Fa En جمعه 25 آبان 1403 ساعت 12 و 6 دقیقه

«صد روسی» در جمع نویسندگان ایرانی

«صد روسی» در جمع نویسندگان ایرانی

مراسم رونمایی و آشنایی با راوی کتاب «صد روسی» با حضور جمعی از نویسندگان، پژوهشگران و راوی این کتاب در انتشارات «به نشر» برگزار شد.

یکشنبه 12 آبان 1398 ساعت 19:10

، دراین مراسم، میثم رشیدی مهرآبادی درسخنانی بیان کرد:همین چند وقت پیش بود که دوستان سازمان تبلیغات اسلامی در قالب سری برنامه‌های «باهمستان»، برای مجله خاطره انگیز کمان، یادواره‌ای گرفتند و وقتی استاد هدایت‌الله بهبودی پشت تریبون رفت، اذعان کرد همچنان پس از سال‌ها، وقتی پشت تریبون قرار می‌گیرد، همان اضطراب همیشگی به سراغش می‌آید. همانجا فهمیدم از این اضطراب، گریزی نیست. البته نه این که چاره‌ای نداشته باشد؛ یک چاره‌اش همین که مطالبمان را روی کاغذ بنویسیم تا هم چیزی از قلم نیفتد و هم این که وقت حضار را حتی به قدر ثانیه‌ای هدر ندهیم.

و ادامه داد: حالا که به بهانه انتشار کتاب «صد روسی» در هم جمع شده‌ایم، بد نیست سری به حواشی نگارش و تدوین این کتاب بزنیم و برایتان چیزهایی تعریف کنم که شاید فرصت دیگری برای بیانشان نیابم. «صد روسی» کتابی ۱۱۲صفحه‌ای و جمع و جور است که در آن، سعی داشتم خاطراتی از برادر بزرگوار، جناب عبدالعلی یزدانیار را منعکس کنم؛ خاطراتی که در ذهن ایشان بیشتر از بقیه جا گرفته بود و انگار با تعریف آنها و اشتراک‌گذاری‌شان با مخاطبان، مثل باری سنگین از روی دوششان پایین می آمد.


این نویسنده گفت: بیش از دو سال از رونمایی کتاب «حاجی فیروز» که شامل خاطراتی از برادر جانباز، حاج فیروز احمدی است، می‌گذرد. (همین جا بگویم که ایشان مهمان ویژه برنامه امروز بودند اما زائر حرم رضوی شدند و قول دادند همه ما را در آنجا یاد کنند.) همان روز بود که مردی رعنا با پاهایی که از شدت جراحت به سختی قدم برمی داشت، من را به داخل اتومبیلش بُرد و سر صحبت را باز کرد. مایل بود خاطراتش را برایم بگوید تا کتاب شود. در گیر و دار تبلیغ و فروش «حاجی فیروز» بودم و هر چند روز، دوستان رسانه‌ای مقدمات گفت‌وگو یا گزارشی درباره این کتاب را فراهم می‌کردند. یک روز باید با دوربین صدا و سیما به نانوایی حاج فیروز می‌رفتم و روز دیگر در دفتر فلان روزنامه، با انواع مسائل ریز و درشت، سوال‌پیچ می‌شدم..

مهرآبادی یادآور شد: گفته‌های مرد رعنای سفیدپوش در اتومبیل تیبای سفیدرنگ را احساساتی زودگذر دانستم و خیال کردم همین که پایش به خانه برسد و حاج خانم لیست خرید روزانه را به دستش بدهد و بچه‌ها خرده فرمایشاتشان را بگویند، عاشقی یادش می‌رود! هنوز مدت زیادی از آن صبح جمعه و دیدار ماشینی نگذشته بود که تلفن محل کارم زنگ خورد. برادر یزدانیار خودش را معرفی کرد و اصرار داشت وقتی برای گفت‌وگوی حضوری تنظیم کنیم. نوشتن چند کتاب دیگر برای شهدا، رزمندگان و جانبازان را در دست داشتم، اما انرژی این مرد با آن لهجه اصیل تهرانی اش را نمی‌شد نادیده گرفت.

وی با اشاره به برگزاری جلسات همکاهنگی افزود: جلسات هماهنگی شکل گرفت و توافقات اولیه انجام شد. جناب یزدانیار به خاطر دردهایی که از جراحات جنگ داشت، شب‌ها بی‌خواب می‌شد و چه فرصتی بهتر از دل شب برای یادآوری خاطرات؟ قرار بر این شد که خاطراتشان را بنویسند و پس از نوشتن هر خاطره، آنها را برای تدوین به دست من برسانند. دستخط‌شان بد نبود، اما مدتی طول کشید تا به آن عادت کردم؛ طوری که گاهی جملاتی را که خودشان نوشته بودند و نمی‌توانستند بخوانند، برایشان می‌خواندم! خاطرات مکتوب را می‌خواندم و آن را در قالب جملاتی جدید، می‌نوشتم. سعی داشتم لحن راوی در بین جملات باقی بماند. بعد از نوشتن هر خاطره، سوالات زیادی در ذهنم شکل می‌گرفت که پاسخ‌هایش را در دیدار بعدی جویا می شدم.


مهرآبادی یادآو شد: به همین منوال بود که گام به گام پیش رفتیم و ستون‌های «صد روسی» زده شد. تک تک جملات کتاب، بارها توسط من و راوی خوانده شد و حتی آنها را به چندین نفر از دوستانی که دستی بر آتش نویسندگی و کتاب در حوزه دفاع مقدس داشتند، دادیم تا نظراتشان را قبل از چاپ کتاب بدانیم و کاستی‌های‌مان را جبران کنیم. در این میان، سخت ترین بخش کار، دورخوانی کتاب با برادر بزرگوارم سردار حاج سعید اردستانی، یکی از فرماندهان یگانِ راوی در دوران جنگ بود. فرمانده‌ای پرشور که هنوز هم در همان حال و هوا سیر می‌کرد و اطلاعات و حافظه‌اش از آن روزها اعجاب‌برانگیز بود. اختلاف نظرهای راوی با فرمانده خود در برخی حوادث و تاریخ‌ها اگر چه آموخته‌های ارزشمندی برای من داشت اما به شدت خسته‌ام کرد.

نویسنده کتاب صد روسی گفت: باید در نقش میانجی، جملات را به نحوی بازنویسی می‌کردم که هم نظر راوی تأمین شود و هم فرمانده‌ای که به دقت و نکته سنجی‌اش ایمان داشتم، ناراضی نباشد. هر ویراست از کتاب که آماده می‌شد، راوی پرینتی از آن می‌خواست و غیر ممکن بود نکته جدیدی را به آن اضافه نکند. فیپای کتابخانه ملی آمده بود و باید نسخه نهایی شده کتاب را برای صدور مجوز به اداره فرهنگ و ارشاد می‌فرستادیم. هرگونه حذف و اضافه در این مرحله، غیر قانونی بود و در عین حال، باید نظر راوی نیز جلب می‌شد.  

وی ادامه داد: در این میان، حال والدین دو شهید شاخصی که در «صد روسی» نامشان را برده بودیم هم وخیم گزارش شده بود و تصمیم داشتیم، قبل از رحلتشان، ذکر و عکس پسرانشان را در کتاب ببینند. هماهنگی همه این اتفاقات را بگذارید کنار تعامل با ناشری که ده‌ها کیلومتر با ما فاصله داشت و گفت‌وگوهایمان محدود می‌شد به اوقات اندکی که به مدد فیلترشکن، می‌توانست شبکه‌های اجتماعی اش را رو به راه کند! با همه این سختی‌ها «صد روسی» همین چند روز پیش متولد شد و حالا باید پا به پای آن تا سال‌ها بروم اما شاید هیچ‌کدام از مخاطبانش از رنجی که برای تدوین این کتاب جمع و جور کشیدم، باخبر نباشد و نشود.


رشیدی مهرآبادی خاطرنشان کرد: اما همه این رنج ها را باید کنار یک شیرینی بزرگ گذاشت. همان لذتی که من به خاطر آن، نوشتن این کتاب را آغاز کردم. من در این کتاب و چند کتاب قبل و بعدم به سراغ رزمندگانی رفتم که متاسفانه حتی خانواده هایشان با برخی از رشادت ها و شجاعت هایشان ناآشنا بودند. برای من هیچ لذتی بالاتر از این نیست که بعد از چاپ کتابم، همسر و فرزند و برادر و همرزم و همسایه و همه کسانی که با جناب یزدانیار حشر و نشر دارند؛ قدر او را بیشتر بدانند و از دریای تجربیاتش بیشتر بهره ببرند.


وی گفت: زندگی این رزمندگانِ به ظاهر معمولیِ جنگ، بیشتر از برخی اسطوره سازی‌ها در ادبیات دفاع مقدس برای مردم عادی و مخاطبان کوچه و بازار، باور پذیر است. همین باورپذیری و همذات پنداری است که این کتاب ها را پرفروش می کند و باعث می شود توجه جامعه و اطرافیان، به راوی آن ها زیادتر شود.


رشیدی مهرآبادی بیان کرد: و در آخر، تشکر از کسانی که من را در شلیک صد روسی یاری کردند. قبل از همه برادر عزیزم جناب یزدانیار که صبورانه با سختی های نگارش و تدوین کتاب پیش آمدند و دو سال زندگی با خاطراتشان را به من هدیه دادند. سپاسگزارم از خانواده محترم یزدانیار که آرامش جناب یزدانیار، انعکاس همراهی‌ها و همدلی‌های آن ها بود.

رشیدی اضافه کرد: همه این رنج‌ها را باید کنار یک شیرینی بزرگ گذاشت. همان لذتی که من به خاطر آن، نوشتن این کتاب را آغاز کردم. من در این کتاب و چند کتاب قبل و بعدم به سراغ رزمندگانی رفتم که متاسفانه حتی خانواده‌هایشان با برخی از رشادت‌ها و شجاعت‌هایشان ناآشنا بودند. برای من هیچ لذتی بالاتر از این نیست که بعد از چاپ کتابم، همسر و فرزند و برادر و همرزم و همسایه و همه کسانی که با جناب یزدانیار حشر و نشر دارند؛ قدر او را بیشتر بدانند و از دریای تجربیاتش بیشتر بهره ببرند.

این روزنامه‌نگار اظهار داشت: زندگی این رزمندگانِ به ظاهر معمولیِ جنگ، بیشتر از برخی اسطوره سازی‌ها در ادبیات دفاع مقدس برای مردم عادی و مخاطبان کوچه و بازار، باورپذیر است. همین باورپذیری و همذات پنداری است که این کتاب‌ها را پرفروش می‌کند و باعث می‌شود توجه جامعه و اطرافیان، به راوی آن‌ها زیادتر شود.

رشیدی همچنین ضمن تشکر از همکاران و دوستان رسانه‌ای و مطبوعاتی‌اش، کتاب‌های «یک روز بعد از حیرانی» نوشته فاطمه سلیمانی ازندریانی، مجموعه کتاب‌های کلر ژوبرت در حوزه کودک و نوجوان و سری ترجمه‌هایی با موضوعات تحولات اخیر جهان اسلام و جبهه مقاومت به قلم وحید خضاب را برای مطالعه پیشنهاد کرد.

در ادامه این نشست عبدالعلی یزدانیار راوی کتاب صد روسی توضیح داد:هربار که خاطراتم را می‌نوشتم و برای نویسنده می‌فرستادم، دست نگاشته هایم را می خواندم. بالغ بر ۲۰۰ مرتبه دست نوشته‌های کتاب را خواندم و پس از چاپ نیر تا کنون ۲۰ مرتبه آن را مطالعه کرده ام. این کتاب به قلم آقای میثم رشیدی نثری روان و بی‌پیرایه دارد. می توانم بگویم که هیچ چیز به آن افزوده نشد و مطالب همان طور که روایت شد در کتاب آمد. ما به اصل امانت داری در روایت‌ها وفادار ماندیم.

این جانباز دفاع مقدس گفت: این کتاب از عطف‌های متعددی برخوردار است و همین تعلیق‌ها آن را پر جاذبه کرده است.

همچنین مهدی رودباری از همرزمان راوی کتاب صد روسی بیان کرد: عبدالعلی یزدانیار از جمله رزمندگان شجاع، بذل‌گو، شوخ طبع و داش مشتی است. او ظاهر و باطنش یکی است . روزی در اردگاه غلاجه بودم  ما از رزمندگان واحد موشک به حساب می‌آمدیم. متوجه جوانی شدم که در محوطه اردوگاه در حال اجرای حرکات نمایشی با نانچیکو است. این اولین مواجهه‌ی من با او بود.

وی ادامه داد: رفتار و منش عبدالعلی یزدانیار من را شیفته خودش کرد و همین موضوع باعث شد تا بخواهم که واحد ما بیاید. در عملیات های کربلای یک و دو همراه یک دیگر بودیم تا اینکه او در منطقه حاج عمران به درججه جانبازی رسید.

در انتهای این مراسم کتاب «صَدِ روسی» با حضور نویسنده، راوی و اهالی فرهنگ و هنر رونمایی شد.

انتهای پیام

تعداد بازدید : 269

ثبت نظر

ارسال