رنگ با سینما همان کاری را کرد که مزههای مختلف با بستنی کردند: تبدیل کردن یک چیز خوب به یک چیز فوق العاده. یک کارگردان میتواند از رنگ برای تغییر تمرکز، برجسته کردن یک چیز یا تنها افزایش جنبه زیبایی شناختی فیلم استفاده نماید.
در ادامه این مطلب میخواهیم به این ترفند کارگردانی برای مورد اخیر که همان زیبایی بصری است بپردازیم و بهترین فیلمهای تاریخ سینما از لحاظ پررنگ بودن را به شما معرفی کنیم.
۱۰- آواتار (۲۰۰۹)
فیلم «آواتار» (Avatar) یک ضیافت جلوههای ویژه دیگر از جیمز کامرون است که داستان آن در یک سیاره فرازمینی به نام پاندورا رخ میدهد و داستان فضایی فیلم، کارگردان را مسلح به آزادی کامل برای استفاده مطلق از تصور و نقب زدن به تصویرسازی سورئال میسازد. کامرون تصورات و تجسمهای خود را در هر زمینهای برای خلق یک دنیای مسحور کننده جدید رها میسازد. همچنین رنگ آبی بدن شخصیتهای فیلم اشارهای زیرکانه به اهمیتی بود که در دنیای واقعی به رنگ پوست مردمان میدهیم. تصمیمات زیبایی شناختی آگاهانه در ترکیب با زیبایی تکنولوژیکی به خلق یک داستان حیرت انگیز در قالب یک داستان عاشقانه دوست داشتنی تبدیل میشود.
۹- مولین روژ (۲۰۰۱)
در فیلم «مولین روژ» (Moulin Rouge) داستان دو دلداده بدشانس در یک فضای بوهمیایی در منطقه مونت مارتر پاریس و در عصر طلایی فرانسه حکایت میشود. کمتر رابطه عاشقانهای میتواند مانند این فیلم یک فضای پیچیده و پر آب و رنگ داشته باشد و کنتراست رنگها بین کریستین و ساتین باعث شده که «مولین روژ» یک نمایش تاثیرگذار باشد. در این فیلم به شکلی هنرمندانه از رنگهای فراوان با سایههایی نرم استفاده میشود تا مخاطب را سرگرم و متوجه نگه دارند.
۸- سقوط (۲۰۰۶)
کودکان شفافترین و رنگینترین تصورات را دارند و این همان چیزی است که شخصیت الکساندریای کوچک در «سقوط» (The Fall) نیز دارد. این فیلم یک ضیافت افسار گسیخته بصری است، سفری از واقعیت به دنیای قلمروهای مرموز. شاید بتوان این فیلم را وحشیترین تصویری دانست که یک کارگردان تاکنون داشته است. تارسم سینگ این فیلم را در مدت ۴ سال در ۲۸ کشور جهان فیلم برداری کرده است و برای تولید سکانسها از هیچ تصویرسازی کامپیوتری استفاده نکرده است.
این همان چیزی است که هنگام تماشای هزارتوهای درماندگی، راه پلهای زیگزاگ حیرت انگیز و مردی که از درون یک درخت در حال سوختن بیرون میآید شما را حیرت زده میسازد. این فیلم را میتوان تلاشی شجاعانه برای خلق یک زیبایی رنگی بادوام دانست.
۷- گیسو کمند (۲۰۱۰)
شما نیز منتظر یکی از انیمیشنهای والت دیزنی در این فهرست بودید، مگر نه؟! انیمیشن «گیسو کمند» (Tangled) یک برداشت و تصویرسازی مدرن از داستان کلاسیک برادران گریم با عنوان راپونزل است. اگر چه دیزنی انیمیشنهای زیادی با خط داستانی، بازیگران و موسیقی بهتر و جذابتر دارد، اما زیبایی بصری «گیسو کمند» یکی از بهترینها در نوع خود است که توسط این استودیو تولید شده است.
این فیلم یک سبک هنری منحصربفرد را با ترکیب جلوههای ویژه کامپیوتری و سبک انیمه سازی سنتی را در پیش میگیرد تا بیشترین حس مربوط به یک نقاشی زنده را ایجاد کند. سکانس دیدنی که در آن شخصیتهای اصلی داستان تماشاگر هزاران فانوس با بن مایه غروب آفتاب هستند که روی دریاچه شناور مانده اند برای قرار دادن «گیسو کمند» در این فهرست کافی است.
۶- زندگی پی (۲۰۱۲)
کمتر فیلمی به اندازه «زندگی پی» (Life of Pi) ساخته آنگ لی هم از جلوههای بصری خیره کننده و داستانی چنین غنی برخوردار است. این فیلم داستان پی ۱۶ ساله را روایت میکند که در دل دریا دچار دردسر شده و از این تجربه تلخ برای ورود به یک ماجراجویی حیرت انگیز استفاده میکند و همزمان یک رابطه غیرمنتظره و متفاوت را با یک بازمانده دیگر که یک ببر بنگالی ترسناک است ایجاد میکند. در حالی که جستجوی خشکی پی را به طور مدام از واقعیت به فانتزی میبرد، بیننده شاهد جلوههای بصری و سه بعدی خیره کنندهای است که استاندارد جدیدی برای فیلمهای آینده ترسیم کرده و به معنای واقعی کلمه به شکلی شاعرانه انسان را به هیجان میآورد.
۵- آملیا (۲۰۰۱)
شیطنتهای آملیا پولین برای آوردن خوشبختی به زندگی کسانی که اطرافش هستند معمای این فیلم فرانسوی دوست داشتنی و تاثیرگذار با عنوان «آملیا» (Amelie) را تشکیل میدهند و این گرما و محبت از طریق رنگهای روشن فیلم خود را نشان میدهند. یک نور زرد رنگ براق در تمام فیلم حاضر است با رگههایی از رنگ سبز و قرمز که احساسات فانی را نشان میدهند. این رنگها لنزهایی مات هستند که از طریق آنها دیدگاه آملیا در مورد شهر پاریس را میبینیم. «آملیا» موفق میشود یک احساس سورئال و منحصربفرد و همزمان قابل درک را در تمام طول داستان به تصویر بکشد.
۴- هتل گرند بوداپست (۲۰۱۴)
شخصیتهای عجیب و غریب با دیالوگهای تند، زیبایی کلاسیک و جلوههای بصری استادانه و توجه بسیار دقیق به جزییات خصوصیت اصلی وس اندرسون در فیلم هایش است و «هتل گرند بوداپست» (The Grand Budapest Hotel) تلاش او برای ساخت یک دنیای رنگین متعلق به خودش را نشان میدهد که وس اندرسون با جریان رنگها برای نشان دادن گذر زمان بین سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۸۰ از آنها استفاده میکند.
اگر چه کت ارغوانی شخصیت اصلی داستان یک جلوه رنگی تند است، اما اندرسون با آن وسواس همیشگی و مثال زدنی خود در مورد تقارن و رنگهای حساس، اگر بخواهد میتواند یک حمام خون را زیبا و حیرت انگیز جلوه دهد.
۳- درخت زندگی (۲۰۱۱)
نوبت به یک کارگردان دیگر میرسد که در زمینه جلوههای بصری زیاده روی میکند. چیزهای زیادی در مورد «درخت زندگی» (The Tree of Life) گفته شده است. چه یک شاهکار سینمایی و چه یک سبک آشفته هنری شخصی باشد، اما همه بر سر یک موضوع در مورد فیلم توافق دارند و آن این است که «درخت زندگی» یکی از زیباترین فیلمهای تاریخ سینما از لحاظ بصری است.
اشتیاق ترنس مالیک برای جستجو در وجود خداوند و ماهیت درونی انسانیت باعث شکل گیری برخی از بهترین جلوههای بصری تاریخ سینما میشود؛ درست مانند رنگهای روشن غروب آفتاب که از میان شاخههای یک درخت دیده میشود، جریان آب زندگی بخش یا پروانهای که روی دست یک زن مینشیند. «درخت زندگی» یک تجربه بصری درمانگر است.
۲- در حال و هوای عشق (۲۰۰۰)
برای شرح زیبایی پویای فیلمی که در درون خود نیز به دیالوگ زیادی برای برانگیختن عمیقترین و زیباترین احساسات انسانی متوسل نمیشود چه میتوانیم بگویم؟ شاید من نفر یک میلیاردم باشم که فیلم «در حال و هوای عشق» (In The Mood For Love) را یک شعر در قالب تصویر توصیف میکند، اما حقیقت این است که هیچ راه دیگری برای توصیف زیباییهای این فیلم وجود ندارد.
دست مانند دیگر جنبههای فیلم، رنگهای مورد استفاده در فیلم نیز بی نقص و حیرت انگیزند. رنگهای گرم قرمز- زرد نشان دهنده عشق عمیق، اما همراه با خویشتنداری و احتیاط شخصیتهای فیلم هستند با رگههایی از رنگ سبز که ترس و بیم را نمایندگی میکند. میتوان «در حال و هوای عشق» را بدون زیرنویس و بدون اینکه زبان آن را فهمید تماشا کرد و همچنان تمام احساسی که فیلم میخواهد منتقل کند را درک نمود.
۱- سه گانه سه رنگ (۱۹۹۳-۱۹۹۴)
برای برتری یافتن بر فیلم قبلی نیاز به سه فیلم در یک قالب داریم. آبی، سفید و قرمز رنگهای پرچم فرانسه از سمت چپ به راست هستند و داستان هر یک از فیلمهای سه گانه «سه رنگ» (Three Colors) بر اساس سه ایده آل سیاسی در شعار جمهوری فرانسه ساخته شده است: آزادی، برابری و اتحاد. ژولیت بینوش در قسمت «آبی» (Blue) بعد از اینکه فرزند و شوهرش را از دست میدهد به آزادی برای شروع یک زندگی جدید دست مییابد یا شاید بتوان گفت که دیگر آزادی برای زندگی کردن ندارد. زبیگنیو زاماچوفسکی در «سفید» (White) بعد از تلاش زیاد و دچار دردسر شدنهای زیاد در مسیر رفتن به پاریس توسط همسر زیبایش از خانه بیرون انداخته میشود.
در زادگاهش در لهستان، او میخواهد چنان ثروتمند شود که بتواند با همسر زیبایش برابر باشد و از او انتقام بگیرد. والنتین و قاضی پیر در «قرمز» (Red) اتحاد قلبی را دارند که از موانع زمانی و جنسیتی فراتر میرود، زیرا هر دوی آنها تصوری مشابه دارند. چنین بیان تاثیرگذاری تنها با استفاده از رنگها به شایستگی در صدر این فهرست قرار میگیرد.
حسین علی پناهی
ثبت نظر