Fa En جمعه 25 آبان 1403 ساعت 21 و 13 دقیقه

با مافیای خانوادگی شهر بلغور گندم آشنا شوید

با مافیای خانوادگی شهر بلغور گندم آشنا شوید

خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - طنز روز

سه شنبه 27 آذر 1397 ساعت 22:1

رضا ساکی
محمدمهدی محسنیان‌راد استاد تمام علوم ارتباطات گفته است: «شما روزنامه‌نگاران ایران باید شرکتی مثل کاسپین را قبل از این‌که مردم را بیچاره کند، گیر می‌انداختید؛ در حالی که پشت میزتان نشسته‌اید و چای می‌خورید و با تلفن خبر جمع می‌کنید.»
لطفاً خبرنگاران و روزنامه‌نگاران بگویند در این سال‌ها کجا بودند؟ چرا هیچ‌وقت گزارشی از هفت تپه منتشر نکردید؟ اگر که ارزان فروخته شد چرا گزارش نکردید؟ اگر هر اتفاقی افتاده بود باید گزارش می‌کردید. چرا حتی روزنامه‌های محلی گزارش نکردند؟ می‌دانم بسیار از فشارها و بگیر و ببندهایی گله‌مند هستید که گاه شما را فلج کرده است، اما اجازه دهید اگر هستید، آن‌گونه باشید که باید باشید. این حق شما و حق مردم است. از آن پاسداری کنید.»
سخنان جناب استاد درست است. به‌ویژه آن‌جا که از پشت میزنشینی گله کرده است.
اما یک نکته درباره سخنان ایشان هست که عرض می‌کنم.
مثلا شما فکر کنید در شهر بلغور گندم زندگی می‌کنید. بلغور گندم چسبیده به بلغور جو است و مسئولین این دو شهر چشم دیدن یکدیگر را ندارند. شما در بلغور گندم خبرنگاری می‌کنید و متوجه می‌شوید فرماندار شهر بلغور گندم سند ۳ هزار هکتار از جنگل‌های شهر را به نام دامادش زده است و حالا می‌خواهید به گفته استاد، آن‌گونه باشید که باید، باشید.
پس با خودتان می‌گویید مردم حق دارند که بدانند داماد فرماندار جنگل مملکت را بالا کشیده است.
پس شروع می‌کنید به تحقیق کردن و به اداره منابع طبیعی می‌روید تا ته قضیه دربیاورید که متوجه می‌شوید برادر داماد فرماندار آن‌جا مدیر است. پس سعی می‌کنید از اداره برق بپرسید چرا دارد به سمت جنگل برق‌کشی می‌کند که می‌فهمید داماد برادر فرماندار، یعنی داماد عموی دختر فرماندار آن‌جا رئیس است.
پس سعی می‌کنید از اداره مخابرات پیگیری کنید که چرا دارد به قعر جنگل تلفن می‌کشد که درمی‌یابید رئیس آن‌جا پدر داماد برادر فرماندار است، یعنی پدر دامادِ عمویِ دخترِ فرماندار.
پس بدون تعجیل به اداره ... می‌روید تا از مافیای خانوادگی شهرتان پرده بردارید که با هم دارند جنگل را می‌خورند اما در اداره ... در اتاقی کم‌نور، اخوی عروس فرماندار از پشت سر در گوش شما می‌گوید: نکنه می‌خوای آن‌گونه باشی که باید، باشی؟ این چیزها را بلغورجوها در مغزت فروکرده‌اند؟ بله خائن؟
و شما در این لحظه تاریخی تصمیم می‌گیرید که هر چه سریع‌تر از آن اتاق کم‌نور خارج شوید و با جماعتی چنین در شهر بلغور گندم درنیفتید.
باقی بقای‌تان

انتهای پیام

تعداد بازدید : 203

ثبت نظر

ارسال