آنها دانشجوی هنر هستند؛ قشری که مهم است چگونه فرا میگیرند، چگونه انگیزه پیدا میکنند، چه امکاناتی دارند و تا چه اندازه کولهبارشان برای ساختن آینده هنری کشور پُر است. آنها در آینده تاثیرگذارند بنابراین پرداختن به کمبودها و چالشهای آنها هم مهم است؛ اما گویی خودشان امید چندانی به بیان مشکلاتشان ندارند و میگویند «آیا گفتن مشکلاتمان دردی از ما دوا خواهد کرد؟»
خبرنگار ایسنا که در گزارش پیشین خود به میان دانشجویان رشتههای طراحی صنعتی و معماری رفته بود، این بار پای صحبتهای دانشجویان رشتههای هنری دیگری مانند نقاشی، موسیقی، طراحی پارچه، گرافیک و ... نشسته است و از دغدغهها و مشکلاتشان میپرسد.
در ادامه با مشکلات دانشجویان در دو دانشگاه مهم در حوزه هنر (دانشگاه هنر و دانشگاه تهران) همراه شوید:
استاد دانشگاه یا کارمند؟
به دانشگاه هنر میروم. زمان ناهار است. اکثر دانشجویان در حیاط دانشگاه مشغول غذا خوردن یا صحبت با یکدیگر هستند. عدهای از آنها با لباسهای رنگی در حال خندیدن به چشم میخورند. به سمت آنها میروم و موضوع گزارش را برایشان توضیح میدهم. خندهشان بالا میگیرد و میگویند: «رشته ما و تحصیل در هنر همهاش مشکل است. از چه چیزی دقیقا باید بگوییم. آیا با گفتن مشکلاتمان اتفاقی هم خواهد افتاد؟»
در ادامه تعدادی از آنها فاصله میگیرند و پاسخ به سوالات را به دوستانشان میسپارند؛ چراکه معتقدند هر آنچه که این افراد بگویند، مشکل همه آنهاست.
یک پسر جوان در بین آنها بیان میکند: «برای گفتن دغدغهها و مشکلاتم در دوران تحصیل در رشته عکاسی به یک زمان طولانی نیاز خواهیم داشت؛ چراکه با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم میکنیم.»
او اضافه میکند: «در ایران هنوز به هنر به چشم حوزهای که بتوان از راه آن کسب درآمد کرد نگاه نمیشود. کار کردن در رشتههای هنری در ایران یک بحث ریشهای است. در حال حاضر ما دانشجوی رشته هنر هستیم و انتظار داریم با وجود تلاشی که میکنیم در آینده در شاخههای عکاسی مستند، تبلیغاتی و یا در خبرگزاریها مشغول به کار شویم ولی اینگونه نیست و این اتفاق نیز نخواهد افتاد.»
یکی دیگر از آنها ادامه میدهد: «در صورتی میتوانیم به آینده شغلی خود امیدوار باشیم که کسب و کار خودمان را راه بیاندازیم. اگر هم تنها بخواهیم کار کنیم باید هر کاری که پستمان میخورد را انجام دهیم که در چنین حالتی کارها دارای درآمدهای خیلی پایین هستند و ارزش وقتی که قرار است برایشان صرف کنیم را ندارند؛ مثلا یکی از دوستان یک کار عکاسی پنج ساعته را با مبلغ ۲۰۰ هزار تومان گرفته؛ البته قبلا شرایط قیمتها بهتر بود ولی در حال حاضر به دلیل مشکلات اقتصادی همه چیز بدتر شده است.»
او درباره دیگر دلایل پایین بودن قیمت آفیش پروژههای عکاسی میگوید: «اشباع شدن تعداد فعالان رشته عکاسی و آگاه نبودن فعالان این حوزه از نرخ قیمت کار عکاسی باعث پایین بودن قیمت انجام پروژههای عکاسی میشود.»
این دانشجو بیان میکند که مشکل بزرگتر این جریان این است که روشهای تدریس و محتوای آموزشی استادان آنها هنوز قدیمی است و اصلا با هنر معاصر جور درنمیآید و حتی میتوان گفت این امر در عکاسی تشدید شدهتر است.
او ادامه میدهد: «یکی از دلایل بهروز نشدن محتوا و شیوههای آموزشی، قدیمی بودن برخی از استادان است و گویا قصد بازنشسته شدن نیز ندارند. بعضی از استادان قدیمی هیچ تلاشی نمیکنند تا تغییری در روش تدریس خود و نگاهشان به هنر معاصر ایجاد کنند و انگار که تنها میخواهند همانند یک کارمند عمل کنند نه یک استاد. در واقع تنها میخواهند از راه تدریس پولی برای گذران زندگی خود کسب کنند.»
یکی دیگر از دانشجویان اضافه میکند: «دانشگاه ما با کمبود نیرو نیز مواجه است. چراکه اگر در حال حاضر یکی از استادان و یا حتی یکی از افراد کادر اداری دانشگاه برود جایگزینی برای او وجود ندارد. این مشکل در رشته عکاسی به اینگونه است که سه استاد هیات علمی داریم که از پایه کارشناسی تا کارشناسی ارشد را با یک محتوا بدون هیچ چیز جدیدی تدریس میکنند و استاد جایگزینی نیز برای آنها وجود ندارد. در حال حاضر کارکرد دانشگاه برای ما این است که پس از دورهی کارشناسی آنقدر از رشتهمان زده میشویم که به دنبال هر حرفه و کاری بجز عکاسی خواهیم رفت.»
او ادامه میدهد که این قبیل مشکلات دانشگاهها به نظام آموزشی ایران بازمیگردد و انگار خیلیها به عمد میخواهند این سیستم همچنان ادامه داشته باشد.
در این بین یکی از دانشجویان ترم پنج رشته عکاسی که در این جمع حاضر است، از دغدغه دانشجویان رشته عکاسی به جهت گران بودن تجهیزات و ابزار عکاسی بیان میکند: «یکی دیگر از مشکلات اصلی ما این است که از لحاظ بودجه و درآمد فوقالعاده در مضیقه هستیم و تجهیزات خیلی کمی داریم بهگونهای که برای پروژههای عملی دچار مشکل میشویم. خیلی از ابزار را دانشگاه باید در اختیار دانشجویان بگذارد یا در بدترین حالت باید حداقلها را داشته باشد ولی الآن هیچ چیزی نداریم.»
او همچنین میگوید که جو کلی دانشگاه هنر بسیار مسموم و منفعل است و کسانی که وارد این دانشگاه میشوند از مساله هنر فقط استایل و تیپ آن را دارند.
این دانشجو ادامه میدهد: «برای خیلی از بچهها تنها درس خواندن در دانشگاه هنر که یک دانشگاه دولتی است اهمیت دارد و بعضیها صرفا میخواهند در یک محیط دانشگاهی حضور داشته باشند. در کل اکثریت بچهها چیز زیادی از هنر نمیدانند و استادها هم برای یادگیری آنها تلاشی نمیکنند. تنها تعداد محدودی در دانشگاه هستند که میتوان روی آنها حساب باز کرد.»
آنها همچنین با بیان اینکه نمیتوان انتظار داشت از راه هنر کسب درآمد کرد، میگویند: «در ایران به حرفه هنری بیشتر با این دید نگاه میشود که میتوان آن را در کنار شغلهای دیگر از جمله مهندسی یا پزشکی داشت و به آن به چشم یک حرفه اصلی برای کسب درآمد نگاه نمیشود.»
طراحی پارچه و لباس، رشتهای با بازار کار خوب!
به سمت دیگری از حیاط دانشگاه هنر میروم و از چند دانشجوی ترم سه رشته طراحی پارچه درباره مشکلاتشان سوال میکنم. در پاسخ میگویند که هیچ مشکلی ندارند. یکی از آنها با خنده میگوید: «شاید یکی از دلایل اینکه تا به حال با مشکل خاصی مواجه نشدهایم این است که تازه اول راهیم و دانشجوی ترم سه هستیم.»
ادامه میدهد: «رشته طراحی پارچه بازار کار خوبی دارد و به راحتی میتوانیم شغل پیدا کنیم. زیرا واحد کارآموزی داریم و بچههای ترم بالایی و اساتید، افراد معتبر بازار کار طراحی پارچه را به ما معرفی میکنند. در کل در رشته طراحی پارچه نسبت به دیگر رشتهها دستمان برای کار کردن خیلی باز است.»
آموختههایمان کاربردی نیست
صحبتم با این گروه دانشجویی نیز تمام میشود. به سمت دیگری از حیاط دانشگاه هنر میروم. دو دانشجو را میبینم که در گوشهای مشغول غذا خوردن هستند. به سمت آنها میروم و سوالاتم را با آنها نیز درمیان میگذارم. بدون رغبت خاصی سری تکان میدهند و میخواهند که ادامه دهم. یکی دانشجوی رشته گرافیک و دیگری دانشجوی طراحی پارچه و لباس است؛ هر دو ترم سه هستند.
دانشجوی رشته گرافیک میگوید: «کار برای رشته گرافیک تقریبا زیاد است. ولی این امر وابسته به تسلط دانشجو بر آموختههای خود است. تکنیک و خلاقیت از لازمههای اصلی گرافیک هستند. رشتههای دیگر اینگونه نیستند. درواقع اگر در رشته گرافیک کار با یکسری نرمافزار خاص را بلد باشی و تکنیک لازم را هم داشته باشی خیلی راحت میتوانی شغل پیدا کنی.»
از او درباره کار در رشته گرافیک سوال میکنم. پاسخ میدهد: «من چون رشته گرافیک را دوست ندارم تا به حال برای پیدا کردن شغل در این رشته تلاشی نکردهام.»
او درباره بیعلاقه بودنش نسبت به رشته گرافیک میگوید: «در زمان انتخاب واحد به من گفتند که گرافیک به نقاشی و عکاسی نزدیک است و اگر در این رشته درس بخوانم هردوی آنها را دارم و هم اینکه راحت میتوانم پول درآورم. ولی زمانی که وارد دانشگاه شدم فهمیدم اینگونه نیست و گرافیک کاملا یک چیز سفارشی است و به اندازه نقاشی و یا عکاسی دستم برای پیاده کردن ایده خودم باز نیست.»
این دانشجو ادامه میدهد: «به دلیل اینکه استادان خوبی نداریم اگر دانشجویی هم بخواهد کار کند بعد از یک مدت دلسرد میشود. از طرفی چون که سطح دانشجویان در رشته گرافیک بالا نیست اگر کسی هم ضعیف باشد سعی نمیکند خود را بالا بکشد.»
او اضافه میکند کار عملی که استادان از آنها میخواهند چیزی نیست که کاربردی باشد و بعدا به دردشان بخورد.
همچنین دانشجوی رشته طراحی پارچه درباره مشکلاتش در این رشته میگوید: «مشکل اساسی ما در این رشته نداشتن امکانات است. همچنین تعداد استادهای خوبمان هم کم است.»
او هم بیان میکند که به رشته طراحی پارچه علاقه ندارد و قصد تحصیل در رشته نقاشی را داشته ولی چون قبول نشده مجبور است در همین رشته ادامه تحصیل دهد.
استادان توجه خاصی به ایده پردازی ما نشان نمیدهند
چند دانشجوی دختر را میبینم که بر روی نیمکت نشسته و در حال صحبت هستند. زمانی که از آنها درخواست میکنم به سوالاتم پاسخ دهند، یکی از آنها میگوید که نمیخواهد حرفی بزند. این دو دانشجوی ترم پنج رشته طراحی پارچه و لباس هستند. دانشجوی دیگر در پاسخ میگوید: «افرادی که سرمایه خوبی دارند راحتتر میتوانند در این رشته فعالیت کنند و آنها هم که ندارند احتمالا باید رزومه بهتری داشته باشند. البته اساتید بچهها را برای گذراندن دورههای کارآموزی به مراکز خوب معرفی میکنند و چگونگی وارد شدن به بازار کار را نیز به ما میگویند. همچنین موقعیتهای شغلی را در گروههای مجازی دانشکده به دانشجویان معرفی میکنند.»
او بیان میکند که بعضی از استادها که قدیمیتر و به نوعی دلسوزتر هستند اطلاعات به روزتر و بهتری دارند.
در پاسخ به اینکه آیا تا به حال از طرف دانشگاه برای بازدید از شهرهای مهم ایران در طراحی و یا لباس برده شدهاند یا نه میگوید: «تا به حال این اتفاق نیافتاده ولی اگر ما را برای بازدید ببرند برای یادگیری و آشناییمان مفید خواهد بود.»
او همچنین بیان میکند که تعداد استادهایی که آنها را برای پیاده کردن ایدههایشان تشویق میکنند، کم است.
هنر جزو نیاز اصلی مردم نیست
از یک گروه ترم یک کارشناسی ارشد رشته عکاسی درباره مشکلات و دغدغههایشان سوال میکنم. در پاسخ میگویند: «مشکلی نداریم. فضای حاضر تنها مختص به رشته عکاسی نیست. در همه رشتهها مشکل بازار کار و یا مسائل اقتصادی دیده میشود. به دلیل اینکه عکاسی و یا هنر جزو نیازهای اساسی حساب نمیشود پس با شرایط اقتصادی حاضر بازار کار آن محدودتر خواهد شد. هنر پیوندی با اقتصاد ندارد. اگر بچه پولدار باشی میتوانی کار هنری کنی، نداشته باشی نمیتوانی. در کل مشکلاتمان چیز عجیب غریبی نیست که بخواهیم شکایتی داشته باشیم. شرایط ما در دانشگاه هنر با توجه به اینکه در ایران هستیم حتی از خیلی دانشگاههای دیگر بهتر است.»
نباید با چشمداشت مالی در هنر فعالیت کرد
بر روی سکوهای دانشکده عدهای دیگر از دانشجویان در حال صحبت هستند. به سمت آنها میروم و موضوع گزارش را برایشان توضیح میدهم. پیش از اینکه حرفی بزنند میخواهند که از خبرنگار بودنم مطمئن شوند. اینها دانشجوی کارشناسی ارشد طراحی صنعتی و نقاشی هستند.
در ادامه دانشجوی رشته نقاشی بیان میکند: «به آینده کاریام امیدوارم و تا به حال چند نمایشگاه گروهی نقاشی برگزار کردهام. ولی نباید با چشمداشت مالی در هنر فعالیت کرد.»
دانشجوی رشته طراحی صنعتی میگوید که در رشتههای هنر بخصوص در اوایل فعالیت نمیتوان انتظار کسب درآمد داشت.
او اضافه میکند: «برخی اساتید و یا گاهی خود دانشگاه تا به حال چندین بار دانشجویان را به استارتآپ و نمایشگاههای مختلف معرفی کرده است؛ البته در رشته ما بازدید از کارخانهها و یا تولیدیها بخشی از درسمان است و دانشگاه چند باری این کار را انجام داده. همچنین صاحبان برخی از کارخانهها و یا حتی برندهای مختلف از طریق دانشگاه به دانشجویان معرفی میشوند و این افراد بچهها را در کار حمایت میکنند و یا حتی در پایان آنها را استخدام میکنند.»
در ادامه میگویند که دانشگاه هنر از لحاظ آموزش در کشور جزو بهترینهاست ولی در سطح بینالمللی خیلی حرفی برای گفتن ندارد.
دانشجوی طراحی صنعتی درباره اساتید رشته خود میگوید: «اساتید خوب به دلیل پایین بودن درآمدشان ترجیح میدهند در خارج از دانشگاه فعالیت داشته باشند و به کسب و کار خودشان برسند.»
درباره هزینههایشان اظهار میکنند که تقریبا زیاد است و دانشگاه علاوه بر اینکه بودجه ندارد حمایتی نشان نمیدهد. همچنین دانشجوی طراحی صنعتی ادامه میدهد که هر ترم تقریبا پنج یا شش میلیون هزینه میکند.
عمده مشکلات ما را دانشگاه باید حل کند
تقریبا صحبتهایم با بچههای دانشگاه هنر روبه اتمام است. به سمت در خروجی دانشگاه میروم و به سه دانشجوی دیگر برمیخورم. موضوع گزارش را با آنها در میان میگذارم ولی یکی از آنها از پاسخ دادن امتناع میکند و میگوید که علاقهای به پاسخ دادن ندارد. دو نفر دیگر هم که دانشجوی رشته صنایع دستی هستند با اکراه حاضر به پاسخ دادن میشوند و میگویند که این کار چه فایدهای دارد.
در ادامه بیان میکنند که برای پیدا کردن شغل در آینده امیدی ندارند و اگر قرار است که شغلی پیدا کنند این اتفاق به سختی برایشان رقم خواهد خورد.
اضافه میکنند: «عمده مشکلات ما را دانشگاه باید حل کند. همانگونه که دانشگاه امیرکبیر برای دانشجویانش کارآفرینی میکند دانشگاه ما نیز میتواند این کار را انجام دهد ولی این کار را انجام نمیدهد گرچه ایجاد کار برای بچههای رشته هنر خیلی آسانتر است چرا که ما تولید محصول میکنیم و دانشگاه میتواند از طریق فروش محصولات یک درآمدزایی برای خود هم داشته باشد.»
یکی از آنها میگوید: «تعداد زیادی از ما از یک مرحله به بعد دیگر نمیدانیم که باید چه کنیم و چه هدفی را دنبال کنیم چراکه پیدا کردن کار در شاخههای هنری بسیار دشوار است و هیچ جایی از دانشجویان رشتههای هنر حمایت نمیکند.»
از آنها درباره اینکه آیا تا به حال خودشان از دانشگاه برای کارآفرینی درخواست کردهاند یا نه سوال میکنم. در پاسخ میگویند: «نمیدانیم از چه کسی باید درباره این موضوع درخواست کنیم و در این زمینه تا به حال اعتراضی نکردهایم.»
درباره استادان رشته صنایع دستی میگویند: «استادان ما اکثرا سواد کافی را دارند ولی مشکل اینجاست که نمیتوانند مهارتهای خود را منتقل کنند. ولی معمولا این قبیل مشکلات در اکثر رشتهها وجود دارد و دانشجو خودش باید پیگیر باشد و از استادها برای یاد دادن اطلاعاتشان درخواست کند.»
یکی از آنها درباره هزینههای بالای رشته صنایع دستی بیان میکند: «تا قبل از گرانیها میتوانستیم هزینهها را تا ۲۰۰هزار تومان نیز جمع کنیم ولی الآن به ۵۰۰ یا حتی ۶۰۰ هزار تومان نیز میرسد؛ البته خیلی از موادی که ما برای کار در کارگاههای دانشگاه نیاز داریم باید توسط خود دانشگاه تأمین شود ولی در حال حاضر حدود دو یا سه سال است که دیگر این اتفاق نمیافتد و حتی برای این امر نیز خودمان باید هزینه کنیم.»
هیچ امکاناتی در دانشگاه نداریم
از دانشگاه هنر خارج میشوم و سری هم به دانشکده هنر دانشگاه تهران میزنم. چند دانشجوی دختر رشته نقاشی ترم هفت در محوطه دانشکده روبروی کارگاه مجسمهسازی بر روی نیمکت نشستهاند. از آنها درباره نکات مثبت و منفی که طی تحصیل با آن روبرو بودهاند سوال میکنم. میخندند و میگویند که با مشکلات زیادی روبرو هستند ولی نمیدانند کدام را بگویند. یکی از آنها میگوید که علاقهای به صحبت ندارد و جمع را ترک میکند. دو نفر دیگر نیز با یک دیگر از مشکلات و دغدغههایشان میگویند.
نفر اول بیان میکند: «من تنها پنج درصد احتمال میدهم که در آینده بتوانم توسط نقاشی درآمد داشته باشم. چون خرید و فروش اثر هنری در فرهنگ ایرانی جانیفتاده، درواقع مردم ما حاضرند که برای آراستن خانه خود یک فرش به مراتب نفیس بخرند تازه آن هم فرش ماشینی نه دست بافت و یا اینکه تابلوهای نقاشی چاپ شده تهیه کنند ولی به دلیل اینکه با هنر معاصر آشنا نیستند، پولی هم برای کارهای هنری اصیل خرج نمیکنند.»
یکی دیگر میگوید: «تا به حال چندین بار از طرف دانشگاه نمایشگاه گروهی و جشنواره برگزار کردهایم ولی گالریهای دانشگاه خیلی سخت در اختیارمان قرار داده میشوند ولی با این حال امکان برگزاری نمایشگاه فردی در گالریهای دانشکده وجود دارد. اما برگزاری نمایشگاه در گالریهای خارج از دانشگاه شرایط سختتری دارند. چون رزومه و تجربه بالایی میخواهند. ولی من تا الان نخواستهام نمایشگاه انفرادی برگزار کنم.»
او با بیان اینکه سیستم آموزشی کلا مشکل دارد ادامه میدهد: «نه میتوان گفت که مشکلات کاملا تقصیر استادهاست و نه میتوان گفت تقصیر دانشجویان است. مثلا واحدهایی که ارائه میشود پراکنده هستند و استادان سلیقه و نظرهای مختلف دارند و خیلی با دانشجویان همگام نیستند. به همین دلیل خیلی با دانشجویان ارتباط نمیگیرند. گاهی اوقات نیز برخی از استادها کلاسیک کار میکنند و زمانی که دانشجو از هنر معاصر سوال میکند اطلاعی ندارند.»
دانشجوی دیگری میگوید: «درسهای ما بهگونهای طبقه بندی شدهاند که ممکن است وقتی عنوان واحد را میخوانی فکر کنی اگر به این واحد طی یک ترم پرداخته شود خیلی چیزها یاد خواهم گرفت ولی وقتی درس را میخوانیم متوجه میشویم که نه چیزی به ما اضافه میشود و نه اینکه از واحدهای درسی دیگر به درستی متمایز شدهاند.»
او ادامه میدهد: «مثلا برای واحد اکرولیک و گواش ما را مجاب میکنند که ایدههایمان را با ابزاری که میگویند پیاده کنیم ولی این تفکر اشتباه است و نباید تنها به یک چیز محدود شویم و هر سبک و وسیلهای را تنها یک بار امتحان کنیم و دیگر به سراغش نرویم.»
یکی از این هنرجویان میگوید: «یک مشکل اساسی که داریم این است که کارگاههای هر رشته جداست و نمیتوانیم هیچ تبادلی با هم داشته باشیم. همچنین ورود و خروجمان به کارگاههای یکدیگر ممنوع است.»
بازار کار عکاسی هنر نمیخواهد
در نیمکت کناری این دانشجویان جمعی از بچههای رشته عکاسی مشغول صحبت هستند. از آنها نیز درباره دغدغههایشان طی دوران تحصیل سوال میکنم. میخندند و میخواهند که کارت خبرنگاری را ببینند. در ادامه یکی از آنها میگوید: «پیش خوب آدمهایی آمدهاید. خود من قبل از دانشگاه نیز در فضای کار بودهام و دانشگاه را تنها بخشی از زندگی خود قرار دادهام.»
او اضافه میکند: «چیزی که در دانشگاه یاد میگیریم در محیط کار به دردمان نمیخورد. در واقع ما در دانشگاه، هنر یاد میگیریم ولی بازار کار، هنر را نمیپسندد و تنها میخواهد محصول خود را از طریق جلوههای بصری به فروش برساند. در جامعه امروزی ما و دانشگاهی که در آن درس میخوانیم بین سنت و مدرنیته گیر کرده. نمیداند مدرن را انتخاب کند یا سنت و یا هر دو را. ولی بیشتر رویکردش به سمت مدرن شدن و کسب و کارهایی است که بیشتر در فضای مجازی ارائه میشود. مثلا من که عکاسی میکنم باید کارم را به صورت مجازی انتشار دهم. ولی در دانشگاه بیشتر هنر یاد میگیریم که جامعه مشتریان آن را نمیپسندد.»
این هنرجو در ادامه بیان میکند: «یکی از مشکلات بزرگی که دانشگاه برای من به وجود میآورد این است که یا باید کارهای دانشگاهیم را بچسبم و بیشتر به هنر توجه کنم و یا اگر بخواهم در فضای کاری فعالیت کنم باید کاری انجام دهم که دیگر هنر نیست و بیشتر هنر کاربردی به حساب میآید؛ البته من توانستهام با استفاده از دانشجوی دانشگاه تهران بودن در شهرستانهای مختلف پروژههای کاری بگیرم ولی در تهران دانشجوی دانشگاه تهران در رشته عکاسی بودن اهمیتی ندارد. چون در اینجا ما بعد از چهار سال کارشناسی عکاسی میگیریم و کارشناس این رشته هستیم و نمیتوانیم لزوما اپراتور خوبی باشیم.»
او اضافه میکند: «به همین دلیل خود من سعی میکنم در ورک شاپهای مختلف فعالیت کنم. ولی از طرفی شرکت در ورک شاپها هزینه زیادی به همراه دارد حتی اگر از طرف دانشگاه برگزار شود. ولی اگر از طرف خود دانشگاه برگزار شود خیلی به نفع ما خواهد بود چون در کلاسهای درس به ما یاد نمیدهند چگونه با مشتری برخورد کنیم. درکل مهمترین چیزی که برای فعالیت و ماندن در بازار کار باید یاد بگیریم نحوه برخورد با مشتری است.»
او همچنین با شکایت از فعالیت انفرادی دانشجویان میگوید: «در دانشگاه فعالیت گروهی خاصی وجود ندارد درحالی که در دنیای امروز فعالیت به صورت تیم ورک موفقیت بیشتری را به همراه دارد. در حال حاضر با توجه به مشکلات اقتصادی بهتر است که پروژهها را به صورت تیمی انجام دهیم زیرا در این حالت میتوانیم هزینهها را تقسیم کنیم.»
این دانشجو بیان میکند که خیلی از افراد پول خرید ابزار عکاسی را دارند و آن را تهیه میکنند و حتی بدون اینکه علم کافی داشته باشند در بازار کار فعالیت میکنند. مشتری نیز به سراغ این افراد میرود نه کسی که علم آکادمیک عکاسی را دارد.
او در همین راستا اضافه میکند: «این امر باعث میشود هر کسی هر قیمتی که میخواهد برای کارش بگذارد و بازار کار عکاسی خراب شود.»
یک نفر دیگر بیان میکند: «من نیز کار عکاسی را قبل از دانشگاه با یک مجله کودکان شروع کردهام. ولی در حال حاضر بیکار هستم. چون خیلی از نشریهها به دلیل بالا رفتن قیمت دلار و نداشتن پول تعطیل شدند. بسته شدن این جور جاها باعث میشود بازار کار عکاسی محدود شود. حتی کار در خبرگزاریها نیز اصلا به صرفه نیست چون پولی که میدهند در برابر کاری که میخواهند خیلی کم است.»
او ادامه میدهد: «یکی از هدفهای جامعه عکاسی کار با فشن و تبلیغات است. ولی ما هیچکدام از اینها را نداریم و اگر هم داریم خیلی محدود است.»
درباره استادان میگویند: «استادهایی که داریم از هنر معاصر عقب افتادهاند و مطالبات ما را درک نمیکنند. استادهایی هم که جدیدتر هستند جذب دانشگاه نمیشوند و تنها افرادی که به اعضای هیات علمی نزدیک هستند، جذب میشوند.»
یکی از آنها در این باره اظهار میکند: «دانشجو با این طرز فکر که قبول شدن در دانشگاه تهران او را به آرزوها و یک آینده خیلی خوب نزدیک کرده، وارد محیط آموزشی اینجا میشود. ولی واقعیت این است که استادان در این جا با دانشجو به عنوان دانشجو برخورد نمیکنند، بلکه با این طرز تفکر جلو میروند که هنرجو از قبل خیلی چیزها را میدانسته؛ سپس شروع به درس خواندن کرده است. به همین جهت دانشجویان با اساتید دچار مشکل میشوند و دانشگاه آن خروجی را که باید نخواهد داشت.»
او ادامه میدهد بهتر است استادانی در فضای هنری تدریس کنند که قبل از اینکه بهصورت آکادمیک در سطح بالایی باشند در فضای کار نیز دستی داشته باشند.
خیلی از رشتههای موسیقی را نداریم
وارد ساختمان رشته موسیقی میشوم. از تعدادی دختر جوان که دانشجوی ترم یک این رشته هستند، سوال میکنم. میگویند: «با وجود اینکه ترم یک هستیم ولی کلی مشکل داریم. مثلا اتاق تمرین کافی نداریم چون ما باید حداقل روزی چهار ساعت تمرین داشته باشیم. یا اگر سهتا پیانو در دانشگاه داریم دوتا از آنها دچار نقص فنی هستند. همچنین اتاق تمرینها مشکل آکوستیک دارند و در زمان تمرین از بیرون صدا میآید.»
ادامه میدهند: «پیانوها را دیر به دیر کوک میکنند و یا کلاسها با هم تداخل دارند. همچنین دانشگاه یک سری از سازها را ندارد؛ مثلا کسی که قانون میزند باید با خودش ساز را بیاورد. خیلی از رشتههای موسیقی دنیا نیز در دانشگاه تهران وجود ندارد؛ مثلا رشته رهبری یا آموزش موسیقی نداریم.»
در ادامه از تعدادی دانشجوی رشته مجسمهسازی نیز سوال میکنم ولی در پاسخ بیان میکنند که با مشکلاتی که دارند کنار آمده و علاقهای به جواب دادن ندارند. همچنین یکی از آنها بیان می کند که تنها برای سرگرمی به این رشته آمده و هدف خاصی ندارد.
انتهای پیام
ثبت نظر