Fa En شنبه 26 آبان 1403 ساعت 2 و 5 دقیقه

چالش‌های درس «ادبیات»

چالش‌های درس «ادبیات»

فرح نیازکار می‌گوید: متاسفانه به دلیل نبود شناخت و معرفی درست، میزان علاقه‌مندی دانشجویان به درس ادبیات بسیار اندک است.

دوشنبه 3 دی 1397 ساعت 3:36

این مدرس دانشگاه و پژوهشگر درباره میزان علاقه‌مندی دانشجویان به درس ادبیات و کیفیت کتاب‌های درسی اظهار کرد: پیش از هر چیز، باید به این مسئله پرداخت که ما از ادبیات چه انتظاری داریم و بر اساس چشم‌انداز انتظاری که از ادبیات داریم، به این مهم برسیم که آیا برای دستیابی به انتظارات‌مان، شرایط و بسترهای مقدماتی آن را فراهم آورده‌ایم یا خیر؛ برای این منظور مثلا در ذهن من پرسش‌هایی شکل می‌گیرد همانند این‌که آیا ما می‌توانیم از ادبیات به عنوان یک فرایند کاربردی در جامعه یاد کنیم؟ اگر در واقع در اجتماع نیازسنجی کنیم، نمی‌توانیم نقش ادبیات را در جامعه نادیده بگیریم. توقعی که ما از هنر داریم، چیست؟ آیا هنر خلق می‌شود برای ایجاد لذت هنری صِرف؛ یعنی هنر برای هنر یا این‌که هنر برای اجتماع؟ این دو نظریه، هر کدام به نوبه طرفدارانی دارند که در جایگاه‌هایی قابل تأمل است، اما برای دانستن نقش ادبیات در اجتماع، کافی است تاریخچه ادبی را کمی ورق بزنیم، آن‌گاه می‌بینیم که اتفاقات مهمی در این عرصه افتاده است.

او افزود: ما شاعران و نویسندگان‌مان را افرادی می‌دانیم که حکیم، دانشمند و صاحب خرد و اندیشه هستند و برای انتقال این دانش و خرد خودشان در قالب شعر یا داستان مطالب را به ما ارائه می‌دهند. بنابراین با یک همچین دیدگاهی از شاعران و نویسندگان مشخص می‌شود که ادبیات ما چه نقشی در جامعه می‌تواند داشته باشد. یعنی برای این‌که ما بتوانیم بفهمیم اصولاً علوم انسانی چه کاربردی در جامعه می‌تواند داشته باشد، باید نقش آن را بشناسیم. وقتی ادبیات ما در قالب رمان‌هایش با آثار تولستوی و داستایوسکی و دولت‌آبادی به نوعی با فقر و محرومیت در جامعه مبارزه می‌کند، به این معنا است که نویسندگان ما دردشناسی اجتماعی کرده‌اند، یعنی محتواخوانی شرایط اجتماع و طبیعتاً بر اساس آن فکر می‌کنند و راهکار و راهبردی برای رفع این درد اجتماعی می‌جویند. حالا این حوزه یعنی خلق اثر ادبی، می‌تواند در حوزه‌های مختلفی موازین اجتماعی، سیاسی، روان‌شناسی، مذهبی، اساطیری و ... نمود پیدا کند.

نیازکار سپس گفت: بعد از همه این مقدمات و با چنین رویکردی به نقش ادبیات در اجتماع می‌توانیم به تمهید مقدمات آن بیندیشیم که یک بخش از آن کتاب‌های در دسترس است، که در این خصوص باید بگویم در بخش‌هایی که ما به سراغ کتاب‌های اصلی می‌رویم یعنی منابع دست اول؛ یعنی آثار شاعران و نویسندگان، خب طبیعتا دشواری کار کمتر است؛ اما در بخش‌هایی که برای درک مطلب بیشتر و منسجم‌تر کتاب‌هایی تدوین شده‌اند که گاه نام‌های شاخصی هم بر روی آن‌ها دیده می‌شود، غالبا از ضعف چشمگیری برخوردار است که البته دلیل این امر آن است که این کتاب‌ها عمدتا به دور از داوری، با سلیقه شخصی و سواد فردی تهیه و تدوین شده‌اند و کمتر می‌توانند سلیقه جمعی و نیاز گروهی را تامین کنند. همچنین باید دید که ادبیات در حوزه فردی، چه کاری را انجام می‌دهد و در حوزه اجتماعی چه کاری انجام می‌دهد؟ در حوزه تهذیب اخلاق فردی، یک اثر اصیل و نژاده ما را پند و اندرزهایی می‌دهد که به سرانجام سعادت ختم شود؛ یعنی کافی است که یکی از این پند و اندرزها را سرلوحه زندگی خودمان بکنیم تا به آن انتظاری که از سعادت فردی خودمان داریم، دست پیدا کنیم. مثلاً سعدی در همین راستا می‌گوید که «گر راست بگویی و در بند بمانی/ بِه ز آن‌که دروغت دهد از بند رهایی». این یک عبارت کافی است برای آن‌که بیاموزیم باید انسان راستگویی باشیم، حتی اگر در بند گیر افتاده باشیم.

این عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد شیراز با بیان این‌که در عرصه اجتماعی شاهکارهای ادبی همین رسالت را بر عهده دارند، اظهار کرد: در واقع در رویارویی با یک اثر اصیل و نژاده که صاحب آن صاحب اندیشه و خرد است، شما همه این موازین را خواهید یافت. بنابراین اگر هنری به نام ادبیات وجود دارد و با قدرت ظهور می‌کند، برای این است که در بطن خود دردشناسی اجتماع کرده و آن دردشناسی اجتماع منجر به این شده که سخنان اندرزی و کاربردی مربوط به همه نسل‌ها بشود و فقط در یک برهه تاریخی محدود نماند. البته توانمندی آن شاعر یا نویسنده نیز شرط اساسی است.

نیازکار در ادامه گفت: اگر منِ معلم خود درک درستی از واقعیت رسالت ادبیات داشته باشم، ساحت وجودی آن را در فکر و عمل درک کرده باشم، آن‌وقت قادر خواهم بود که به درستی نگاه و اندیشه آن را انتقال دهم و به این ترتیب در ذهن و جان مخاطب خود رخنه کنم و تاثیر بگذارم. در کلاس‌های درس و دانشگاه، هرچند همیشه در ابتدای کار با دشواری‌های بسیاری روبه‌رو هستیم؛ یعنی تا بتوانیم دانشجو را به این عرصه وارد و علاقه‌مند کنیم، زمان و انرژی بسیاری لازم است، اما در نهایت با اشتیاق‌هایی روبه‌رو می‌شویم که پیش خود می‌اندیشیم ارزش این همه تلاش را داشت؛ اما پاسخ مستقیم به پرسش شما این است؛ متاسفانه به دلیل نبود شناخت و معرفی درست، میزان علاقه‌مندی به ادبیات بسیار اندک است.

او در پاسخ به سوالی درباره تاثیر ادبیات بر سایر علوم و زندگی هر فرد گفت: این مسئله به نوع نگاه ما بازمی‌گردد؛ مثلا ماکسیم گورکی می‌گوید ادبیات قلب گیتی است، قلب جهان است، قلبی که در آن همه آمال و آرزوها، شادی‌ها و غم‌ها می‌تواند وجود داشته باشد و ما مخاطبان این ادبیات هر وقت با این آثار روبه‌رو می‌شویم، با همه عشق‌ها قلب‌مان می‌تپد، و با همه اندوه‌ها و غم‌هایی که در آن نهفته است اندوهگین شویم و یا شاد شویم از همه آن امیدواری‌هایی که در این آثار به تجلی رسیده است و یا این‌که تولستوی اصلاً ادبیات را به عنوان تجلی‌ای از خداوند می‌داند که توسط انسان‌ها بر روی این زمین خلق شده و آفریده شده و مارسل پروست می‌گوید ادبیات تلاقی تمام ذهن‌ها و اندیشه‌های بشری است. ادبیات ماندگار جهان در تعالی انسان، عشق، صلح و آزادی تاثیرگذار است.

این مدرس دانشگاه در ادامه بیان کرد: بسیاری از ما با قهرمان‌های داستان‌ها، رمان‌ها و شعرها زندگی می‌کنیم. مسیر زندگی‌مان را عوض می‌کنیم به واسطه این‌که الگوپذیر شده‌ایم از قهرمانانی که شاعران و نویسندگان برای ما خلق کرده‌اند و همه این‌ها طبیعتاً تأثیرات اجتماعی و فردی است که ادبیات می‌تواند در زندگی انسان‌ها بگذارد. پس اگر ما تأثیرات اجتماعی و کارکرد فردی ادبیات را بپذیریم، طبیعتاً می‌توانیم باور داشته باشیم که این ادبیات می‌تواند کاربردی بشود، یعنی این‌که ادبیات نه تنها به درد دیگر رشته‌ها بلکه به درد زندگی انسانی می‌خورد؛ زندگانی‌ای که تا نسل بشر ادامه دارد، از آن گریزی نیست.

این پژوهشگر ادبیات همچنین درباره چگونگی ایجاد علاقه‌مندی نسبت به ادبیات در دانشجویان گفت: تشخیص این‌که ما در چه زمانی هستیم و در چه مکانی قرار گرفته‌ایم و این‌که نیاز آن روز زمان و مکان ما چیست، می‌تواند راهگشایی باشد برای این‌که ما را هدایت کند به سمت این‌که چه نوع ارتباطی را با این علم برقرار کنیم و چگونه آن را انتقال دهیم؛ گاهی ضرورت ایجاب می‌کند که در قالب موسیقی، در قالب فیلم و تئاتر و گاه در قالب مناظره‌هایی جدی آن را به مخاطب ارائه کنیم؛ گاه ادبیات عامیانه کاربردی می‌شود و گاه ادبیات حماسی و غنایی... . همه این‌ها بازمی‌گردد به ظرفیت اندیشگانی فردی که قرار است این مفاهیم را انتقال دهد، که در این صورت آن شخص باید با روح و جان ادب را و ادبیات را دریافته باشد. در این صورت قهرمان‌ها و شخصیت‌های آثار ادبی و خلق شعرها و نمایش‌نامه‌ها و داستان‌ها در واقع می‌توانند به کالاهای فرهنگی ما تبدیل شوند. این تولید کالای فرهنگی یعنی رسیدن به نقطه‌ای که ادبیات کاربردی را برای ما رقم می‌زند.

انتهای پیام

تعداد بازدید : 172

ثبت نظر

ارسال