فیلم راما قویدل روایتی است از روزمرّگیها و گسست زندگی زناشویی. داستان چاقی درباره یک صدابردار حرفهای سینما (علی مصفا) است که ناگهان خود را گرفتار عشقی میبیند که او را مجبور به انتخاب میکند، انتخاب بین عشق یا وجدان... چاقی با بازی حمید فرخ نژاد، علی مصفا، لادن مستوفی و مهسا کرامتی این روزها در سینماها نمایش داده میشود. به همین بهانه با کارگردان اثر گفتوگویی انجام دادیم که از نظر میگذرانید.
وقتی فعالیتهای شما را مرور میکردم از آنجایی که پدرتان از کارگردانان شناخته شده سینما است و شما هم کارتان را با سینما آغاز کردید، به نظرم آمد به کار در تلویزیون علاقه بیشتری دارید و کفه فعالیت شما در این بخش سنگینتر است. خود شما چه نظری دارید؟
همان طور که اشاره کردید من اساسا بچه سینما هستم. از سال ۶۷ در سینما کار میکنم ولی بعدتر به سبب بیشتر شدن پروژههای تلویزیونی و کمتر شدن پروژههای سینمایی و البته ماجراهای پیچیدهای که در سینما وجود دارد رفته رفته جذب تلویزیون شدم. یعنی در سریالهای تلویزیونی زیادی به عنوان دستیار و برنامهریز کار کردم و بعد به عنوان تدوینگر جا افتادم. به مرور خواهناخواه تلویزیون برای من عرصه ممکنتر و جذابتری شد. خصوصا در آن دوره طلایی که من وارد تلویزیون شدم فضای کار در تلویزیون فضای تجربهگرا و مناسبی بود برای جوانهایی که میخواستند وارد کار شوند و این تجربهگرایی جوانان فیلمساز برای مدیران به شدت محترم بود.
در واقع یک جورهایی روی جوانهایی که وارد فضای فیلمسازی تلویزیون میشدند، سرمایهگذاری میکردند. چه در شکل تلهفیلم و چه در چارچوب سریالسازی. حدود ۱۳ -۱۲ سال قبل، تقریبا در سال ۸۵، اولین فیلم تلویزیونی را ساختم و همین سکوی پرتابی برایم شد و پیاپی فیلمها و سریالهای بعدی را ساختم. در دورهای پرکار بودم و خیلی کار میکردم و این پرکاری من خیلی از دوستان من را میآزرد که چرا من اینقدر کار میکنم. حتی کوشش میکردند مانعی بر سر راهم قرار دهند.
نکته دیگر اینکه فیلمی در کارنامه شما دیده میشود به اسم «راه نجات». فرجام آن فیلم چه شد؟ اگر شما آن فیلم را دارید، پس چرا عنوان فیلم اولی به شما اطلاق میکنند؟
«راه نجات» در ابتدا یک فیلم با فرمت ویدیویی بود که از نظر من فیلم جذاب و مهربانی بود و فیلمنامه خوبی هم داشت و در نهایت فیلم لطیف و خوبی از کار در آمد. تولیدکننده آن فیلم شبکه سحر، بخش برون مرزی صدا و سیما بود. بعد از ساخته شدن فیلم با توجه به اینکه خروجی مورد رضایت قرار گرفته بود مدیر بخش برونمرزی شبکه سحر از احتمال اینکه فیلم را به ۳۵ میلیمتری تبدیل کنند و در سینماها نمایش دهند به من گفت. در مرحله بعد این فرآیند طی شد و اساسا فیلم «راه نجات» در جشنواره اصفهان فیلم کودک نمایش داده شد و دو جایزه کارگردانی هم گرفت اما وقتی به جشنواره فیلم فجر رسیدیم آقای سیمون سیمونیان به من گفت پروانه ساخت راه نجات سینمایی نیست و طبیعتا نمیتوانیم به عنوان فیلم سینمایی این اثر را قلمداد کنیم و به جشنواره فجر دهیم.
همان ماجرای خستهکننده بروکراسی اداری ساخت فیلم اول که پیش روی کارگردانان فیلم اولی است که حتما باید پروانه ساخت از وزارت ارشاد بگیرند.
طبیعتا من هم در مقابل این نظر اصراری نکردم و این فیلم از شرکت در جشنواره فجر باز ماند و من هم اینطور فکر کردم که «راه نجات» یک فیلم سینمایی نیست و فیلم «چاقی» شد اولین فیلم سینمایی من.
صرف نظر از موضوع خیانت در فیلم چاقی، انتخاب سوژه فیلم که به روزمرّگی و گسست زندگی زناشویی اشاره دارد از مباحث روز برخی خانوادهها به شمار میرود. چطور شد این سوژه را به عنوان اولین فیلم سینمایی انتخاب کردید؟ فیلمی که بتوانید با ساخت آن بین همکارانتان در سینما عرض اندام کنید.
من با واژه خیانت در این فیلم موافق نیستم.
این خودش محل بحث است.
از نظر من در فیلم «چاقی» هیچ نوع خیانتی وجود ندارد. اما کانسپت اصلی فیلم برای من از جایی شروع شد که به واسطه رابطه با دوست خوبی که از همکاران خودم در سینما هستند با این موضوع مواجه شدم. یک آقای پنجاه و خردهای سال که این اتفاق در زندگی برای او رخ داده بود. به این ترتیب که در زندگی علاقهمند به خانمی شده بود...
به غیر از همسر خودش؟
بله و با او هیچ رابطه مشخصی پیدا نکرده بود. فقط یک رابطه عاشقانه درونی بود. در واقع خودم شاهدی بودم بر روند تدریجی مرگ یک عشق که واقعا هم عاشقانه بود. این سوال برای من ایجاد شد که اگر مردی که همه چیزش در زندگی سرجایش است و از یک زندگی استیبلی برخوردار است و همسر زیبا با رابطه نسبتا خوبی در زندگی دارد (چون همان طور که میدانیم زندگی زناشویی دستخوش مسائل و اتفاقات زیادی است و هیچ زندگی بیمساله نیست) اگر یک روزی متوجه شد که عاشق شده آیا مقصر است؟ آیا اصلا در این ماجرا مقصری وجود دارد؟ روح اصلی این فیلم در چنین شرایطی است که آدمها مبتلا به درد عشق میشوند. این ابتلا آیا تقصیر خودشان است؟
در این زمینه طبیعتا بحثهای زیادی وجود دارد...
دقیقا؛ در آن زمان عدهای معتقد بودند که بله تقصیر خودش است و او میتواند خودش را اداره کند. خیلیها میگفتند نه این مساله ارادی نیست و من هم در این فیلم دنبال جواب این سوال بودم که اگر ارادی نیست پس چگونه ما این شخص را مقصر میپنداریم؟ چون احساس خود من و شناختی که از مقوله عشق دارم دو شاخه کمیکال و اسپریچوال است که در هر دو شکل فرآیند ارادی نیست. برای من سوال بود که اگر این اتفاق افتاد این وسط چه کسی مقصر است؟ با این پیش فرض که اساسا مقصری وجود دارد و اگر وجود ندارد در مواجهه با این ماجرا چه کار باید کرد که به دنبال این سوال در لابه لای فیلم گشتم.
اما فیلم چاقی از این حیث جلب توجه میکند که موضوعی انسانی دارد. اینکه آدمها لغزشناپذیرند و ممکن است در هر موقعیت و جایگاهی ناخواسته دچار اشتباه شوند.
نمیدانم آیا قطعی و محتوم میتوانیم اسم این ماجرا را لغزش بگذاریم یا نه. به نظرم این یک موقعیت انسانی است که هر انسانی ممکن است دچار شود. سوال من این است که در شرایطی که امیر نریمان در آن قرار میگیرد آیا مقصر هست یا نه؟ آیا اصلا مقصری وجود دارد؟ چالش ماجرا این است که آیا این اتفاق محتوم است یا نیست؟ آیا این شرایط قابل پیگیری و بازدارندگی هست یا نه؟ من به شکل قطعی نمیتوانم بگویم این لغزش و خطا است. به هر حال یک احساس انسانی که بعضی معتقدند انسان میتواند درش دخل و تصرف داشته باشد و بعضی هم معتقدند نمیتوانند دخل و تصرفی داشته باشد. من هم در نوسان هستم بین این دو طیف. با ساخت این فیلم سعی کردم به این نتیجه برسم که کدام یکی از دو دسته تفکر درستتری دارند؟ به هر حال در جهان هستی قطعیت وجود ندارد و این نوسان در شرف وقوع است.
گویا فیلمنامهای که مقابل دوربین رفت با آن فیلمنامه مورد علاقهتان فاصله زیادی داشت. برایمان توضیح میدهید ماجرا چه بود؟
بله، ما فیلمنامه را نوشتیم از ارشاد پروانه ساخت گرفتیم. خاطرم هست آن زمان وزارت ارشاد پنج مورد تذکر جدی و کوچک به فیلمنامه وارد دانست که کاملا درست هم بود و ما این موارد ممیزی جزیی را رعایت کردیم. اما سه روز مانده به شروع فیلمبرداری به یکباره از تهیهکننده پروژه برای من پیغام آمد که با این فیلمنامه مشکل داریم و آن را نمیسازیم! آن هم فیلمنامهای که برایش پروانه ساخت گرفته بودیم و به لحاظ حقوقی و اجرایی با ساخت آن مشکلی نداشتیم. در واقع تهیهکننده میخواست در فیلمنامه ادیت و ممیزی مجددی اعمال کند و من در وهله اول نپذیرفتم و زیر بار نرفتم و ماجرا پیچیده شد و با خودم گفتم که این فیلم را هم نتوانستم بسازم.
اما مشاور من آقای محمدحسین لطیفی میانجیگری کرد و به من توصیه کرد که فیلم اول را بالاخره باید بسازم. من بین ساختن و نساختن قرار گفتم. یک راه این بود که فیلم باید با تهیهکنندهای ساخته شود و من با این شرایط فیلم را بسازم. و شکل دومش این بود که صبر کنم هر وقت دلم خواست مطابق با شرایط ایدهآل فیلمم را بسازم. در نهایت اینکه فیلم را ساختم اما فیلمنامه دچار تغییرات بنیادی و زیربنایی شده بود.
هنوز که هنوز است نفهمیدم علت اینکه چرا تهیهکنندهای که خودش فیلمنامه را خوانده و به وزارت ارشاد ارایه داده بود دوباره خواسته فیلمنامه تغییر کند؟ به جزییات بیشتر از این ماجرا نمیپردازم. چون خاطره تلخی برایم است. در نهایت فیلمی که شما بر پرده میبینید بخش اعظم آن دچار ممیزی شده است. البته فیلمنامه ما از ابتدا شریف و اخلاقی بود و کاملا موازین اخلاقی در آن رعایت میشد ولی تهیهکننده میخواست که فیلمنامه به شکل اولیه نباشد و آن طور که او میخواست باشد. در نهایت هم به خواسته خود رسید.
وقتی فیلمنامه با سلیقه شما جور نبود چرا تن به ساخت آن دادید؟ چون به هر حال منتقدان و مخاطبان که نمیدانند فیلم با چه میزان ممیزی که دلخواه کارگردان نیست، ساخته شده است.
من بعد از حدود ۲۵ سال کار در سینما و حدود ۱۰ سال کار برای تلویزیون برای اولین بار میخواستم فیلم سینمایی خودم را بسازم و در موقعیت پیچیدهای قرار گرفته بودم که انتخاب سختی پیش رو داشتم، مثل انتخاب سوفی فیلم معروف امریکایی راجع به جنگ جهانی دوم (میخندد). ترجیح دادم فیلم اولم را بسازم و به جرگه کارگردانان حرفهای بپیوندم. نمیدانستم بعدها شرایط فیلمسازی برایم مهیا میشود یا خیر چون به نسبت همسن و سالان خودم از شرایط بهتری در فیلمسازی برخوردار بودم. نمیدانم درست یا غلط ولی بالاخره تصمیمم را گرفتم و الان شرمسار هم نیستم. معتقدم فیلم میتوانست از این چارچوبی که دارد بهتر باشد ولی بالاخره زندگی همین است.
انتقادی که به فیلم شما وارد است این که دلایل کافی برای برخی اتفاقات در فیلم وجود ندارد. اینکه آیا موضوع اصلی فیلم چاق بودنِ امیر است؟ یا احساس علاقهای که در او به وجود آمده؟ رابطه امیر و همسرش مشخص نمیشود و هیچ گفتوگویی میان آنها شکل نمیگیرد؛ چرا؟ دلیل این لکنت در فیلم همان ممیزی بود؟
بله، این نقد به فیلم وارد است. دلیل اصلی هم به فیلمنامه آسیبدیده برمیگردد که خودش گویای این مطلب است. در واقع ممیزی شاکله فیلمنامه را به هم ریخته و امکان ترمیم در شکل نهایی فیلم وجود نداشت و من هم فضا برای پرداخت نداشتم. همین برای مخاطب ایجاد گنگی به وجود میآورد. به عنوان مثال در فیلمنامه صحنهای وجود داشت که حمید فرخنژاد با شادی میآمد منزل امیر نریمان و میپرسید راجع به نحوه آشنایی امیر نریمان و همسرش و همین مساله گذشته آنها را باز میکرد. به دستور تهیهکننده این صحنه حذف شد. امکان پرداخت در شکل و شاکله جدید وجود نداشت. شاید من باید بیشتر میپرداختم اما فضا به من اجازه نداد.
این روزها فروش فیلمها به شدت پایین است، از جمله فیلم چاقی. چنین فروشی برای فیلمهای تابستان بعید به نظر میرسید. به نظرتان چرا این طور شده است؟
چه موقعی که فیلمنامه «چاقی» را مینوشتم و چه زمانی که فیلم را میساختیم از همان ابتدا صد درصد میدانستم که جنس این فیلم متعلق به سینمای گیشه نیست. به تبع توقع فروش خیلی زیادی از این فیلم نداشتم و فکر نمیکردیم فیلمی را تولید میکنیم که قرار است گیشهها را تصاحب کند و فروش میلیاردی داشته باشد (پنج سال قبل که ما این فیلم را میساختیم اگر فروش فیلمی به میلیارد میرسید فروش خوبی داشت) بنابراین با فیلمی مواجه بودیم که قرار است شریف و محترم باشد و حرفی برای گفتن داشته باشد . توقع من به عنوان سازنده فیلم این بود که بتواند پول ساختش را در بیاورد و به سود اندکی هم برسد.
فیلم ساخته شد و وارد جشنواره شد و طبیعتا بعداز جشنواره وارد سیستم پخش شد. من نمیخواهم وارد جزییات آن شوم اما از همان زمان یکی دو پخشکننده درخواست پخش فیلم را داشتند که به دلایل عجیب و غریبی با تهیهکننده به توافق نرسیدند و فیلم به دست پخشکنندهای افتاد که سالهای سال فیلمی را پخش نکرده بود و بیرون گود ایستاده بود و بخشی از دوستان پخشکننده تصمیمی داشتند ایشان را به گود پخش فیلم را برگردانند و قرار بود که فیلم من این وسط قربانی این اتفاق شود و این ماجرا به خاطر ناتوانی آن دوست عزیز در گرفتن اکران و سینماها دچار مسائلی شد.
حالا بعد از پنج سال که این فیلم بالاخره توانسته به اکران برسد و رنگ پرده را به خودش ببیند برای من اتفاق بزرگی است. در حال حاضر به خاطر تولید سریال «ایلدا» در تهران نیستم و در جزییات ماجرای اکران قرار ندارم اما بر اساس اطلاعاتی که به دست من میرسد در کنار مجموعه فیلمهایی که با هم نمایش داده شدند وضعیت اکران این فیلم از بقیه بهتر است و فیلم ما بیشتر میفروشد. به هر جهت با توجه به ماجراهای تعطیلات و ایام عزاداری چه توقعی میتوان از فروش بیشتر فیلم داشت؟
با وجود این مشکلات چرا اعتراضی نکردید؟
پدرم من مرد بزرگی است و من به او افتخار میکنم. از فعل ماضی استفاده نمیکنم چون معتقدم کسی که کار هنر میکند هرگز تمام نمیشود. تا دنیا دنیاست آثارش باقی میماند. یادم است آخرین مصاحبه مرحوم پدرم این بود که ما ادعایی نداریم. من که فرزند او هستم که اصلا هیچ. نمیفهمم ادعا در هنر یعنی چه؟ از نظر من سینما مسابقه نیست و نباید در آن جنگ و دعوایی وجود داشته باشد.
من فیلمسازم؛ زندگی و عشق من فیلم دیدن و کتاب خواندن است. از وودی آلن پرسیدند چرا هیچ وقت نمیروی جایزه فیلمهایت را بگیری؟ گفته بود از نظر من مسابقه در هنر بیمعناست؛ در بچگی در مسابقه دو شرکت کردم و زودتر از بقیه توانستم به خط پایان برسم و آن جایزه تنها جایزهای بود که در زندگیام گرفتم چون خط پایانی وجود داشت. در هنر خط پایانی وجود ندارد. وقتی مقوله هنر و خوانش من از هنر این است چه جایی برای ادعا و حریف طلبیدن و خودنمایی میماند؟ من به تأسی از پدر سرم را پایین میاندازم. اگر حرفی برای گفتن بود با کار کردنم نشان میدهم. ساخت فیلم یا سریال یا درس دادن فرقی ندارد. ما خانوادگی معلم هستیم و این باعث افتخار من است.
سه روز مانده به شروع فیلمبرداری به یکباره از تهیهکننده پروژه برای من پیغام آمد که با این فیلمنامه مشکل داریم و آن را نمیسازیم! آن هم فیلمنامهای که برایش پروانه ساخت گرفته بودیم و به لحاظ حقوقی و اجرایی با ساخت آن مشکلی نداشتیم. در واقع تهیهکننده میخواست در فیلمنامه ادیت و ممیزی مجددی اعمال کند و من در وهله اول نپذیرفتم و زیر بار نرفتم و ماجرا پیچیده شد و با خودم گفتم که این فیلم را هم نتوانستم بسازم. اما مشاور من آقای محمدحسین لطیفی میانجیگری کرد و به من توصیه کرد که فیلم اول را بالاخره باید بسازم.
تینا جلالی
ثبت نظر