رضا بابک بازیگر تئاتر، سینما و ز ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ در تهران به دنیا آمد. او که دانشآموخته رشته بازیگری و کارگردانی است، فعالیت هنریاش را با بازی در تئاتر آغاز کرد و با تأسیس اولین گروه هنری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، به اجرای نمایش پرداخت. این بازیگر پیشکسوت از دهه ۵۰ فعالیت حرفهای را آغاز کرد و حضور در سینما را با فیلم سینمایی «چریکه تارا» به کارگردانی بهرام بیضایی در سال ۱۳۵۶ تجربه کرد. بازی درخشان او در چریکه تارا اگر چه دیر و با بداقبالی روبهرو شد اما نوید ظهور بازیگری خبره از نسلی درخشان را داد.
بابک بعد از انقلاب هم به عنوان کارگردان، نویسنده و بازیگر در تلویزیون فعالیت کرد و نقشهایی ماندگار از خود به جا گذاشت که از مهمترین و بهیاد ماندنیترین آنها میتوان به مجموعههایی چون «آقای شانس»، «آرایشگاه زیبا» و «قصههای تابهتا» اشاره کرد. رضا فیاضی، با او روزها و کارهای بسیاری را سپری و تجربه کرده که در گفتوگو با «ایران» در قالب یادداشتی شفاهی به بهانه قدم گذاشتن رضا بابک به هفتاد و چهارسالگی به بخشی از آنها اشاره میکند.
رضا فیاضی
بازیگر
وقتی از اهواز به تهران آمدم و به اصطلاح دانشجو شدم، اولین گروهی که با آنها آشنایی به هم رساندم گروهی بود که خانم مرضیه برومند و آقای بابک آن را در واحد نمایش اداره میکردند. من آنجا چهرههای بسیار بزرگی را دیدم که در راهپلهها در رفت و آمد بودند یا مشغول تمرین. با رضا هم همانجا و در همان گروه آشنا شدم و اولین کار مشترکمان به اسم «گلباران» را هم سال ۵۵ با همین گروه انجام دادیم که اگر اشتباه نکنم نویسنده و کارگردانش هم خود رضا بود. بعد از آنهم «یک، دو، سه همه باهم» را کار کردیم و بعدها هم آرایشگاه زیبا و قصههای تابهتا و.... من و رضا علاوه بر همکاری سالیان طولانی، رفاقتی دیرینه نیز در همین بستر هنر با هم داشته و داریم و به شخصه همیشه ارادتی ویژه نسبت به او دارم.
یادم میآید وقتی میخواستم اسم دخترم را انتخاب کنم به رضا گفتم تو اسم دخترت بهارک است و من این اسم را خیلی دوست دارم و میخواهم همین اسم را بگذارم روی دخترم. گفت این «ک» را بردار چون بزرگ میشود و بهار کوچک درست نیست؛ ممکن است خوشش نیاید. همین شد که من اسم دخترم را بهار گذاشتم. کارنامه دیروز رضا مشخص و مشهود است اما اگر به امروز نگاه کنیم باید بگوییم طبیعی است آدمی مثل من و او که با کارگردانهای بزرگ کار کردهایم و در آن شرایط بودیم کمی انتخاب و بازی در فیلم و... برایمان سخت شده است. رضا هم در این سالها اذیت شد و شاید یکی از دلایل کمکاریاش هم همین است. او روحیه حساسی دارد و شاعر است و همینها باعث میشود که آنچنان نتواند مثل دیگران سهل بگیرد و هر چیزی را تجربه کند.
از طرفی بحثهای مالی هم هست که واقعاً کشنده هستند. بازیگری مثل او کار نمایش یا تلویزیون میکند اما نمیداند تهیهکننده چه زمان حقالزحمه او را پرداخت میکند و یا وقتی پرداخت میشود به دردش میخورد یا نه. رضا هم آدمی نیست که اعتراض کند و اصولاً سرشت آرام و مأخوذ به حیایی دارد اما آدم میتواند متوجه شود که این مسأله چقدر میتواند برای بازیگری مثل او با چنین کارنامه درخشانی آزار دهنده باشد. رضا بابک بازیگر فوقالعاده و البته بداقبالی است.
مثلاً وقتی او جوان اول نقش چریکه تارا شد باید خیلی بیشتر و پیشتر از آنچه امروز هست دیده میشد اما خب این فیلم با آن بازیهای درخشان به دلایلی خیلی دیر اکران شد و این مسأله را باید بدشانسی به حساب آورد. او بازیگری جدی و مؤلف است و برای نقشی که بازی میکند ایده دارد و حرف و این مسأله شاید به مذاق خیلی کارگردانها خوش نیاید. امیدوارم همیشه باعزت زندگی بگذراند و اگر چه میداند تلخیهای بسیار دید و چشید اما میتوانم برایش آرزوی دلی آرام و لبی خندان داشته باشم که حق اوست.
ثبت نظر