در جهان سینما اینکه دو برادر سکاندار فیلم ها و سناریست و کارگردان آنها و به واقع همه کاره برخی آثار سینمایی باشند، مسئله نادری نیست و برادران تاویانی ایتالیایی و کوئن و روسو و فاره لی آمریکایی از آن قبیل اند، ولی در مورد کارتون موفق اخیر «اسپایدرمن: از درون نظم عنکبوتی» نه دو کارگردان هم خانواده بلکه سه فیلمساز غیروابسته و فاقد ارتباط های خانوادگی مصدر کار بوده و به بهترین و هماهنگ ترین شکلی نیز اقدام کرده اند.
آنها باب پرسیچتی، پیتر رمزی و رادنی روتمن هستند و اگر اولین ورسیون بلند انیمیشنی «مرد عنکبوتی» جلوه ای ویژه دارد و تا این میزان پرفروش بوده، محصول کار مشترک و تلاش گروهی این جمع سه نفره حرفه ای است. در مورد گروه فوق بد نیست بدانید که پرسیچتی پیشتر نویسنده متن کارتون هایی معروف و موفق مثل «پرنس کوچک» بوده و رمزی کارگردانی «ظهور نگهبانان» را برعهده داشته و روتمن یکی از سناریست های فیلم توأم با بازیگران زنده «خیابان جامپ شماره ۲۲» بوده است. حسن همکاری نزدیک بین آنها این است که تخصص ها و مهارت های فنی ویژه خود را به این پروژه اضافه کرده اند.
اضافه بر اینها این ورسیون ویژه از اسپایدرمن که عملاً ضمیمه ۵ نسخه همراه با بازیگران زنده شده است، از نعمت حضور کریس میلر و فیل لورد نیز در مقام تهیه کنندگان اصلی برخوردار شده و آنها کارتون بازهایی حرفه ای هستند که طبعاً می توانستند به سه هنرمند فوق کمک برسانند تا کارشان به سطح بالاتری برسد. حاصل کار یک فیلم شسته و رفته و دیدنی است که تازگی و بداعت از آن می بارد و با رویاپروری های اضافی ما شاهد حضور یک ورسیون پیرتر از پیتر پارکر و به واقع اسپایدرمن در این فیلم هستیم و این فیلم مصداق و حالت کمیک بوکی را پیدا کرده که عیناً بر پرده نقره ای نشسته و این چنین متجلی شده باشد. با این اوصاف جا دارد پای صحبت باب پرسیچتی یکی از سه کارگردان ورسیون جدید «مرد عنکبوتی» بنشینیم و ببینیم او راجع به شرایط ساخت این فیلم چه چیزهایی را برای گفتن دارد.
آقای پرسیچتی، چگونه شد که به رغم حضور سه کارگردان مجرب در این پروژه، باز به فیل لورد و کریس میلر روی آوردید؟
– این نظر کمپانی های تهیه کننده فیلم یعنی سونی پیکچرز و کلمبیا بود و البته ما نیز روی آن توافق داشتیم. وقتی با آنها تماس گرفتیم و فهمیدند که پای موضوع اسپایدرمن با همه جذابیت های آن در میان است، با اشتیاق پذیرفتند. آنقدر شاهد ساخته شدن فیلم هایی با بازیگران زنده در خصوص قهرمانان کمیک استریپی طی سال ها و دهه های اخیر بوده ایم که اندیشه تهیه یک نسخه کارتونی از روی آنها بسیار تازه به نظر می رسید و یک چیز ابتکاری و عالی بود و همین مسئله در کشیده شدن لورد و میلر به این پروژه سهم زیادی داشت و روی ما هم تأثیرگذار بود. از طرف دیگر مسن تر بودن اسپایدرمن در متن این قصه هم چیزی بود که تفاوت ها را بیشتر و کشش عوامل تولیدکننده فیلم به این پروژه را فزون تر می ساخت.
جنبه بصری و معانی تصویری و به واقع نوع پیام رسانی و داستان نگاری فیلم چطور صورت پذیرفت؟
– کلاً بنای کار ما حول این محور بود که چیزهایی را به قصه و به این نسخه تازه اسپایدرمن بیافزاییم که در ورسیون های قبلی رویت نشده باشد و یک مسئله و هدف گذاری که در این ارتباط به ما بسیار کمک می کرد، این بود که ورسیون ما به سبب کارتون بودن ناگزیر حس و حال کمیک بوک ها را داشت. همین مسئله به تنهایی سبب می شد که نقش فن آوری های نوین و منجمله CG در شکل گیری این فیلم متفاوت با گذشته شود و ورای ورسیون های قبلی باشد و هر چند این بار نیز ردپا و اثر مستقیم این فناوری ها موجود و جاری و محسوس است اما شکل قضیه به لحاظ پردازش موضوع و ارائه مصادیق تصویری فرق می کند و به واقع با جهانی متفاوت طرف هستیم.
در مورد چگونگی شکل گیری تصاویر این فیلم باز به توضیحات بیشتری از سوی شما نیاز است.
– ببینید، یک ایده پایه ای که ما روی آن کار و در نهایت پیاده هم کردیم، ادغام تصاویر و نقاشی های ۲ بُعدی با مدل هایی از انیمیشن CG بود. قبل از رواج پیدا کردن «CG» شما در هر ثانیه ۱۲ ایماژ داشتید اما پس از آن آمار فوق به دو برابر رسیده است. همین مسئله به یکی از اصول و پایه های فیلم ما تبدیل شد و در حالی که گفتارهای ما و کاراکترها در فیلم گاهی شبیه به مونولوگ های سطحی و یکنواخت می شد، همیشه سلاح اضافی تصاویر پرجهشی را که CG برای ما فراهم می کرد، دردسترس داشتیم. از همه جالب تر رسیدن به سطوحی جالب و غیرمنتظره از هماهنگی این اله مان های غیرمشابه با یکدیگر بود.
روش کار کردن سه کارگردان با یکدیگر در یک فیلم چگونه است؟ آیا هر یک کار تخصصی خود را انجام می دهید و به عرصه های یکدیگر ورود نمی کنید و در پایان آن را ادغام می کنید و یا قبل از هر سکانس افکارتان را روی هم می گذارید و براساس آن جمع بندی، اقدام می کنید؟
– ادغامی از هر دو روشی که گفتید، در دستور کار ما قرار دارد. هر یک از ما تخصصی فزون تر در یکی از شئون کار فیلمسازی داریم و همان را به مجموعه ای که با آن کار می کنیم، می افزاییم اما در جاهایی هم به شیوه نردبانی و پله پله به سمت جلو می رویم و قطعات این پازل بین ما تقسیم شده است. همه ما به شیوه ای یک قصه گو و دارای قوه انتقال آن هستیم و آگاهی های پایه ای و لازم را داریم و اگر این موضوع و همچنین قوه کنترل پروژه های سینمایی را ضمیمه مهارت های فردی و تخصصی خود کنیم و سپس همه اینها را در کنار یکدیگر به کار گیریم، می توان به اهداف مورد نظر رسید و کم و کیف قضایا را روبه راه کرد. قدر مسلم این که اینجور مسائل و دستاوردها به میزان زیادی از روحیات تیمی و تعاون و همکاری نیاز دارد و وقتی یک کار گسترده است و باید چند فرد دست همکاری به یکدیگر بدهند، اینجور مسائل طبعاً ارزش و اهمیت بیشتری می یابد و هرکس باید از گوشه ای از عقاید شخصی اش کوتاه بیاید و سماجت نکند و تا کل کار به موفقیت برسد.
در اوایل سال ۲۰۱۸ اولین فیلم بلند ساخته شده از روی کاراکتر کمیک بوکی «پلنگ سیاه» سینماها را تسخیر کرد و حالا در آخرین روزهای سال «به درون نظم عنکبوتی» حرف اول را می زند. آیا اینها چیزی به جز این را می رساند که ژانرهای کمیک استریپی و کارتونی حکم کلاً را در سینمای امروز جهان دارند و هر چه بیرون بدهند، می فروشد؟
– در پیشرفت همیشگی اینگونه های فیلمسازی تردیدی را به خود راه ندهید و البته جز این عامل به این نکته نیز توجه کنید که هدف ما در موقع ساختن هر فیلمی نه رسیدن به حد کمال در آن زمینه و ژانر مربوطه و نه با نیت تاریخ سازی و ساختارشکنی بلکه ارائه یک کار کامل سینمایی است و اگر بهره های آن تلاش به کل آن ژانر و بدنه کار سینما هم بسط یافت، چه بهتر، ولی هدف ما لزوماً متعالی ساختن هنر سینما نیست بلکه دخل و خرج کردن فیلم خودمان و شناخته شدن آن به عنوان اثری خوب و موفق است.
آیا در انتخاب روش و مدل عرضه ایده هایتان راه درستی را پیموده اید؟
– نوع عرضه یک کار بیشترین سهم را در موفقیت یا ناکامی آن دارد و موضوع فیلم و سایر مشخصه های آن به درجه دوم اهمیت تنزل می یابد و ما نیز در فیلم جدید و کارتونی اسپایدرمن روی همین مسئله مانوور و تمرکز کردیم حتی انتخاب نیویورک به عنوان محل شکل گیری اتفاقات به این سبب بود که این شهر در کل منطقه آمریکای شمالی یک مرکزیت خاص دارد و تاوان و صنعتگران و حتی مردم عادی بیشتر روی این شهر و زمینه هایا کاری و اجتماعی آن تمرکز دارند و سودهای حاصله از زندگی و کار در این شهر فراوان است.
در فیلم «پلنگ سیاه» هم تمرکز روی یک شهر خاص و بزرگ محسوس است و این که چرا نیویورک در ماجراهای «بت من» نیز در مرکز اتفاقات قرار دارد و به قصد پرهیز از آوردن نام مستقیم آن از واژه مگاپولیس برای نام بردن از آن استفاده می شود، مسئله ای است که باز دلالت بر اهمیت انتخاب لوکیشن ها و محل های وقوع اتفاقات فیلم ها دارند. به هر حال اصول کار فیلم های فانتزی به رغم تفاوت های ظاهری و باطنی در بسیاری از دفعات و موارد به یکدیگر نزدیک و همه چیز از یک آبشخور است.
وصال روحانی
ثبت نظر