شور زندگی
«روما»- Roma
از همان زمان که کمدی تلخ مکزیکی «و تو هم مادر!» را دیدیم حس کردیم کارگردان آن فیلم آلفونسو کوآرون می تواند در آینده فیلمساز مطرحی شود. اثر بعدی اش «فرزندان آدم» شاید به نوعی جسارت آمیز بود و همین طور فیلم فضایی معروف او «جاذبه» که البته چندان باب طبع ما نبود اما اکنون با «روما» نشان می دهد توانسته است بهترین و شخصی ترین فیلم خودش را خلق سازد. به گونه ای آن را بایستی برداشتی از زندگی گذشته اش به حساب آورد که به دوران طفولیت و زندگی طبقه متوسط او در شهرکی از مکزیک می پردازد. کوآرون فیلم را به طریقه سیاه و سفید ساخته و به تأثیرگذارترین وجهی خانواده را در فضای تیره دهه ۱۹۷۰ مطرح کرده است. نه تنها نگاه به زندگی کُند و یکنواخت و فرهنگ آن زمان، بلکه به ارتباط با زن خدمتکاری (با بازی درخشان یلتیزا آپاریسیو) که در واقع برایش حکم مادری دیگر داشته است. کوآرون با تیزهوشی و فراست لحظه هایی کوچک اما مؤثر از زندگی را به گونه شعری زیبا ترسیم کرده است.
به سرسبزی زندگی
«کتاب سبز»- Green Book
قصه واقعی فیلم براساس زندگی «تونی والونگا» – که به وسیله پسرش «نیک» نگاشته شده- بازگویی سفر تونی (ویگو مورتنسن) مأمور امنیتی اهل برانکس در همراهی و رانندگی نوازنده سیاهپوست پیانو (ماهرشالا علی) برای اجرای کنسرتی به سال ۱۹۶۲ در کارنگی هال است. فیلم در حقیقت به رابطه غریب میان این دو موجود نگاه دارد و در برخی جاها از طنز و هزلی قابل توجه برخوردار است. پیتر فارلی با مهارت و دقت لحظه های ناجور برخورد این دو شخصیت را از نوعی نیرنگ و حیله بازی تا موقعیت هایی بی رحمانه بر پرده آورده است. نباید از یاد برد که این همه مدیون بازی های قوی و گیرای مورتنسن و علی است (و البته بازی لنیا کارولینی در نقش کوتاه همسر تونی). در دنیای کنونی که هر روز بیش تر به سمت و سوی زشتی ها می رود، تجسم احساس های روحی و بشری آن قدر لطیف می تواند بسیار ارزشمند باشد.
سنگ بزرگ…
«بیوه ها»- Widows
به درستی معلوم نیست که فیلمساز سیاهپوست استیو مک کویین با این فیلم می خواسته چه کند؟ یک دلهره ای سرقتی زنانه بسازد؟ یا یک فیلم با زمینه سیاسی؟ و یا مثلاً یک «نوآر» گنگستری به سبک قدیم؟ آن چه آشکار می شود این که کارگردان برنده اسکار فیلم «۱۲ سال بردگی» خواسته است با بهره گیری از یک ایده بزرگ در حقیقت سنگ بزرگی بردارد اما موضوع معلمه بازنشسته (وایولا دیویس) و این که آیا شوهرش (لیام نیسن) مجرم است یا نیست و بالاخره درگیری اش به همراه بیوه هایی دیگر در شکل جوخه انتحاری لابد، در مقابله با سردسته مافیای محلی، پشتوانه چندانی برای ارائه نقدی اجتماعی را ندارد. فیلم به جهت تصمیم آن زنان قدرتمند و هوشمند به جای مردان می تواند بیش تر سرگرم کننده باشد لیکن در کل احساس عمیق و چشم گیر لازم را از خود باقی نمی گذارد.
نه به سبک هالیوودی
«دلخواه»- The Favourite
از این کارگردان یونانی یورگوس لانتیموس قبلاً فیلم سوررئالیستی عجیب و غریب «خرچنگ» را دیده بودیم و البته هاج و واج مانده بودیم که مگر می شود همچه فیلمی هم ساخت؟ لیکن فیلم آخرش به نظر معقول تر می رسد. درامی از محاکمه سال های ۱۷۰۰ و «ملکه آن» بی آن که شبیه به فیلم تاریخی های این نوع هالیوود باشد. شخصیت های اصلی، «لیدی سارا» (ریچل وایز) و «آبیگیل» (اما استون) و مهم تر «ملکه آن» (الیویا کلمن) قصه ای به سبک و سیاق فلینی را در فضای پُر زرق و برق قصرها و لباس های فاخر به نمایش می گذارند.
پرویز نوری
ثبت نظر