در عصر رسانه، آنچه میتواند ما را از آسیبهای این ابزار در امان بدارد و به زبان ساده بگذارد ما سوار آن شویم به جای آنکه رسانه سوار ما شود، مدیریت مصرف و گرفتن رژیم مصرف رسانهای است.
در این میان، طیفی از مخاطبان که معصومانه تحت تاثیر رسانهها قرار میگیرند و در معرض آسیب بیشتری هستند، کودکان و نوجوانانند.
نسل هزاره سوم یعنی همانهایی که متولدین بعد از سال دو هزار هستند و حتی ثانیهای از قرن قبل را تجربه نکردهاند، تعاملشان با رسانه نه به عنوان یک ابزار عادی، بلکه به عنوان جزئی از زندگیشان است.
برخلاف بسیاری که باور دارند باید هرگونه دسترسی رسانهای نوجوانان به وسایل هوشمند و محیطهای اجتماعی مبتنی بر اینترنت را محدود کرد، نمونههایی که در ادامه خواهید خواند نشان میدهد هم میتوان تلفن همراه هوشمند نداشت و خوشبخت شد و هم میتوان این دسترسی را داشت و بدبخت نشد.
«پروشات» و «غزل»، دو دختر دانشآموز پایه دهم هستند که یکی در رشته ریاضی و دیگری در رشته علوم انسانی درس میخواند. پروشات با اینکه اهل استفاده از فضای مجازی است و اتفاقاً در این زمینه فعال هم هست، به ایسنا میگوید: «مدتی است فضای مجازی، بحث داغ و همهگیری شده است و صاحبنظران، از تاثیرات مخرب آن روی سلامتی، اعصاب و روان، سبک زندگی و بنیان خانوادهها میگویند. با پذیرفتن تمام این موارد هم نمیشود فضای سایبری زبانبسته را تا این حد مورد حمله قرار داد.»
او ادامه میدهد: «به اطراف که توجه میکنیم، اتوبوس، مترو، دانشگاهها و مراکز آموزشی و تفریحی، تلفنهای همراه هوشمند، تنها تکنولوژیای هستند که همه مردم از آن استفاده میکنند. اما با همان تلفن همراه که بسته اینترنت ۴G دارد، از مرورگری که زاده همین تکنولوژی است، میتوان عکسی دریافت کرد از کشورهای توسعهیافته که در اتوبوس و متروی آنها، همه کتاب دستشان است. دقیقا برای همین است که ما همچنان «در حال توسعه» هستیم!»
پروشات اضافه میکند: «صدای خیلیها توسط همین «هیولاهای نوظهور» به گوش ما رسیده است. چه خبرهای مهمی که پخش شده - و حالا کاری به کذب بودن بعضی از آنها ندارم - و چه موفقیتهایی که دیده شده است. چه استعدادهای کشفشدهای را میتوان نام برد. چه چیزی را «نقد» میکنیم؟ افراط و استفاده نادرست خودمان را؟ سوءاستفادهی سوءاستفاده گران را هم که میشود سوگند خورد اگر فضای مجازی نبود، باز یقهمان را در خیابان میگرفتند و بزرگترین کلاهها را میگذاشتند روی سرمان!»
او میگوید: «این کلاغ بیچارهی گاهی خوشخبر که مورد حمله قرار دادیمش، آنقدرها هم بدصدا نیست. شاید اهالی شهر کمی بدبین شدهاند. با نگاهی رادیکالتر میشود از خود پرسید که من خودم در کجای این فرقهام؟ اصلا شخص تاثیرگذاری هستم یا منفعلتر از من در این جهان نیست؟ به راستی، تاثیر ما «خوب»ها که سنگ همه چیز را به سینه میزنیم و دلهره و نگرانی درباره آینده بیقرارمان کرده، چیست؟»
اما «غزل» با اعتماد به نفس تمام میگوید اصلاً گوشی هوشمند و انواع شبکههای اجتماعی را ندارد و تاکید میکند «اینکه من این انتخاب را کردهام، معنایش این نیست که از دنیا و تحولات آن بیخبرم».
او یادآور میشود: «استفاده از گوشی تلفن همراه هوشمند یک پدیده همهگیر و در واقع یک موضوع قابل بحث شده که پرداختن به آن امری ضروری است. امروزه اگر به اطرافیان خود نگاه کنیم میبینیم که اکثر آنها در حال استفاده از تلفن همراه خود و گاهی غرق در فضاهای مجازیاند. این فضا بدون محدودیت سنی، از کودکی که تازه شروع به خواندن و نوشتن کرده تا یک فرد سالخورده و با تجربه را میزبانی میکند و برای همگان جذابیت خاصی دارد».
غزل ادامه میدهد: «بیشترین مخاطبان فضاهای مجازی، نوجوانان و جوانان هستند و تقریبا تعداد جوانانی که سعی دارند با توجه به رژیم صحیح مصرفی از این فضا استفاده کنند و بهره ببرند، بسیار اندک است. شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید که روزانه چیزی در حدود ۲۵۰ میلیون کاربر در اینستاگرام، استوریهای خود را به اشتراک میگذارند و این یعنی بیش از ۲۵۰ میلیون کاربر فعال در هر روز! حال خود میتوانید حدس بزنید که چه تعداد از این افراد فعال را نوجوانان و جوانان تشکیل میدهند. این فضا به همان اندازه که برای جوانان سودمند و پرکاربرد است میتواند برای آنان مضر و پرخطر نیز باشد. اگر از این فضا به درستی استفاده نشود، به راحتی میتواند حتی به سلامت فیزیکی نیز صدمه بزند!»
او خاطرنشان میکند: «اگر از شما فواید تلفنهای همراه و فضاهای مجازی را بپرسند اصولاً جواب شما این خواهد بود که این فضا باعث تسریع کارهای روزمره از جمله پرداخت قبوض، خرید اینترنتی و ... میشود و حتی اینکه با آن به راحتی میتوان با دورترین نقطه نیز ارتباطی سریع و آسان برقرار کرد. اما ضررها چطور؟ آیا ما به اندازه سود و فایده این وسیله به ضرر و زیان آن هم فکر میکنیم؟ چاقی بیش از حد به علت بیتحرکی، مشکلات گوناگون بینایی، کمشدن روابط فیزیکی، سرطانهای مختلف و حتی انواع مشکلات و بیماریهای روحی میتوانند مثالهایی از این مشکلات باشند».
غزل که امسال در المپیاد سواد رسانهای هم شرکت کرده است، تاکید میکند: «همه این مشکلات در صورتی به وقوع میپیوندند که «سواد رسانه» نداشته باشیم و چگونگی استفاده از رسانهها را نیاموخته باشیم. از سه سال قبل در ایران سواد رسانه به صورت جدی در مدارس شروع به تدریس شد که در پایه دهم صورت میگیرد».
او با طرح این سوالات که «آیا واقعاً این زمان، زمان مناسبی است در حالی که تلفن همراه از سال ها قبل از اینکه سواد چگونگی استفاده از آن را به جوانان بیاموزند، در دسترس آنان قرار گرفته؟ آیا جوان یا نوجوانی که به این سن رسیده رژیم مصرفی (درست یا نادرست) خود را خیلی پیشتر از این انتخاب نکرده است؟»، به طرح تجربه زندگی کردن بدون گوشی هوشمند خودش میپردازد: «من دختری ۱۵ ساله هستم که در مقطع دبیرستان و پایه دهم مشغول به تحصیلم. من گوشی هوشمند ندارم و در صورتی که کار ضروری برایم پیش بیاید از تلفن همراه پدر یا مادرم استفاده میکنم. اطلاعات بهروزی دارم و سعی میکنم بیشتر وقتم را صرف خواندن کتاب یا روزنامه کنم. اکثریت دوستان من تلفنهای هوشمند دارند و کمتر کسی از همسالان خود را میشناسم که بتواند بدون تلفن همراهش سر کند!»
غزل میگوید: «اینکه بگویم این فضا بدردنخور است یا از اینجور حرفها، مسخره است. این فضا حتی گاهی من را هم وسوسه میکند تا ساعتهای طولانی از روزم را به آن اختصاص بدهم ولی من از منطق و عقل بیشتر حساب میبرم تا احساساتی که من را به سوی بیهوده هدر دادن مقدار زیادی از وقتم سوق میدهند. در جامعه امروز ما کتاب یک غریبه است، نه یک دوست و این یعنی فاجعه.»
او اضافه میکند: «برای اینکه بدانید عمق این فاجعه چقدر است باید بدانید که سرانه مطالعه آزاد در ایران، سالانه فقط و فقط ۲ دقیقه است! (بدون احتساب قرآن، مفاتیح و روزنامه) یا اینکه بدانید تیراژ کتاب در ایران در سالهای اخیر بسیار کاهش داشته. بهطوریکه تیراژ کتاب از ۳۰۰۰ در دهه ۵۰ تا ۶۰ خورشیدی با وجود دوبرابر شدن جمعیت به ۵۰۰ عدد در دهه ۹۰ رسیده است!»
غزل ادامه میدهد: «حال شما در نظر بگیرید که اگر افراد و بخصوص جوانان ما حتی یکسوم از وقتی را که در فضای مجازی هستند صرف مطالعه آزاد میکردند چه میشد و ما چه پیشرفتهایی کسب میکردیم! از نظر من این فضاها باعث شدهاند انسان امروزی راحتطلب بار بیاید و واژه صبر برای ما تبدیل به یک واژه بیگانه شود. به طور مثال برای تحقیقات مدرسه به جای ورقزدن یک کتاب و خواندن آن، با تایپ چند کلمه و سرچ آن به چکیدهای از کل آن کتاب میرسیم و فقط لازم است که آن را پرینت بگیریم تا یک تحقیق تمام و کمال را تحویل دهیم. اما آیا با این کار از خودمان فرصت فهم موضوع را نگرفتهایم؟ آیا لذت ورقزدن و کشفکردن را از دست ندادهایم؟»
این نسل هزاره سومی تاکید میکند: «من نوجوانی و جوانی را سن پویایی و مملو از ایدههای ناب میدانم که باید از آنها بهموقع و صحیح استفاده شود. این سنین وقت شکوفایی استعدادهاست و نباید با دستهای خودمان آن را دور بریزیم. قضاوت را به شما واگذار میکنم. در این سن تلفن هوشمند تا چه حد ضروریست؟»
آنچه از این دو گفتوگو با نوجوانانی که «بومیهای رسانه» هستند برمیآید، این است که با اندکی آموزش و تقویت مهارتهای تفکری و از همه مهمتر انتخاب آگاهانه فرد برای چگونگی مواجههاش با رسانه، نگرانیها کمتر میشود. غزل، آزادانه انتخاب کرده است که گوشی هوشمند نداشته باشد و پروشات آگاهانه نحوه تعاملش با ابزار هوشمند را انتخاب کرده است. ایراد، به ابزار وارد نیست بلکه به نوع مواجهه ما با آن وارد است.
تقویت مهارت سواد رسانهای و افزایش عزت نفس نوجوانان و جوانان، تنها راهکار کاهش مخاطرات فضاهای موجود رسانهای است. راه غلبه بر هر هراسی، فهم و آگاهی است. همانطور که به فرزندانمان شنا کردن را میآموزیم و دیگر از رفتنشان به استخر نمیترسیم، به آنها مهارتهای حضور در فضای مجازی را بیاموزیم و لحظه به لحظه نگران آنها نباشیم. شناگران، غرق نمیشوند.
معصومه نصیری - قائممقام انجمن سواد رسانهای ایران
انتهای پیام
ثبت نظر