«ای خانم از پیادهرو، بی فیس و بی افاده رو/ دوچرخهچی عقب بزن، درشکهچی جلو برو/ صغری بَگم با بچههاش شبها به لالهزار میره/ پاش که به میدون میرسه صف میگیره قطار میره...». این بخشی از ترانهای است که هوشنگ جاوید میخواند و از آن به عنوان ترانه مطربی تهران که به سمت انتقاد از رفتارهای اجتماعی پیش میرفته، اشاره میکند که به نحوی عمل فرهنگسازی را با استفاده از آن انجام میدادند.
این پژوهشگر درباره موسیقی تهران قدیم به ایسنا، میگوید: موسیقی مطربی ایران متعلق به تهران بوده است. موسیقی تهران و اطراف آن هر کدام بحث جداگانهای میطلبد. اگر بخواهیم سابقه تهران را برای موسیقی بشناسیم، تاریخ با ما صحبت میکند.
او با بیان اینکه در ابتدای اسلام در «ری» فردی به نام زَلزَل داریم، ادامه میدهد: در تاریخ، از این فرد به عنوان منصور بن جعفربن زلزل رازی نام برده شده که استاد موسیقی است و خیلی خوب تنبور و عود مینواخته. زمانی که ابراهیم موصلی از عراق به ایران فرار میکند نزد زلزل در ری آموزش میبیند سپس با خواهر او ازدواج می کند و زلزل را تحریک میکند تا برای اجرای موسیقی به دربار عباسیان بروند. بنابراین به عراق و بغداد میروند و به خدمت دربار خلیفه وقت در میآیند.
اسنادی درباره تاریخ موسیقی تهران قدیم
جاوید اضافه میکند: زَلزل هم مبدع موسیقی و ساز بوده و هم موسیقی را خوب میشناخته. حتی ابراهیم موصلی برخی از کارهای زلزل را میدزدیده است و به او پیشنهاد میکند اگر تو نمیخواهی آهنگ بسازی، آن را به من بده تا اجرا کنم و پول حاصل از آن را در اختیارت بگذارم.
این پژوهشگر موسیقی بیان میکند: یک روز زَلزَل ترانهای که باب میل خلیفه نبوده را میخواند که در نهایت ۱۰ سال به زندان میافتد و کسی از او یاد نمیکند تا اینکه یک شب، یکی از نوازندهها آهنگی از آن را مینوازند و یاد زلزل میافتند و خلیفه سراغش را میگیرد و دستور آزادیاش را میدهد. زلزل را با موی سپید به خدمت خلیفه میآورند و سازش را دستش میدهند تا ببینند همان تبحر قدیم را دارد یا نه. وقتی او دست به ساز میشود ۱۰۰۰ سکه زر پاداش میگیرد و بعد از آن هیچ اثری از این موسیقیدان در تاریخ نمیبینیم. «الاغانی» هم در کتابش تا همین جا به او اشاره کرده است.
او اظهار میکند: زَلزَل یک سیم به ساز عود اضافه و برای اولین بار از ناخن عقاب برای زدن مضراب استفاده و یک عود ویژه عربی تولید میکند تا بتواند با این ساز ایرانی واژههای عربی را به خوبی ادا کند.
جاوید با اشاره به بحث دیگری از نظر تاریخشناسی موسیقی ایران، میگوید: کندی یکی از فیلسوفان بزرگ جهان اسلام بود که در منابع اظهار کرده است ساز تنبور را در ری و طبرستان خوب مینواختند و این موضوع نشان میدهد در تهران تنبور یا دو تاری که میگوییم وجود داشته است. از روی این اسناد میتوان متوجه شد، تاریخ موسیقی در تهران قدیم کجا بوده است.
این پژوهشگر موسیقی اعلام میکند: اگر جریان تاریخ موسیقی را دنبال کنیم، با شکل گرفتن جدی تهران به عنوان پایتخت، تغییر و تحول عظیمی در تهران صورت میگیرد. دربار نیاز به موسیقی داشته و گروههایی موسیقی که برای دربار و جشنها استفاده میشده غالبا مطربان کولی بودند که برنامه اجرا میکردند. دورهی اوج این گروهها مربوط به دوره ناصرالدین شاه میشود که ما شاهد نوازنده و خوانندههایی مثل خانم «منوریا» یا خانمی معروف به اُرگی (نوازنده ارگ) هستیم. حتی نابینایی در مطرب محبوب درباری بوده است. حدود شش نفر در دربار گروه موسیقی داشتند که حقوق میگرفتند.
«سیروس» و «پامنار» پایگاه موسیقیهای مردمی تهران
او ادامه میدهد: با روی کار آمدن مظفرالدین شاه، این افراد از دربار بیرون میشوند. این افراد به ناچار در منطقه سیروس و پامنار تهران که آن زمان حاشیه جنوب تهران حساب میشده است، جا میگیرند. در دههی ۴۰ تا ۵۰ بنگاههای شادمانی یا تئاترال، انواع نمایشها و موسیقیها را اجرا میکردند و هر کسی که مراسم عروسی داشت از گروههای حاضر در این مناطق دعوت میکرد. در واقع پایگاه موسیقیهای مردمی آنجا بود.
جاوید با بیان اینکه موسیقی مطربی تهران از آن زمان ویژه تهران میشود، میگوید: زیرا موسیقی از دربار خارج و فراگیر میشود و این گروهها به هر نقطه از ایران میرفتند تا بتوانند زندگی خود را بگذرانند. چون غالبا در خانههای آن زمانِ تهران فضایی برای اجرا نبود، حوضی بود که روی آن را با تخته میپوشاندند و روی تخته قالی میانداختند و برنامهشان را روی آن اجرا میکردند به همین دلیل به آنها مطرب روحوضی میگفتند.
موسیقی انتقادی قوی به نام مطربی و روحوضی
این پژوهشگر با اشاره به اینکه موسیقی روحوضی نیز موسیقی سبکی بوده که در آن موقعیتها برای مردم اجرا میشده، میافزاید: موسیقی مطربی یا روحوضی ما در بحث هجو و هزل خیلی قوی و انتقادی عمل میکرده است. یکی از گروههای موسیقی بعد از آنکه مظفرالدین شاه آنها را از دربار بیرون میکند ترانهای برای شاه میسازد که در نهایت منجر به کشتن آنها میشود. به این ترتیب ترانههای مطربی به سمت انتقاد از رفتارهای اجتماعی پیش میرود.
او ادامه میدهد: برای مثال وقتی قوانین ترافیکی در تهران اجرا میشود ترانهای با عنوان «ای خانم از پیاده رو بی فیس و بی افاده رو/ دوچرخهچی عقب بزن، درشکهچی جلو برو/ صغری بگم با بچههاش شبها به لالهزار میره/ پاش که به میدون میرسه صف میگیره قطار میره...» به نحوی فرهنگسازی را با ترانهای که طنز هم دارد، انجام میدادند. این شکل برخورد را تا حدودی از انقلاب هم داریم که بعدها از بین میرود.
جاوید با اشاره به اینکه موسیقی مطربی تهران بعدها به دو دسته تقسیم میشود، اضافه میکند: یک دسته به خانهها و تئاترها میرفتند اجرا میکردند و گروه دیگر به سمت لودگی میروند و از نظر متنی سطح بسیار پایینی پیدا میکنند که به طور کلی از بین رفتند زیرا سطح کاری آنها آنقدر پایین میآید که حتی ارزش نداشته به آن پرداخته شود اما به عنوان یک دوره از موسیقی وجود داشته است.
وقتی آواز کوچه باغی رایج میشود
او با بیان اینکه بخش دیگر موسیقی تهران، آواز است، میگوید: تهران باغهای بسیار خوبی داشته و باغبانها موسیقی و آوازهای خاص خودشان را داشتهاند. بسیاری که در منطقه خود دلتنگی پیدا میکردند در کوچه و پسکوچهها آواز سر میدادند و آواز کوچه باغی رایج میشود. برخی به اشتباه میگویند این آوازها مختص افراد مست بوده است در حالی که آوازها را مردمی که خسته از کار بر میگشتند و تلاش میکردند خودشان را آرام کنند، به زبان میآوردند. آوازهای کوچه باغی به بیات تهران معروف است.
جاوید بیان میکند: موسیقی گروههایی که برای نمایش دادن به تهران میآمدند نیز معروف بوده است. کولیهای دورهگرد، میمون بازها، لوتی عنتریها، خرس بازها که به تهران میآمدند نیز با خودشان دایره و سُرنا داشتند. به اضافه اینکه یکسری آیین مثل نوروز هم جاریست و چون یک جریان نمایشی موسیقیایی مثل آتش افروزها و حاجی فیروزها دارد، به نوعی جزو موسیقی تهران قدیم حساب میشدند و گذشته از آن، موسیقی مجلسی یا درباری بعدها به موسیقی ردیف و دستگاه و سپس ملی تبدیل میشود و حالت جدیتری پیدا کرده است.
انتهای پیام
ثبت نظر