«بنفشه آفریقایی» آخرین ساخته مونا زندی در مقام کارگردان است که در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمده است.
به گزارش رویداد۲۴، «شکوه به همراه همسر دومش رضا تصمیم میگیرند فریدون همسر سابقش که توسط فرزندانشان به خانه سالمندان سپرده شده را به خانه خود بیاورند. این تصمیم اتفاقات جدیدی را در زندگی هر سه نفر رقم میزند.»
این داستان کلی فیلم «بنفشه آفریقایی» آخرین ساخته مونا زندی است که در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمده است. بنفشه آفریقایی موضوع به شدت ملتهبی دارد. از آن موضوعهایی که میتواند حساسیت قشر سنتی جامعه ایران را برانگیزد و این شبهه را در ذهن آنها ایجاد کند که فیلم قصد دارد یک منکر را رواج دهد.
در همین ایام جشنواره، برخی به این فیلم انگ «بی غیرتی» زدهاند. همین موضوع نشان میدهد خلاصه داستان فیلم و موضوع اصلی آن چقدر حساسیتبرانگیز است.
مشخص است کارگردان فیلم هم بیشتر از هر کس دیگری این حساسیتها را درک کرده به همین خاطر در پرداختن به این موضوع محافظهکاری به خرج داده و باعث شده فیلم نه یک درام ملتهب اجتماعی باشد و نه یک ملودرام عاشقانه با نگاه انسانی. کارگردان برای اینکه بتواند فیلمش را از گزند تیغ تیز ممیزی دور نگه دارد، چنان خنثی با چنین داستان ملتهبی مواجه شده که همه خاصیت فیلم از بین رفته است.
فیلمی که میتوانست جنجالیترین فیلم جشنواره باشد، با پرداخت فعلی کارگردان بدل به یک تله فیلم تلویزیونی شده که بلافاصله بعد از تماشا از ذهن تماشاگر پاک میشود. مشکل اصلی در پردازش شخصیتهاست. در طول فیلم هیچگاه معلوم نمیشود شکوه چرا چنین فداکاری در قبال شوهر سابق خود میکند.
او از گذشته و دلیل جداییاش از فریدون میگوید، اما هیچگاه مشخص نمیشود که چرا بعد از چند سال زندگی بیمشکل همسر اولش را ترک کرده و با مردی که ظاهراً چندسال از خودش جوانتر است ازدواج کرده است. به خاطر همین ابهام هم هست که دلیل این میزان از فداکاری شکوه برای تماشاگر مشخص نمیشود.
مشکل رضا همسر فعلی شکوه هم همین است. معذب است و از حضور فریدون در خانه خودش ناراضی. اما کل این ناراضی بودن را محدود میکند به دو سه بار قهر کردن کودکانه. هیچ عمل غیرتمندانهای از او سر نمیزند تا فیلم بدل شود به محلی برای تقابل نگاه انسانی شکوه و نگاه انسانی رضا. همین مسئله باعث میشود تماشاگر از خودش بپرسد اگر رضا با حضور فریدون در خانه خودش مشکل داشت چرا قبول کرد که فریدون به آنجا بیاید؟
فریدون هم وضعیت بهتری ندارد. پیرمردی است بیمار و منفعل که نه گذشته مشخصی دارد و نه اقدامی میکند که شکوه و رضا را با اقدامش به چالش بکشد تا قصه مسیر جذابتری پیدا کند. نه دلیل جداییاش از شکوه مشخص میشود و نه دلیل بیمار شدن و بیوفایی فرزندانش نسبت به او مشخص میشود.
فیلم از ترس مرگ خودکشی کرده است. برای اینکه با چالشی جدی در زمان اکران مواجه نشود، تختترین روایت ممکن را برای داستان انتخاب کرده و همه چیز را محدود کرده به مقداری اخم و غرغرکردن رضا و یکی دو صحنه عاشقانه که اصلاً معلوم نیست چرا در فیلم گنجانده شدهاند. فیلم حتی سراغ مردم شهر هم نمیرود و آنها را بدل به معضل اصلی قهرمانان فیلم نمیکند.
حضور شوهر سابق یک زن میانسال در خانه او و همسر فعلیاش موضوعی نیست که از نظر اهالی یک شهر کوچک دور بماند. در شهرهای کوچ که بافت سنتی هم دارند، وقوع چنین اتفاقی میتواند دستمایه بسیار خوبی برای اهالی شهر باشد که به شایعات دامن بزنند و در تایید و تقبیح اعمال و رفتار شکوه صحبت کنند.
رضا را به چالش غیرت دعوت کنند و او را در مقابل شکوه قرار دهند تا از دل این تقابل درام شکل بگیرد. همه چیز فیلم به شکلی خنثی اجرا میشود. به طوری که تماشاگر تا پایان فیلم در حسرت یک چالش جدی و یک تقابل درست و حسابی باقی میماند. داستان فیلم به طرز عجیبی به این تقابلها راه میدهد، اما نویسنده و کارگردان در اقدامی هماهنگ همه زهر داستان را میگیرند تا مبادا فیلم حساسیت گروههای سنتی را زنده کند و فیلم بدون اکران به محاق برود.
فیلمی که میتوانست نقد صریحی درباره غیرت با تعاریف سنتی آن باشد، عملاً بدل شده به فیلمی خنثی و بیرمق که بیهوده حدود صد دقیقه کش میآید تا تمام شود بدون اینکه پرسش تازهای در ذهن تماشاگر ایجاد کند.
تماشاگر ایرانی تعریف مشخصی از واژه غیرت دارد و غیرت را اجازه مقابله با هر شخصی که احساس کند به زنی که او بر آن احساس مالکیت دارد میداند. اینکه این تعریف از غیرت چقدر درست است فعلاً محل بحث نیست. مسئله اصلی این است که فیلم زندی حقیقی میتوانست چنین نگاهی را به چالش بکشد و نشان بدهد عملی که از شکوه سر میزند نه یک عمل خلاف اخلاق که اقدامی انسانی برای کمک به یک پیرمرد تنها است.
فیلم انقدر ترسو و محافظهکار ساخته شده و بر روی نکات بیربط دست گذاشته که در مرحله ماقبل نقد متوقف میماند. دلیل حساسیت کارگردان را میتوان درک کرد. میتوان فهمید که چرا او از مواجهه با چنین موضوع ملتهبی ترسیده است. چیزی را که نمیشود درک چرایی ساخت این فیلم است.
وقتی نمیدانیم به موضوعی چنین حساس آنطور که شایسته آن است بپردازیم چه ضرورتی دارد که فیلمی با محوریت چنین موضوعی بسازیم؟ از همان ابتدا و روی کاغذ مشخص است که چنین داستانی در ایران یا از اساس ساخته نمیشود یا مثل بنفشه آفریقایی انقدر اسیر محافظهکاری میشود که تفاوتی با یک تله فیلم تلویزیونی نمیکند.
بنفشه آفریقایی شبیه بچهای است که مرده به دنیا میآید، چون از ابتدا نمیتوانسته به دنیا بیاید. وقتی نمیتوانیم درباره چیزی آنطور که شایسته آن چیز است حرف بزنیم بهتر است سکوت کنیم. زندی حقیقی این موضوع را متوجه نشده و همین موضوع هم فیلم را تلف کرده است.
عوامل فیلم بنفشه آفریقایی
کارگردان: مونا زندی حقیقی
نویسنده: حمیدرضا بابابیگی (براساس طرحی از مونا زندی حقیقی)
مدیر فیلمبرداری: فرهاد صبا
تدوین: بهرام دهقانی
طراح صحنه و لباس: علی عابدینی
موسیقی: پیمان یزدانیان
فیلمبردار: رضا تیموری
صدابردار: مهدی صالح کرمانی
طراح گریم: مهرداد میرکیانی
بازیگران: فاطمه معتمدآریا، سعید آقاخانی، رضا بابک، مهدی حسینی نیا، رؤیا جاویدنیا، ندا جبرائیلی و مریم شیرازی
مازیار وکیلی
ثبت نظر