تا به حال فکر کردهاید میتوان از آلودگی هوای تهران، بستنی ساخت؟ شاید شما اینگونه فکر نکنید اما در دنیای نقاشیهای کودکانه حتی از دود سیاه و غلیظ تهران هم میتوان خوراکیهای خوشمزه درست کرد.
«بچهها، تهران را چگونه میبینند؟» این پرسشی است که در یک نمایشگاه پاسخ داده شد. کودکان و نوجوانان در نمایشگاهی به نام «شهر به مثابه تجربه زیستی» دیدگاه خود را درباره «شهر تهران» در خانه هنرمندان بهنمایش گذاشتند. این نقاشان کوچک ۶ تا ۱۵ سال سن دارند.
در این نمایشگاه این فرصت را داشتید که با تعدادی از صاحبان آثار درباره نقاشیهایشان گپ بزنید چرا که آنها، حاضر و آماده ایستاده بودند تا درباره همه آثار برای شما توضیح بدهند.
کنسرت گربهها و زندان بچهها
در بین نقاشیهای رده سنی کودکان، تصاویری با حضور گربهها با نامهای «منزل گربهها»، «شهر گربهها»، «کنسرت گربهها» و ... دیده میشد. به گفته یکی از شرکت کنندگان این نمایشگاه، این نقاشیها به زیاد بودن جمعیت گربهها در تهران اشاره دارند؛ گویی که انگار گربهها نیز زندگی مشابهی با آدمها دارند و همان کارها را نیز در زندگی خود انجام میدهند. درواقع این نقاشیها قصد دارند بگویند گربهها یکی از بخشهای اصلی تراکم جمعیت تهران هستند.
کودکان ازدحام تهران را هم تصویر کرده بودند؛ در بعضی از نقاشیها نیز کودکان آپارتمانهای کوچکی که در آن زندگی میکنند را کشیدهاند و از نظر بعضی از آنها آپارتمانها شبیه به زندانهایی هستند که بچهها در آن زندانی میشوند.
اسم یکی از نقاشیها «دودهای بستنی شونده» بود. کودکی که این نقاشی را کشیده به این فکر کرده که چه خوب میشد اگر این حجم بالا از آلودگی و دود در هوای تهران به بستنی تبدیل میشد. در آن صورت همه بچهها میتوانستند بستنی بخورند و دودهای هوای تهران نیز کمتر میشد.
در تعداد زیادی از نقاشیها به ازدحام جمعیت تهران، ترافیک و آلودگی اشاره شده بود و به وضوح به چشم میآمد که این موضوع تا چه حد کودکان را آزار میدهد. به عنوان مثال در یکی از نقاشیها به نام «برج تنفس» نقاش کوچک این اثر برجهایی در تهران تصور کرده که بالاتر از تراکم آلودگی هوا قرار میگیرند و مردم با بالا رفتن از آنها میتوانند از آلودگی فاصله بگیرند و یک دل سیر هوای سالم تنفس کنند.
تهران آلوده و شلوغ است اما ما همچنان میرقصیم
در بخش «تهران، شهرِ نامرئی» که به نوجوانان اختصاص داشت، به رفتگرها نیز پرداخته شده بود؛ خالق این اثر میگفت رفتگرها در تهران مهم هستند اما به آنها توجهی نمیشود؛ انگار که نامرئیاند و دیده نمیشوند.
اما پراید هم در این نمایشگاه حاضر بود؛ نقاش معتقد است پراید آنقدر در تهران زیاد شده که دیگر به چشم نمیآید و به یک وسیله نامرئی تبدیل شده است.
در توضیح این نقاشی نوشته شده بود: «نمیدانست با موضوع شهر نامرئی چه کند. پیشنهاد کردم روی کاغذ کوچکی کلمهی شهر را بنویسد و بعد بیرون از کلاس در آرامش سعی کند و با سرعت تمام کلماتی را که به ذهنش میرسد بنویسد. از بین ۲۰ تا ۳۰ کلمه به سه یا چهر تا رسیدیم. کلمهها خرتوخر، ازدحام و تکثیر بود. به زیادی ماشینها فکر کردیم. به شلوغی آدمها و ساختمانها که شهرمان پر شده از اینها و دیگر جا ندارد. تصویر ماشین پراید را در گوگل جستوجو کردیم و...»
در یکی از نقاشیها که دارای یک فضای تیره و تار بود، بچههایی دیده میشدند که جلوی برج آزادی در حال رقصیدن هستند. به گفته بچههای حاضر در نمایشگاه این اثر با این شعار کشیده شده که باوجود شلوغی و آلودگی تهران ما همچنان امیدواریم و به رقصیدن و خوشحال بودن ادامه میدهیم.
چرا آدمها به تفاوتهای یکدیگر احترام نمیگذارند؟
همه این آثار اما نقاشی نبود و یک اثر دیجیتال آرت با نام «تفاوتها و شباهتها» در میان آنها وجود داشت و به دست نوجوانان ساخته شده بود که تصاویری را از راه رفتن و یک سری مسیر مشخص همراه با موزیکهای مختلف نشان میداد.
یکی از بچهها نیز که در محل برگزاری نمایشگاه حضور داشت، درباره اثر «تفاوتها و شباهتها» گفت: «ما یک پروژه گروهی را به نام "تفاوتها و شباهتها" از تابستان به همراه دیگر دوستان نوجوان خود با سرپرستی سحر علایی شروع کردیم. در جلسات این پروژه دغدغههایمان را مطرح میکردیم و درباره آنها بحث و گفتگو میکردیم. در یکی از جلسات برای یکی از بچهها این سوال مطرح شد که چرا آدمها به تفاوتهای یکدیگر احترام نمیگذارند؟»
این نوجوان ادامه داد: «درباره این موضوع در جلسات خود با دیدگاههای مختلف جامعه شناسی و روانشناسی بحث کردیم و بیشتر راجب به اینکه چقدر آدمها دارند به هم شبیه میشوند و تفاوتها در حال کمتر شدن هستند صحبت کردیم و در نهایت تصمیم گرفتیم تا آن را به عنوان موضوع کلی پروژه خود در نظر بگیریم. در دنیای امروز مردم یک الگوی زیباشناسی را در نظر میگیرند و سعی میکنند خود را بر اساس آن تغییر دهند به جای اینکه تلاش کنند خودشان باشند و تفاوتهای آنها به مرور از بین میرود.»
این هنرمند نوجوان اضافه کرد: «تصمیم گرفتیم پروژه خود را درغالب یک کار هنری دیجیتال آرت ارائه دهیم و این دستگاه را با کمک مالی اسپانسرها ساختیم. این کار دیجیتال آرت هفت استند دارد که هرکدام یک دکمه دارند و با فشار دادن دکمهها مسیرهای ضبط شدهای که ما از مسیرهای روزمرهمان گرفتهایم پخش میشوند. در هر استند یک نت نیز وجود دارد که با توجه به شکل نقشه موسیقی آن پخش میشود.»
او درباره هدفشان از ساخت این دستگاه دیجیتال آرت میگوید: «قصد داشتیم به مردم نشان دهیم که چقدر هر روز مردم درحال شبیه شدن به یک دیگر هستند. مثلا اگر هر روز از سرکار به خانه میرویم حاضر نیستیم ریسک کنیم و از یک مسیر دیگر به مقصد برسیم چراکه ممکن است در ترافیک گیر کنیم و یا دیرتر به خانه برسیم.»
سرپرست این پروژه نیز درباره اثر «تفاوتها و شباهتها» گفت: «شهر، به عنوان اساسیترین جلوه تجلیات روح خلاق انسان، همواره در ارتباط با آفرینشهای بشری، از جمله صنعت و هنر، معنا یافته و در نتیجه خوانشهای مختلف از نو زاده میشود. حضور شهرها در هنر روانکاوی فلسفه جامعه شناسی، نه تنها فضاهای مورد نیاز و عناصر روایی را تأمین میکند، بلکه با خلق خاطرهها در بطن فضاهای شهری، این فضاها را به اسطورههایی بیانگر روح حاکم بر جامعه بدل میکند. شهر معاصر که با تعریف مکان به عنوان فضایی جمعی به اشتراک گذاشته شده، خود بهعنوان مکان ما و حتی معمار آن تعریف میشود و دیگر مثل گذشته نیست و باید این امر را پذیرفت که متن شهر پویاست و هر لحظه از نو ساخته میشود. شهر در بازی مجموعهای از ملاقاتها و به هم رسیدنها شکل میگیرد و هر دم بازی بازیگرانش چهرهای نو به آن میبخشد. در گذر از قرن نوزدهم (که به عنوان عصر تاریخنگاری شناخته میشد) به قرن بیستم، شاهد پیدایش «جریانی فضایی» هستیم. شاید همین دغدغه بود که هر چه بیشتر پژوهشگرانی چون فیلیپ امون، برتران وستفال، رن وژل و میشل کولو را به روابط فضایی برقرارشده میان سوژه و فضا علاقه مند کرد و نگاههایی نوین به منظر شهری به وجود آورد. اما نتایج پژوهشها و نمایشگاه «شهر به مثابه تجربه زیستی» تلاشهایی برای روبرو شدن با ادراکات بصری فضا و پاسخگویی به این پرسش است که اساسا چگونه مفهوم شهر به مثابه تجربه زیسته در آثار کودکان و نوجوانان شکل میگیرد. پرسشی که در نهایت با ارایه تصاویر و خاطراتی در آثار آنها فضای شهری را چون نامکانی درمییابد.»
انتهای پیام
ثبت نظر