Fa En پنجشنبه 24 آبان 1403 ساعت 6 و 23 دقیقه

اربعین یا اعلام پیروزی قیام؟

اربعین یا اعلام پیروزی قیام؟

با خاتمه یافتن نبرد نابرابر در بعد از ظهر عاشورا و به شهادت رسیدن امام حسین (ع) و یاران باوفایش، لشکر ابن سعد بر کوس پیروزی دمید و دستور حمله به خیمه‌های آل رسول (ص) را صادر کرد. ابن‌سعد که به زعم خود سرمست پیروزی شده بود و فرمانداری ری را پیش روی خویش می‌دید، اولین دستورش پس از خاتمه جنگ، آتش افروختن به خیام اهل بیت (ع) بود و غارت خیمه‌ها؛ خیمه‌هایی که مردان آن به شهادت رسیده اما بیش از هشتاد زن و کودک و یک بیمار تب‌دار در آن باقی مانده بودند.

پنجشنبه 25 مهر 1398 ساعت 13:16

این همراهان که از ابتدای حرکت امام حسین (ع) از مدینه و حضور در مکه و سپس عزیمت به کوفه، حضرت را همراهی می‌کردند و همه خیّران برای حضور آنان در کاروان به امام حسین (ع) خرده می‌گرفتند، شاهدان و خبرنگارانی بودند که در تمامی اتفاق ها شاهد و ناظر واقعه بودند و بعدها همه واقعه را براساس مشاهدات خود بازگو کردند و شد رمز ماندگاری قیام امالم حسین (ع).
بزرگان این لشکر شقی و خونخوار و عهدشکن، خود می‌دانستند که دیروز با ارسال دعوت‌نامه رسمی، فرزند رسول الله (ص) را دعوت کرده‌اند. فرزند رسول‌الله (ص) در بدو ورود به منطقه هنگامی که لشکر حر بن یزید ریاحی راه را بر کاروان امام بست و مانع از ادامه راه امام به کوفه شد، با لحنی اعتراض‌آمیز به یک بار شتر نامه اشاره فرمود که کوفیان به ایشان نوشته بودند و او را به‌عنوان میهمان پذیرفته و با فرستاده حضرت بیعت کرده بودند.
کوفیان که تا دیروز خود نامه دعوت ارسال کرده بودند و در یک پیمان‌شکنی آشکار، جنگی را به فرزند رسول خدا (ص) تحمیل کرده و امروز به عنوان پیروز میدان، قصد دارند نامه‌هایی را که حسین بن علی (ع) با خود همراه آورده است، به طریقی امحا کنند، تا به دست استاندار کوفه و یا خلیفه نرسد و مدرکی رسمی به‌دست نیاید که به‌واسطه آن مدرک مشخص شود که دیروز برای حضور امام در منطقه نامه دعوت ‌نوشته‌اند و امروز برای ایستادگی در برابر میهمان، از استاندار، صله و انعام و مقام منزلت می‌خواهند. آری می‌توان به‌آسانی حدس زد که دستور غارت کردن خیمه‌ها و آتش زدن آن، دو امر متضاد است. غارتگر به دنبال اجناس قیمتی می‌گردد تا به مال و ثروتی برسد، با این نگاه خیمه‌ها ارزشمند و قیمتی بودند و جزو اموال ارزشمند غارت شده به حساب می‌آمدند. پس با منطق می‌توان به این نتیجه رسید که دلیل آتش زدن خیمه‌ها، امحاء کردن نامه‌هایی بود که در صورت غارت شدن، می‌توانست مدرکی باشد علیه یکایک سران ظلم و سندی باشد برای دوگانگی شخصیت آنان و این امر موجب شود که ماهیت آنان نزد حاکم مغرور و خونخوار مشخص شود.
پس از آتش زدن خیمه‌ها و غارت اموال و اطمینان از امحاء نامه‌ها، در شب یازدهم محرم، همه زنان و کودکان و باقیمانده‌های اصحاب که در تمامی مسیر شاهد تمامی وقایع بودند، در آن سرزمین غمناک نگه داشته شدند و شاهد شام غریبانی بودند که مردان و بزرگان آنان از دم تیغ گذشته و به شهادت رسیده‌اند و بدن‌های مطهرشان همچنان روی خاک باقیمانده و در چند قدمی گودال شاهدان ماجرا در خیمه‌های نیم سوخته مستقر کردند.
روز ۱۱ محرم، بازماندگان قیام را چون اسیران رومی و خارجی، با غل و زنجیر به اشتران بی‌جهاز سوار کردند و از میان گودال و از کنار بدن‌های مطهر شهدا (شاید به قصد اعلام پیروزی!) عبور داده و به طرف کوفه راهی کردند.
کوفه‌ای که قرار بود چند روز قبل، از میهمانان دعوت شده خود، استقبال رسمی داشته باشد، با جمعیت کثیری طرفدار آماده جشن پیروزی بر مهمان شدند و مهمانی را که دیروز به عنوان فرزند رسول خدا (ص) دعوت کرده بودند، امروز آماده شدند با نادیدن واقعیت‌ها، از خاندانش به عنوان شکست خورده خارجی و اسیران جنگی استقبال کنند و چه استقبالی! شهر آذین بسته شده و جمعیتی کثیر به استقبال کاروانی می‌روند که سر مردان و بزرگان آنها بالای نی شده، و همراهانش سوار بر اشتران بی‌جهاز!
صدای هل‌هله و شادی مردم کوفه بلند است و حاکمان آنان مست پیروزی! ناگهان دختر علی زینب کبری (س) با فریادی علی‌وار، محکم و با صلابت فریاد برآورد "ان اسکتو" ساکت شوید! سکوتی سخت شهر را فرا گرفت و پس از حمد و ثنای الهی ، خطبه‌ای محکم و استوار قرائت کرد. کوفیان با شنیدن صدای علی‌گونه دختر علی (ع) به گریه افتادند. صدای زینب بود و گریه مردم کوفه. زینب با تعجب ادامه داد، ای اهل کوفه! ای گروه مکار و بی وفا! آیا برای ما گریه می‌کنید و اشک می‌ریزید؟! چشمان عهدشکنتان از اشک خشک مباد. می‌دانید با خاندان رسول‌الله (ص) چه کرده‌اید؟ مردان آنان را شهید کرده، به خاک و خون کشیدید و خانواده رسول‌الله (ص) را به‌عنوان اسیران خارجی با غل و زنجیر در مقابل چشمان نامحرم به نمایش گذاشته‌اید؟

صدای اثرگذار و اعتراض‌آمیز علی‌وار زینب (س) کوفه را به هم ریخت، تا آنکه دستور دادند سر مبارک حضرت سید الشهداء را مقابل حضرت قرار دهند و زینب با دیدن سر برادر، دگرگون شد و فرمود، هلال یک شبه من چرا زود افول کردی!
حاکمان کوفه از این جشن خودساخته نه تنها به مقصد خود نرسیدند، بلکه با عکس‌العمل جمعیتی مواجه شدند که یک‌بار دیگر به خود آمدند که با فرزندان رسول خدا (ص) چه کرده‌اند!؟
این ماجرا در بیشتر قصبه‌ها و شهرهای مسیر تکرار می شد و حضور اسرا تحولی در مردم ایجاد می‌کرد که حداقل حاکمان اموی نتوانند به مقصود خود نایل آیند.
این کاروان سخت‌ترین ورود را به شام داشت، چراکه مردم شام با مردم کوفه قابل مقایسه نبود. کوفیان دوران حکومت امام علی (ع) را دیده بودند، خطبه‌های امام را شنیده بودند و با امام و صدایش، فرزندانش و خاندان رسول (ص) آشنایی داشتند و به دلیل آشنایی با این خاندان بود که پای دعوت‌نامه‌ها را امضاء زده بودند! اما شامیان از زمانی که مسلمان شده بودند، با خاندان ابوسفیان ارتباط داشتند و سال‌ها بود که معاویه را به‌عنوان خلیفه پیامبر می‌شناختند و به اسلامی ایمان آورده بودند که معاویه برای آنان ترسیم کرده بود. برای مردم این شهر، خاندان پیامبر با معاویه شناخته می‌شد.
کاروان اسرا را مدتی پشت دروازه شهر نگاه داشتند، تا شهر را برای جشن پیروزی آماده کنند.
بعد از انتظاری سخت، اسرا وارد شهر شدند، این بار هم در میان شادی و جشن مردم شام، همانند مردم کوفه اما این شادی هم طولانی نشد و مردم شهر تحت تاثیر این خاندان و خطبه‌هایشان قرار گرفتند؛ خطبه‌هایی متفاوت، سخنان کوبنده و اثرگذار حضرت زینب (س) با مردم شام و خطبه سراسر حماسه و معرفت و شناخت و معرفی خاندان پیامبر (ص) که کاخ یزید را به لرزه انداخت؛ توسط امام سجاد (ع). هر چند کاروان اسرا را برای تحقیر یا تکمیل شادی خود به قصر یزید آوردند و یزید سرمست پیروزی با بی‌احترامی بر سر مبارک امام حسین (ع)، با شعری وحی و رسالت را هم انکار می‌کند و فکر می‌کند که پیروز میدان است! اما در همین مجلس هم وقتی یزید خطاب کرد که خدا شما را به این روز انداخت، پاسخی از حضرت زینب شنید که هیچ‌گاه گمان نمی‌کرد این‌گونه در برابر کسی که به‌عنوان اسیر در مقابلش ایستاده، بشنود. دخت علی در مقابل یزید فرمود، یا بن الطلقا: ای پسر آزاد شده جدم، تو بانوان و کنیزانت را در پس پرده قرار داده‌ای در حالی که دختران رسول‌الله (ص) در مقابل همگان قرار دارند! حرمت ایشان هتک شده و با صورتی باز آنها را شهر به شهر چرخاندند و هر کس و ناکسی آنها را دید! چه انتظاری می‌توان از فرزند کسی داشت که می‌خواست جگر پاکان را بخورد.
مجلس با همه سختی‌هایش به پایان می‌رسد اما نه به سود یزید. اسرا در خرابه‌ای که در کنار کاخ برایشان در نظر گرفته شده بود، باز گشتند. خانم‌هایی که از کنار خرابه می‌گذشتند، گاهی پرسش می‌کردند و با پاسخ‌ها تحت تاثیر قرار می‌گرفتند. کثرت پرسش و شنیدن پاسخ، اثرش را در خانه‌های مردم شام گذاشت و معرفی شخصیت واقعی آنان زبانزد خانواده‌های شامی شد؛ به صورتی که آثار نقل و بازگویی مظلومیت و حقانیت اسرا درخانه شامیان، در مراسم رسمی دیگری خود را نشان داد. هنگامی که در میان جمعیتی که به‌اصطلاح برای نماز آمده بودند و خطیب برای خوش خدمتی به خلیفه در وصف پیروزی خلیفه سخن می‌راند، ناگهان با صدایی مواجه شد که درخواست سخن گفتن بالای چوب‌ها را کرد. این درخواست‌کننده امام سجاد (ع) بود. یزید که می‌دانست سخن گفتن او چهره واقعی خاندان اموی را به مردم نشان می‌دهد، با سخن گفتن او مخالفت کرد و مردم برای سخن گفتنش اصرار کردند و بالاخره موفق شدند.
امام سجاد (ع) پس از حمد و ثنای الهی به معرفی خود و اجدادش پرداخت. وقتی خود را معرفی کرد و مردم اطلاع حاصل کردند که از خاندان پیامبر هستند و خارجی نیستند، به خود آمدند و  چشمان مردم شام اشک‌آلود شد و به حمایت از اسرا به خلیفه معترض شدند. خلیفه مجلس را از دست داده دید، به مؤذن خطاب کرد اذان بگوید، مؤذن تکبیر گفت و شهادت بر یگانگی خدا داد و شهادت بر خاتمیت پیامبر (ص)، امام سکوت را شکست و به یزید روی کرد و گفت: این پیامبری که نامش را در اذان می‌آوری جد من است یا جد تو، اگر بگویی جد من است دروغ گفته‌ای و اگر می‌دانی جد من است، چرا فرزندانش را به قتل رساندی و خانواده‌اش را اسیر شهر به شهر؟! مجلس به هم ریخت و موجب اولین برخورد رسمی مردم شام با یزید شد که به واسطه شنیدن سخنان ناب و تاثیرگذار امام سجاد (ع)، زمینه‌ای ایجاد کردند که یزیدی که تا آن روز مغرور پیروزی بود، شکست را پذیرا شد و همه گناهان جنگ و نمایش اسرا را به گردن عبیدالله بن زیاد انداخت.

پس از این خطبه و مراسم بود که یزید شکست را پذیرفت و شرطی را پذیرا شد و رسما اسرا از بند آزاد شدند و در اولین فرصت تصمیم به بازگشت گرفتند؛ بازگشتی پیروزمندانه و برنامه‌ریزی شده. اسیران دیروز و دارندگان غل و زنجیر، آزادگان امروز شدند و به‌جای غل و زنجیر و اشتران بی‌جهاز، سوار بر شتران مجهز و پوشیده، آزادانه به اختیار خود راهی را در پیش گرفتند که در روز دوم محرم به‌اجبار فرود آمده بودند. آمدند تا پرچم پیروزی کربلا را در محل شهادت امام حسین (ع) برافراشته نگه دارند.
حرکت این کاروان به سوی کربلا، اولین قدم برای اعلام پیروزی رسمی قیام اباعبدالله الحسین (ع) است. مقصد کاروان و اعلام پیروزی کنار قبر مطهر امام حسین (ع) و یاران باوفای امام است. کاروان درست در روزی به کربلا رسید که چهل روز از قیام 160 روزه امام گذشته بود. امام سجاد و زینب کبری سلام الله علیها در دویستمین روز قیام در روز اربعین در کنار قبر مطهر امام و شهدا پرچم پیروزی را افراشتند و این پرچم پیروزی همچنان بلند است و با افتخار. اگر پس از گذشتن 1380 سال از ماجرای قیام امروز سیل عظیم چند ده میلیونی زائران با زینب همراه می‌شوند، از این است که قیامی را که امویان می‌خواستند در سرزمینی دور دست، به یک نزاع خانوادگی و مخالفت با حکومت سرکوب کنند، به همت امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) و حدود هشتاد خبرنگار و واقعه‌نگار، جهانی شد و خداوند محبتی از این خاندان را در دل مومنان قرار داد که گرمای این محبت تا ابد سرد نخواهد شد.
از این به بعد، لشکر پیروز، نبردی دیگر را آغاز کرد. نبرد روشنگری و بیان واقعیت قیام امام حسین (ع)؛ واقعیتی که پدید آورندگان آن در شب عاشورا پس از روشن چراغ‌ها با امام خود بیعتی جاودانه کردند و پیمان بستند تا پای شهادت از امام خود دفاع کنند و در روز عاشورا تمامی به عهد خود وفادار ماندند. دیگر شاهدان زنده این قیام که اجازه میدان رفتن نداشتند، شاهد همه ماجراها بودند، با عهدی که بسته بودند، نگذاشتند این حرکت در درون بماند. با نقش دیگری که ایفا کردند، آنچه را که دیده بودند، مانند خبرنگاری توانمند و شاهدی بی‌طرف، اتفاق‌هایی را که شاهد بودند، بازگو کردند و تا بعدها با استناد بر آن کتاب‌های مقاتل و شرح ماجرای عاشورا تدوین شد، تا این حرکت پیروزمندانه و هدفمند برای ما همیشه تازه و آثار ماندگار داشته باشد.

انتهای پیام

تعداد بازدید : 267

ثبت نظر

ارسال