محمدحسین محمدی با بیان این که کشورش را زبان فارسی میداند، میگوید: خودم را داستاننویس ادبیات افغانستان نمیدانم؛ خودم را داستاننویس ادبیات ایران میدانم زیرا در این کشور شروع به نوشتن کردم و اولین کتابم در اینجا منتشر شد. من نویسنده ایرانی-افغانستانی هستم.
، نشست دیدار با محمدحسین محمدی، نویسنده افغان ساکن سوئد در پی انتشار رمان جدیدش با عنوان «پایان روز» در کتابفروشی نشر چشمه برگزار شد.
این مراسم با خواندن چند صفحه نخست کتاب «پایان روز» توسط این نویسنده آغاز شد.
محمد حسینی، داستاننویس در این مراسم با بیان اینکه تخصصی در زبان افغانستان ندارد، اظهار کرد: زبان خراسانی را میشناسم. اگر میگوییم فردوسی زبان فارسی را زنده کرد، به خاطر متن مکتوبی است که وجود دارد؛ در حالی که ۳۰۰ سال بعد از مرگ فردوسی یک کلمه هم درباره او نوشته نشده است. زبان فارسی از حوزه خراسان وارد ایران شد و این طور نبود که در مناطق جغرافیایی دیگر حضور داشته باشد.
او در ادامه افزود: نفوذ زبان فارسی به گونهای که ما الان حرف میزنیم بعد از اختراع رادیو است. مردم تولیدکننده زبان بودند و گویشها در مناطق مختلف بهروز میشد. اگر به لرستان یا کرمان میرفتید، نمیتوانستید با مردم ارتباط برقرار کنید؛ مگر اینکه در آنجا زندگی میکردید.
این داستاننویس با تأکید بر اینکه زبان یک موجود زنده است و کاری به سیاست و مصوبات نهادها ندارد، بیان کرد: مهمترین تأثیر رادیو مصرفکننده کردن مردم به جای تولیدکننده بودن است. سالهاست مثلی در زبان فارسی ساخته نشده است. رادیو زبان خراسانی را ترویج داد. احتمالا اگر فردوسی را احضار کنید که شاهنامه بخواند تلفظ او از شاهنامه به زبان افغانستانی اندکی نزدیکتر است.
حسینی خاطرنشان کرد: زبان موجودی زنده است و هر کاری که دلش بخواهد انجام میدهد. زبان تصمیمات خود را میگیرد. محدود کردن متن به اینکه این متن افغانستانی است یا متن تاجیکی است، نگاه اشتباهی است. داستانهای محمدی را خواندهام؛ فارسیاش قابل ادارک اما متفاوت است. ترجیح من این است که راجع به تفاوت حرف نزنیم زیرا گونهای از زبان فارسی است که گویشورانی دارد.
او در ادامه بیان کرد: چیزی که کشورها را تعیین میکند، زبان است. زبان تنها نهاد موجودی است که ملتها را میسازد. هرکسی به زبان فارسی حرف بزند، هموطن من است. باید مرزهای سیاسی را فراموش کرد. بسیاری از این مرزها را عوارض طبیعی تعیین میکنند اما در فلات ایران اینطور نیست. در پنجاب هند هم فارسیزبانان را میتوان یافت. هرجا که بتوانیم حرف کس دیگری را بشنویم و بفهمیم، آنجا کشور ماست. زبان تنها نهاد واقعی است که کشورها را تعیین میکند، نه مرزهای سیاسی.
سپس عالیه عطایی، داستاننویس افغانستانی ساکن در ایران نیز با بیان اینکه مهمترین وجه کتاب «پایان روز» این است که به زبان دیگری یا با فارسی سختتر نوشته شده است، گفت: داستانهای آقای محمدی برای من از جنبه دیگری مهم است. نویسندههای افغانستان زمانی که مینویسند، انگار سرباز هستند که رسالتی در آنها وجود دارد و باید آن را انجام بدهند. از اینکه او به داستاننویسی میپردازد، فارغ از این موضوع واقعا کیف میکنم.
او افزود: رمانهای «پایان روز»، «ناشاد» و «از یاد رفتن» همه در یک روز روایت میشوند؛ روایت زیستی آدمها در یک روز. «پایان روز» از دو کتاب دیگر برایم خوشایندتر بود زیرا یک پایش در تهران بود؛ شهری که من عاشقش هستم. یک روایت موازی هم در مزار شریف اتفاق میافتد. زندگیای که در مزار شریف تعریف میشود دقیقا مانند زمان مرگ پیش میرود اما زندگی در تهران بیشتر تکاپو دارد. چیزی که برایم در این کتاب خوشایند نبود، پایانبندی رمان بود. به نظر میرسید مسأله کتاب، مهاجرت نیست و مسألهاش این است که افغانستانیهایی که در ایران زندگی میکنند، چه میکنند. کاش پایان داستان را اینگونه نمینوشتید آقای محمدی! به نظر میرسد میخواستید جمع کنید و قرار نبود مسأله مهاجرت باشد.
عطایی سپس بیان کرد: رمان «پایان روز» پایانی بر رمانهای «ناشاد» و «از یاد رفتن» است. زبان این رمانها برای من تحسینبرانگیز بود. به عنوان یک افغانستانی که این زبان را نشنیدهام، شاید در دوران کودکی خانوادهام باهم صحبت میکردند، بهکارگیری کلمات با افعال و زبان فارسی ایران برایم جذاب بود. کلمات با وسواس و دقیق انتخاب شده است و برای کسی که ادبیات افغانستان را پیگیری نمیکند، سخت است.
او سپس اظهار کرد: یک ویژگی که ادبیات افغانستان دارد، این است که هرکدام از نویسندهها به واسطه مهاجرت وامدار سنت کشوری هستند که در آن زندگی میکنند. ما به نویسندههای ایران نزدیک شدهایم و کسی که در فرانسه زندگی میکند، به نویسندههای آنجا. غیر از رمان «ناشاد» بقیه داستانها وامدار سنت ادبی ایران است.
او خاطرنشان کرد: این که آقای محمدی کتابهایش را در ایران منتشر میکند، مهم است. افغانستان را با داستانهایش میشناسند و من افغانستان را در داستانهای محمدی با زبانش میشناسم؛ یعنی با یک زبان او کشور افغانستان را شناسانده است. برای ادبیات همزبانی کافی است. چیزی در افغانستان به عنوان زنجیره ادبی یا جریان ادبی وجود ندارد؛ آنهم طبیعی است به خاطر جنگ و مهاجرت جریان شکل نگرفته است. همه مانند تخم قاصدک هستند که در همهجا پخش شدند اما همه ریشه در فرهنگ افغانستان دارند. هیچ نویسنده افغانستانی نمیتواند قصهای بنویسد که با آنجا فاصله داشته باشد.
محمدحسین محمدی که برای رونمایی از کتاب جدیدش به ایران آمده است، در این مراسم اظهار کرد: خود را داستاننویس ادبیات افغانستان نمیدانم. خودم را داستاننویس ایرانی میدانم زیرا در ایران نوشتن را شروع کردم و اولین کتابم منتشر شد. همانطور که آقای حسینی گفتند، زبان کشورها را تعیین میکند و کشور من زبان فارسی است. من نویسنده ایرانی-افغانستانی یا افغانستانی-ایرانی هستم. بیشترین خوانندگان من ایرانی هستند. امیدوارم به این وطن بیشتر بپردازیم.
محمدی در ادامه بیان کرد: زبان در تکاپو و تحول است. در یک منطقه که زبانی مشترک دارد، گویشها و دایره واژگانی متفاوت است که تحولی را در مهاجران ایجاد کرده و این موضوع در نویسندگان بیشتر رخ داده است. ما از ادبیات ایران وام گرفتهایم و ادبیات ایران کمتر از ما وام گرفته است. حضور و تجربه متفاوت از یک زبان باعث آشنایی بیشتر من شد. زبانی که در مهاجرت با آن آشنا شدم، با گویشی که در بچگی شنیده بودم، متفاوت بود اما اگر داستانهای نویسندههای افغانستان را بخوانید که تجربه زندگی در ایران را ندارند، به راحتی میتوانید بفهمید زیرا ما زبانی مشترک داریم البته با اندکی تفاوت.
نویسنده «انجیرهای سرخ مزار» در ادامه اظهار کرد: ۱۲ سال پیش زمانی که داستانم منتشر شد، ایمیلی دریافت کردم که چرا مانند ما به زبان فارسی دری نمینویسید؛ ایرانیها هم میگویند مانند ما نمینویسید. من آنجا متوجه تفاوت زبانم شدم و تلاش کردم به زبان خودم برسم.
او خاطرنشان کرد: نویسندگان ایرانی-افغانستانی باید زبان را اصل قرار بدهند. در آینده نویسندگانی را خواهیم داشت که زبانی متفاوت خواهند داشت.
در بخش دیگری از مراسم عالیه عطایی اظهار کرد: ادبیات داخل افغانستان نویسندههای ایرانی-افغانستانی را نمیپذیرد. چیزی که وجود دارد زبان نویسندههای مهاجر متفاوت با نویسندهای است که ساکن افغانستان است؛ البته این که این موضوع چه اندازه اهمیت دارد، خود مسألهای است. زبان به خودی خود ابزار انتقال است و تفاوت واژهها مهم نیست. مهم این است که آقای محمدی در سه رمان اخیر از حالت سرباز وطن درآمدید و در فضای سیاسی افغانستان داستان تعریف میکنید. این مرحله مهمی است که نویسنده به داستانگویی و روایت نزدیک میشود تا توصیف صرف.
سوال و جواب حاضران و امضای کتاب بخش دیگری از مراسم بود.
محمود حسینیزاد، محمد سرور رجایی، نادر موسوی، محمد عارف حسینی و حسن محمودی از حاضران در این برنامه بودند.
انتهای پیام
ثبت نظر