی در مجلس ششم بود که میخواستند از جامعه هنری هم کسی در مجلس باشد، من هم این ضرورت را احساس میکردم، دسترسی هم به کسی نداشتم، به من به حکم وظیفه گفته شده بود که شما بهعنوان یک نفر از جامعه هنر بیایید و در مجلس حضور داشته باشید، من هم پذیرفتم. اول قرار بود من کاندیدا شوم، بعد تغییر کرد و آقای بهروز افخمی جایگزین من شد.
شما از این جابهجایی و تغییر دلخور شده بودید؟ از اینکه آقای افخمی بهجای شما آمده بود؟
نه.
چه چیزی باعث شد که آقای افخمی بهجای شما نامزد شود؟
احساس کردند که افکار آقای افخمی به آن جناح نزدیکتر است تا من. تصور من این بود. دلیل دیگری نداشت. من هم خیلی ناراحت نشدم، میتوانم بگویم خوشحال هم شدم چون خودم خیلی هم به این کار تمایل نداشتم، درواقع بهعنوان وظیفه حکم شد که شما بیایید، وقتی یک نفر دیگر پیدا شد ما هم خدا را شکر کردیم.
ثبت نظر